English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English Persian
to go one better برکسی پیش دستی کردن روی دست کسی رفتن
Other Matches
to take vengeance on a person تلافی برکسی دراوردن
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
manual دستور رزمی دستی سیستم دستی
craft revolving fund حساب اعتبار مربوط به امادهنرهای دستی اعتبار خریدوسایل صنایع دستی
to cut out بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
forestalled پیش دستی کردن بر
bear hugs دو دستی بغل کردن
lubber خام دستی کردن
get round پیش دستی کردن بر
hand plane رنده کردن دستی
rough draw سر دستی طرح کردن
hand advance میزان کردن دستی
bear hug دو دستی بغل کردن
forestalls پیش دستی کردن بر
forestall پیش دستی کردن بر
circumvent باحیله پیش دستی کردن
circumvented باحیله پیش دستی کردن
circumventing باحیله پیش دستی کردن
automatize خودکار کردن یک وسیله دستی
circumvents باحیله پیش دستی کردن
score off a person بر کسی پیش دستی کردن
score a person بر کسی پیش دستی کردن
jackhammer مته دستی مخصوص سوراخ کردن سنگ
craft reimbursable supply اماد قابل جایگزین مربوط به هنرهای دستی اماد مصرف شدنی هنرهای دستی
carding brush شانه حلاجی یا کیله جهت موازی کردن الیاف به روش دستی
To quibble and equivocate. پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
boot out <idiom> اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
wheelbarrows با چرخ دستی یا چرخ خاک کشی حمل کردن
wheelbarrow با چرخ دستی یا چرخ خاک کشی حمل کردن
you have no option but to go چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
slant کج رفتن کج کردن
slanted کج رفتن کج کردن
slants کج رفتن کج کردن
to take a walk گردش کردن یا رفتن
to start [for] شروع کردن رفتن [به]
mopping up پاک کردن رفتن
cabbage کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbages کش رفتن رشد پیدا کردن
duckings زیر اب رفتن غوض کردن
to push off شروع کردن بیرون رفتن
to go on جلوتر رفتن سلوک کردن
ducks زیر اب رفتن غوض کردن
put off تاخیر کردن طفره رفتن
ducked زیر اب رفتن غوض کردن
duck زیر اب رفتن غوض کردن
pierce رخنه کردن فرو رفتن
get off روانه کردن عقب رفتن از
pierces رخنه کردن فرو رفتن
get a wiggle on <idiom> عجله کردن با شتاب رفتن
to go along همراه رفتن همراهی کردن
walks گردش کردن پیاده رفتن
walked گردش کردن پیاده رفتن
get on پیش رفتن کار کردن
walk گردش کردن پیاده رفتن
set on پیش رفتن حمله کردن
mouch راه رفتن دولادولاراه رفتن
drift بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
bypass از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
drifts بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
fluctuates نوسان کردن بالا وپایین رفتن
bypassing از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
fluctuated نوسان کردن بالا وپایین رفتن
bypasses از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
drifted بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
bypassed از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
fluctuate نوسان کردن بالا وپایین رفتن
drifting بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
to go places گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
wastes بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
waste بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
nose dive ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
marches نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marching نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marched نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
to go away ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
march نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
tramp باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to go to ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to abscond [from] <idiom> ناگهان ترک کردن [در رفتن ] [اصطلاح مجازی]
tramps باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
seesaw بالا وپایین رفتن الله کلنگ کردن
sinuating حرکت کردن به طور قیقاجی قیقاج رفتن
tramped باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to go on a picnic بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
to go catting [to look for sexual partners] <idiom> رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
lead the way <idiom> جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
turn out <idiom> بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
To quicken ones pace . قدمهای خود را سریع تر کردن ( تندتر راه رفتن )
extend وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extends وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extending وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
pace lap دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
to keep pace with something <idiom> با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
palmar کف دستی
hand made دستی
handy دستی
hand held دستی
left handedness چپ دستی
levorotation چپ دستی
manual دستی
handier دستی
single-handed یک دستی
ready use دم دستی
portable دستی
handmade دستی
handiest دستی
bellows دم دستی
three handed سه دستی
trots یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
to walk the chalk بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
gaucherie خام دستی
hand cart ارابه دستی
foozle خام دستی
hand cart چرخ دستی
hand compaction توپرسازی دستی
hand compaction تراکم دستی
hand crane جرثقیل دستی
fly sheet اعلانات دستی
line hand دستی که نخ را می کشد
fly bill اگهی دستی
tin snips قیچی دستی
nimble fingers چابک دستی
nattiness زبر دستی
go devil ارابه دستی
fly bill اعلان دستی
hand augger مته دستی
alggardness کند دستی
hand cable winch جراثقال دستی
hand power winch جراثقال دستی
hand brake ترمز دستی
light fingers چابک دستی
manual operation عمل دستی
manual operation عملیات دستی
manual pinion shift استارت دستی
manual ringing زنگ دستی
manual skill مهارت دستی
manual skills مهارتهای دستی
manula shifting اتصال دستی
stick shift دندهی دستی
stick shifts دندهی دستی
sub-machine gun تیربار دستی
handbills اگهی دستی
sub-machine guns مسلسل دستی
handbill اگهی دستی
sub-machine guns تیربار دستی
staff gauge اشل دستی
cane چوب دستی
caned چوب دستی
manual labour امضای دستی
long bow کمان دستی
smack کف دستی زدن
smacked کف دستی زدن
smacks کف دستی زدن
manually بصورت دستی
made ground خاک دستی
side board میز دم دستی
hang-gliding گلایدر دستی
handbags کیف دستی
right handedness راست دستی
handbag کیف دستی
manual adjustment تنطیم دستی
manual control کنترل دستی
manual controller نافم دستی
manual cutout افتامات دستی
manual exchange مرکز دستی
manual input ورودی دستی
mill file سوهان دستی
canes چوب دستی
caning چوب دستی
hand tool ابزار دستی
hand saw اره دستی
hand roller غلطک دستی
hand receipt رسید دستی
hand reamer کوبه دستی
hand organ ارگ دستی
hand operated chuck سه نظام دستی
hand molding shop قالبریزی دستی
hand molding قالبریزی دستی
hand mill اسیاب دستی
sub-machine gun مسلسل دستی
hand lade پاتیل دستی
hand held computer کامپیوتر دستی
hand grenade نارنجک دستی
portable drill مته دستی
hand drill مته دستی
hand torch مشعل دستی
hand vise گیره دستی
gimlets مته دستی
gimlet مته دستی
adeptly زبر دستی
adeptness زبر دستی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com