Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (40 milliseconds)
English
Persian
supervise
برنگری کردن رسیدگی کردن
supervised
برنگری کردن رسیدگی کردن
supervises
برنگری کردن رسیدگی کردن
supervising
برنگری کردن رسیدگی کردن
Other Matches
to verify the accounts
رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
verified
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifying
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
inquired
باز جویی کردن رسیدگی کردن
enquires
باز جویی کردن رسیدگی کردن
enquired
باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquire
باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquires
باز جویی کردن رسیدگی کردن
check up
رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
mind
نگهداری کردن رسیدگی کردن به
checks
سرزنش کردن رسیدگی کردن
minds
نگهداری کردن رسیدگی کردن به
checked
سرزنش کردن رسیدگی کردن
minding
نگهداری کردن رسیدگی کردن به
check
سرزنش کردن رسیدگی کردن
indagate
تجسس کردن رسیدگی کردن
try
رسیدگی کردن
inspected
رسیدگی کردن
tries
رسیدگی کردن
investigated
رسیدگی کردن
investigating
رسیدگی کردن
investigates
رسیدگی کردن
inspecting
رسیدگی کردن
inspects
رسیدگی کردن
inspect
رسیدگی کردن
to see to
رسیدگی کردن
audited
رسیدگی کردن
verifies
رسیدگی کردن
verify
رسیدگی کردن
audit
رسیدگی کردن
to see about
رسیدگی کردن
to look in to
رسیدگی کردن
look into
رسیدگی کردن
auditing
رسیدگی کردن
to llok
رسیدگی کردن
audits
رسیدگی کردن
verified
رسیدگی کردن
investigate
رسیدگی کردن
examine
با into رسیدگی کردن
considers
رسیدگی کردن
consider
رسیدگی کردن
deal with
رسیدگی کردن
go into
رسیدگی کردن
attends
رسیدگی کردن
examines
با into رسیدگی کردن
examining
رسیدگی کردن
examines
رسیدگی کردن
examining
با into رسیدگی کردن
to go into
رسیدگی کردن
attend
رسیدگی کردن
verifying
رسیدگی کردن
examine
رسیدگی کردن
to do for
رسیدگی کردن به
attending
رسیدگی کردن
examined
رسیدگی کردن
examined
با into رسیدگی کردن
to go through
رسیدگی کردن گذشتن از
audits
ممیزی رسیدگی کردن
attending
توجه یا رسیدگی کردن
auditing
ممیزی رسیدگی کردن
attend
توجه یا رسیدگی کردن
attends
توجه یا رسیدگی کردن
audited
ممیزی رسیدگی کردن
audit
ممیزی رسیدگی کردن
look into
<idiom>
رسیدگی یا وارسی کردن
think over
<idiom>
با دقت رسیدگی کردن
to go into the matter
به این مطلب رسیدگی کردن
prejudging
بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudges
بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudged
بدون رسیدگی قضاوت کردن
cut both ways
<idiom>
به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
to check up
درست رسیدگی یاحساب کردن
to go to
رسیدگی کردن انجام دادن
prejudge
بدون رسیدگی قضاوت کردن
to w up a company
امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
spot checks
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
to revisit a criminal case
[judicial proceedings]
یک پرونده جنایی
[رسیدگی قضائی]
را بازدید کردن
appose
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
to check off
رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
supervision
برنگری
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
defferential assets
هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
probes
رسیدگی
examination
رسیدگی
audited
رسیدگی
attention
رسیدگی
audit
رسیدگی
probed
رسیدگی
probe
رسیدگی
examinations
رسیدگی
conizance
حق رسیدگی
controlment
رسیدگی
audits
رسیدگی
attentions
رسیدگی
cassation
رسیدگی
consideration
رسیدگی
adjustments
رسیدگی
adjustment
رسیدگی
serviced
رسیدگی به
considerations
رسیدگی
handling
رسیدگی
investigations
رسیدگی
auditing
رسیدگی
puberty
رسیدگی
verification
رسیدگی
service
رسیدگی به
investigation
رسیدگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com