English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
To drow ( pull ) a gun on some one . بروی کسی اسلحه کشیدن
Other Matches
crossest قلم کشیدن بروی
crosser قلم کشیدن بروی
cross قلم کشیدن بروی
crosses قلم کشیدن بروی
to frisk [a person] دست روی بدن کسی کشیدن [در جستجو برای اسلحه یا مواد مخدر]
inspection arms سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
heister [American E] دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
preyer دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
brigand دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
bandit دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
raider دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
robber دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
to fall down بروی درافتادن
You are most welcome . قدمتان بروی چشم
to eat the leek بروی مبارک خودنیاوردن
the men were locked out در را بروی کارگران بستند
theatricalize بروی صحنه اوردن
epigynous واقع بروی تخمدان برمادگی
I forbid you to go . Heaven help you if you go ! اگر رفتی نرفتی ! ( مبا دا بروی )
Where do you want to go this time of night ? این وقت شب کجا می خواهی بروی ؟
Dont let on that you know. بروی خودت نیاور که موضوع رامیدانی
zonate واقع بروی یک خط مانند بعضی ازهاگهای چندتایی
chest roll چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
He closed the door against the peace agreement. تمام درها را بروی موافقتنامه صلح بست
sisyphus سیسیفوس که محکوم به غلتاندن سنگی بروی کوه بود
neoclassical economics در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
bouse بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
weight بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone . ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
panels نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
snuffle باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
agonise زحمت کشیدن درد کشیدن
twinge درد کشیدن تیر کشیدن
twinges درد کشیدن تیر کشیدن
unarmed بی اسلحه
bare handed بی اسلحه
armless بی اسلحه
weapons اسلحه
weapon اسلحه
Ten firearms . ده قبضه اسلحه
heavy armed سنگین اسلحه
cold steel اسلحه سرد
holsters جلد اسلحه
firearms اسلحه گرم
piece اسلحه گرم
holster جلد اسلحه
armouries اسلحه خانه
armoury اسلحه قوزخانه
light armed سبک اسلحه
stoppages گیر در اسلحه
stoppage گیر در اسلحه
maximum range بردنهایی اسلحه
single shot اسلحه تک تیر
thumbs شستی اسلحه
thumbing شستی اسلحه
thumbed شستی اسلحه
thumb شستی اسلحه
Elaborate اسلحه بزرگ
armouries اسلحه قوزخانه
d. armour اسلحه دفاع
arm اسلحه گرم
armoury اسلحه خانه
pieces اسلحه گرم
shooting iron اسلحه گرم
weapon اسلحه حربه
weapons اسلحه حربه
ordnance اسلحه ومهمات
misfire گیرکردن اسلحه
trigger ماشه اسلحه
misfires گیرکردن اسلحه
armourer اسلحه ساز
antiaircraft اسلحه ضد هوایی
arm of precision اسلحه دقیق
weaponary مربوط به اسلحه
armorer اسلحه ساز
triggered ماشه اسلحه
side arms اسلحه کمری
firearm اسلحه گرم
misfired گیرکردن اسلحه
repeating firearm اسلحه خودکار
safety lock ضامن اسلحه
fire arms اسلحه ی گرم
weaponry اسلحه سازی
side arm اسلحه کمری
armory اسلحه خانه
triggers ماشه اسلحه
to sight gun نشان کردن اسلحه
muzzling دهانه لوله اسلحه
light infantry پیاده سبک اسلحه
poppers اسلحه صدا دار
popper اسلحه صدا دار
velite سرباز سبک اسلحه
missile اسلحه پرتاب کردنی
chamber خزانه فشنگ در اسلحه
To lay down ones arms . اسلحه رابزمین گذاشتن
chambers خزانه فشنگ در اسلحه
muzzle دهانه لوله اسلحه
muzzled دهانه لوله اسلحه
muzzles دهانه لوله اسلحه
disassemble بازکردن اسلحه یا موتور
ordnance مربوط به اسلحه و مهمات
missiles اسلحه پرتاب کردنی
gunrunner قاچاقچی اسلحه و مهمات
to decommission weapons اسلحه ها را غیردایر کردن
armorer نگهبان اسلحه زراد
magazines مخزن خشاب اسلحه
magazine مخزن خشاب اسلحه
cleaning rod سمبه نظافت اسلحه
to decommission weapons اسلحه ها را از کار انداختن
biathlon اسکی صحرانوردی با اسلحه
ranging تنظیم کردن اسلحه
armor bearer حامل اسلحه زرهدار
hold up با اسلحه سرقت کردن
hold-up با اسلحه سرقت کردن
hold-ups با اسلحه سرقت کردن
armory کارخانهء اسلحه سازی
stock دسته ابزار و اسلحه
lift fire زیادکردن برد اسلحه
shooting position حالت بدن و اسلحه در تیراندازی
clangs صدای بهم خوردن اسلحه
gun-running واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
gun running واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
clanging صدای بهم خوردن اسلحه
clanged صدای بهم خوردن اسلحه
gunfighter کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
to carry a weapon اسلحه ای با خود حمل کردن
firing pin سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
freed کمی محدودیت نوع اسلحه
light horse سوار نظام سبک اسلحه
frees کمی محدودیت نوع اسلحه
clang صدای بهم خوردن اسلحه
freeing کمی محدودیت نوع اسلحه
to call to arms اعلام دست به اسلحه کردن
bores قطر داخلی لوله اسلحه
bore قطر داخلی لوله اسلحه
to be packing [heat] [colloquial] اسلحه ای با خود حمل کردن
to pack a weapon [colloquial] اسلحه ای با خود حمل کردن
free کمی محدودیت نوع اسلحه
cant اسلحه را درهدفگیری کمی کج کردن
caliber قطر داخلی لوله اسلحه
arm اسلحه دستهء صندلی یا مبل
hussar سرباز سواره نظام سبک اسلحه
karate فن ژاپونی دفاع بدون اسلحه کاراته
tacit تعهد کنترل اسلحه بین دو یاچند کشور
boresight میزان کردن لوله و مگسک اسلحه در هدفگیری
judo فن دفاع بدون اسلحه ژاپونی کشتی جودو
big bore اسلحه دارای کالیبر بزرگ بیش از 220
brigands سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
flatling زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
flatlings زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
brigand سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
barrel قسمت کلفت چوب بیس بال لوله اسلحه
phalanxes دسته بهم فشرده پیاده نظام سنگین اسلحه
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
barrels قسمت کلفت چوب بیس بال لوله اسلحه
doubled دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
doubled up دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
phalanx دسته بهم فشرده پیاده نظام سنگین اسلحه
drags کشیدن بزور کشیدن
dragged کشیدن بزور کشیدن
drag کشیدن بزور کشیدن
contraband of war قاچاق اسلحه ومهمات جنگی و متفرعات ان از قبیل بنزین و لاستیک
breaks حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
break حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
pull up بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
armory training اموزش جنگ افزارداری اموزش اسلحه سازی
ordnance plant کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
autoloader اسلحه خودکار یا نیمه خودکار
safety stop ضامن اسلحه گیره ضامن
draw a cheque for چک کشیدن
to run out ته کشیدن
to take pains کشیدن
sighs اه کشیدن
suffers کشیدن
to smell about بو کشیدن
to run low ته کشیدن
suffered کشیدن
withdrawals پس کشیدن
dessicate اب کشیدن
to sniff at بو کشیدن
to take off سر کشیدن
to suck up کشیدن
to utter a sigh اه کشیدن
suffer کشیدن
to take up کشیدن
avulse کشیدن
chart کشیدن
stretched کشیدن
drawings کشیدن
stretches : کشیدن
stretches کشیدن
drawing کشیدن
stretched : کشیدن
stretch کشیدن
to toss off سر کشیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com