English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
She went to the bad. بروز سیاه نشست
Other Matches
meets نشست نشست گاه
meet نشست نشست گاه
basalt نوع سنگ چخماق یا اتش نشانی سیاه مرمر سیاه
silhouette نقاشی سیاه یکدست بصورت نیمرخ سیاه نشاندادن
silhouettes نقاشی سیاه یکدست بصورت نیمرخ سیاه نشاندادن
melanin رنگ سیاه ولکههای سیاه روی پوست
crape نوار ابریشمی سیاه سیاه پوشانیدن
ethiops سیاب سیاه جیوه سیاه
sables رنگ سیاه لباس سیاه
sable رنگ سیاه لباس سیاه
black hole حفره سیاه چاله سیاه
smutted whcat گندم سیاه یا زنگ سیاه
black holes حفره سیاه چاله سیاه
bold face طرح سیاه حرف سیاه
outbreak بروز
outbreaks بروز
accession بروز
d. by d. روز بروز
incidence میزان بروز
accessed بروز مرض حمله
flashed بروز ناگهانی جلوه
flash بروز ناگهانی جلوه
prophylactic مانع بروز مرض
accessing بروز مرض حمله
access بروز مرض حمله
screen update بروز دراوردن صفحه
master file maintenance فرایند بروز دراوردن
flashes بروز ناگهانی جلوه
accesses بروز مرض حمله
adjourn موکول بروز دیگر شدن
adjourned موکول بروز دیگر شدن
adjourns موکول بروز دیگر شدن
adjourning موکول بروز دیگر شدن
What a mes I made of my life . دیدی چه بروز خودم آوردم
auxiliaries پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
auxiliary پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
shut off mechanism وسیلهای که در صورت بروز خرابی فرایند را متوقف میکند
redundancies تامین قط عات اضافی در سیستم در صورت بروز خرابی
run اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
runs اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
redundancy تامین قط عات اضافی در سیستم در صورت بروز خرابی
maintainability توانایی ترمیم سریع و کارا در صورت بروز خرابی
to effuse از خود بیرون [بروز] دادن [مانند مایع نور بو یا کیفیت]
retrofit بروز در اوردن یا اضافه نمودن به یک سیستم موجودبه منظور بهبود ان
black body radiation تابش جسم سیاه پرتو جسم سیاه
circuits وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
circuit وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
seance نشست
symposium هم نشست
symposia هم نشست
leakage نشست
slumps نشست
leakages نشست
seepage نشست
symposiums هم نشست
slumping نشست
slumped نشست
settletment نشست
settlement نشست
slump نشست
settlements نشست
precipitation ته نشست
deposition ته نشست
depositions ته نشست
settlement of the dam نشست سد
sittings نشست
sediment ته نشست
sediments ته نشست
siting نشست
sessions نشست
session نشست
trimmest نشست
trims نشست
trim نشست
consolidation نشست
sitting نشست
fouling ته نشست
meetings نشست
meeting نشست
rate of deposition سرعت ته نشست
air landed هوا نشست
electrolytic deposition ته نشست الکترولیتی
boring stay محل نشست
assembly مجمع نشست
calcareous deposit ته نشست اهکی
lime deposite ته نشست اهکی
settles نشست کردن
exudation برون نشست
oil residue ته نشست روغن
leaky نشست کننده
lacustrine sediment ته نشست دریاچهای
shore formation ته نشست دریاچهای
subsidence نشست فرونشینی
annual accumulation of sediment ته نشست سالانه
subsiding نشست کردن
subsides نشست کردن
subsided نشست کردن
subside نشست کردن
extravasate نشست کردن
settle نشست کردن
precipitated rocks سنگهای ته نشست
subsidence نشست خاک
soft spot ناحیه نشست
to cave in نشست کردن
trim aft نشست پاشنه
sinking استهلاک نشست
trim forward نشست سینه
true slump نشست واقعی
special session نشست ویژه
extraordinary meeting نشست ویژه
sinkable نشست کردنی
deposits ته نشست ته نشین
seep in نشست کردن
sinks نشست کردن
closed conference نشست مسدود
sink نشست کردن
closed meeting نشست مسدود
deposit ته نشست ته نشین
she sat behind me او پشت من نشست
settlement of the foundation نشست پی گاه
settlement ratio نسبت نشست
LSD لیسرجیک اسید دی اتیل آمید [دارویی توهم زا که در برخی باعث بروز حال عرفانی میشود]
special session نشست فوق العاده
extraordinary meeting نشست فوق العاده
The dust was laid ( settled ) . گرد وخاک نشست
powwow نشست وگفتگو کردن
settlement forecast پیش بینی نشست
settlement of abutments نشست تکیه گاه
landing zone منطقه نشست هوایی
seat of settlement محل نشست ساختمان
annual accumulation of sediment سال اورد ته نشست
He was favorably impressed by what I told him . حرفم دردلش نشست
The plan landed . هواپیما بزمین نشست
She sat beside ( next to ) her mother . کنار مادرش نشست
paper white monitor صفحه نمایش که متن سیاه را روی صفحه سفید نمایش میدهد و نه مثل متنهای معمولی درخشان روی صفحه سیاه
proces verbal صورت جلسه نشست نامه
exudate ترشح التهابی برون نشست
conventional take off and landing هواپیمایی با نشست وبرخاست معمولی
the bird took its perch مرغ روی چوب نشست
declaratory statute هدف ازتصویب این نوع قانون برطرف کردن شک و تردیدی است که در مورد بعضی قوانین بروز میکند
auto توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
autos توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
the veaael was neaped کشتی بواسطه فرو کش اب بگل نشست
to have a closed meeting نشست محرمانه داشتن [بخصوص سیاست]
To associate ( mix) with someone . با کسی نشست وبر خاست کردن
drop نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
he took her in to dinner انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
dropping نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
dropped نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
drops نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
estrogen هورمن جنسی زنانه که موجب بروز سفات جنسی ثانویه زنان میشود
dual سیستم مرتب کردن قط عات RAM روی دو طرف کابلها به طوری که در صورت بروز خطا دو مسیر جداگانه بین سرور ها باشد
inclusus گوشه نشینی که در غاریا کلبهای می نشست ودرجهانیان رابروی خود می بست
duplexes دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
duplex دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
transparently مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparent مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
DIMM سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود
bog سیاه اب
bogs سیاه اب
pitchy سیاه
swamping سیاه اب
blacked سیاه
jet-black سیاه سیاه
sooty سیاه
dogwood سیاه ال
pitch dark سیاه
marsh سیاه اب
jetties سیاه
Negroes سیاه
grimy سیاه
jetty سیاه
night black سیاه
blackest سیاه
ebon سیاه
mossy سیاه اب
swamps سیاه اب
Negro سیاه
marshes سیاه اب
blacker سیاه
black سیاه
glaucoma اب سیاه
swamped سیاه اب
blacks سیاه
sad coloured سیاه
swamp سیاه اب
quagmires سیاه اب
quagmire سیاه اب
valve seat insert مدخل نشست سوپاپ نشیمنگاه سوپاپ
blackcock باقرقره سیاه نر
ethiope سیاه پوست
blacker سیاه رنگی
boldface حروف سیاه
ethiops مهجون سیاه
jetties :سیاه رنگ
blackcap کاکل سیاه
jets مهر سیاه
blacker سیاه کردن
black and blue کبود و سیاه
hohlraum جسم سیاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com