English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 165 (9 milliseconds)
English Persian
back to your seats برگردید بجای خود
Other Matches
as you were به حالت قبلی برگردید
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
spot bowler بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunches غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunch غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
in payment of بجای
in lieu of بجای
in return for بجای
in the room of بجای
instead of بجای
per pro بجای
in exchange for بجای
lieu بجای
vice بجای
in his stead بجای او
vises بجای
Instead of you بجای تو
vices بجای
vice- بجای
elsewhere بجای دیگر
quid pro quo بجای عوض
to pass for قلمدادشدن بجای
quid pro quos بجای عوض
for بجای از طرف
instead of <conj.> بجای [بعوض]
he succeeded his father بجای پدرنشست
in somebody's place بجای کسی
stead بجای بعوض
instead of celebrating بجای جشن
instead بجای اینکه
in place of بجای درعوض
instead of the other way around بجای برعکس این
take your mirks فرمان بجای خود
on your marks فرمان بجای خود
impersonify بجای شخص گرفتن
hardwired connection می بجای ورودی و سوکت
O.K. اصط لاحی که بجای
were i in his skin اگر بجای او بودم
instead of vice versa بجای برعکس این
instead of the reverse بجای وارونه این
he could p for an englishman بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
phraseography نشان گذاری بجای عبارت
push pass پاس با فشارچوب بجای ضربه
ghost-writers کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
to pass for پذیرفته یا شناخته شدن بجای
I wI'll sign for him . من بجای اوامضاء خواهم کرد
ghost-writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
If I were in your place. . . اگر بجای شما بودم …
foist چیزی را بجای دیگری جا زدن
instead of doing بجای اینکه انجام بدهند
instead of working بجای اینکه او کار بکند
eat the ball اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
things have come to a pretty pass کار بجای باریک رسیده است
to touch ground بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
recuperation عمل برگرداندن لوله بجای خود
to take the fall for somebody مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
i wish you would go بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
conscription of weath گرفتن پول و مال بجای سرباز
wick چیزی که بجای فتیله بکار رود
wicks چیزی که بجای فتیله بکار رود
rational dress نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
ampersand کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
Ferdowsi left a good name behind. نام نیکی از فردوسی بجای مانده
enallage بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
to make one's mark مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
ventriloquistic کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
succedaneum دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود
ventriloquist کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
put the ball on the floor به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
whipping boy بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
pinspotter وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
pinsetter وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
He left a great name behid him . نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
overstand بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
persepolis شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
cheat تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheated تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
ant : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
ventriloquists کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
commodity money پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
ants : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
oafs بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
cheats تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
oaf بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
grillage شبکهای از تیرهای سنگین که بجای پی ساختمان قرارمیدهند
ricksha کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
scratch pads یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
ack علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
scratch pad یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
order arms فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
rickshaws کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
mutual terms شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
rickshaw کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
hydroplaned نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
light هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
the piping time زمان صلح که بجای موزیک جنگی نی وسازهای دیگرمی نوازند
hydroplane نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
lighted هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
hendiadys عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
lightest هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
spot pass پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
interior label بجای اینکه برچسب خارجی یا فیزیکی روی محفظه باشد
mince pie نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
kinnikinnic برگ وپوست برخی گیاهان که هندیهای امریکایی بجای تنباکوبکارمیبرند
anti :پیشوندهاییست بمعنی >ضد< و>مخالف < و >درعوض < و>بجای < و غیره مثل :NTIchrist A
manrope طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود
designated hitter بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
hydroplaning نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
Molotov cocktail بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
Molotov cocktails بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
wampun خر مهرهای که هندیهای امریکای شمالی بجای زر وزیور بکار می برند
anth :پیشوندهاییست بمعنی >ضد<و >مخالف < و >درعوض <و>بجای < و غیره مثل :ANTIchrist
mince pies نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
hydroplanes نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
netball بازی شبیه به والیبال با گرفتن و انداختن توپ بجای ضربه زدن
rebounds دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebound دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounded دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
puncheon ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
jelutong ماده رزینی درخت شاهدانه ک ه بجای صمغ ادامس بکار میرود
grillage شبکهای از تیرهای سنگین که در جاهای سست بجای پی ساختمان قرار میدهند
kauri کاج بلند زلاند جدیدکه صمغ ان برای روغن جلاو بجای کهربابکارمیرود
wampumpeag صدف براق وزیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
wampum صدف براق و زیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
antimatter جسمی که حاوی مادهء ضد خود نیز باشد مثل ضدالکترون بجای الکترون
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
hi فریاد خوش امد مثل هالو وچطوری و همچنین بجای اهای بکار میرود
partial carry فضای ذخیره سازی موقت تمام ارقام نقلی جمع کننده موازی بجای ارسال مستقیم
streamer یک دسته نوار که بجای شروع و توقف در میان بلوکهای مجزای داده با سرعتی بالا ومستمر عمل میکند
streamers یک دسته نوار که بجای شروع و توقف در میان بلوکهای مجزای داده با سرعتی بالا ومستمر عمل میکند
plotted توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
plots توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
low resolution graphics توانایی نمایش بلاکهای گرافیکی با اندازه حروف یا تنظیم مجدد شکل ها روی صحفه بجای استفاده از پیکسهای جداگانه
plot توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
post card کارت غیررسمی که تمبر روی ان چسبانده بجای کارت پستال است
clackvalve دریچه لولاداروسفت که چون بلند کنندباصدای بلند بجای خودمیافتد
personate خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
pilot method عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
goofy foot موج سواری که بجای پای چپ پای راست را روی تخته بجلو می گذارد
periphrastic conjugation صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
squidding استفاده از طعمه مصنوعی بجای طعمه طبیعی درماهیگیری
conceptual tool وسیلهای برای کار با نظریه ها بجای کار با اشیاء
changeling بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اند میگذارند
changelings بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اند میگذارند
goldbrick جنس بی ارزشی که بجای جنس بهاداری فروخته میشود
thrashing وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
virtual تصویر کامل ذخیره شده در حافظه بجای اینکه بخشی از آن که نمایش داده شده است
euphemize استعمال کلمهء نیکو بجای کلمهء زشت
elf child بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اندمیگذارند
graphics شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
ringing the changes ترویج پول تقلبی ازطریق اشاعه خرید اشیا و بعدپس دادن انها و گرفتن پول درست بجای پولهای تقلبی پرداخت شده
ego loss programming تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
well behaved که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند
well-behaved که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند
stepped lines خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
wireless network شبکه ایکه از کابل برای ارسال داده بین دو کامپیوتر استفاده نمیکند و بجای آن از سیگنال رادیویی برای ارسال سیگنال استفاده میکند
penning نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
penned نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
pens نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
pen نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com