English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English Persian
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
Other Matches
searched 1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
search 1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
searches 1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
searchingly 1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
sound off <idiom> عقاید را بیان کردن
russify دارای عقاید وتمایلات روسی کردن
stalinize کسی را پیرو عقاید ونظرات استالین کردن
toppling برگشتن واژگون کردن
topples برگشتن واژگون کردن
toppled برگشتن واژگون کردن
topple برگشتن واژگون کردن
perseverate اصراردر برگشتن کردن
remount برگشتن دوباره سوار کردن
remounting برگشتن دوباره سوار کردن
remounted برگشتن دوباره سوار کردن
remounts برگشتن دوباره سوار کردن
blench جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenched جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenches جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenching جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
letter نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pluck up one's heart دل پیدا کردن
to pick up پیدا کردن
finds پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
smell out با بو پیدا کردن
to look up پیدا کردن
find پیدا کردن
detect پیدا کردن
detected پیدا کردن
pin point پیدا کردن
detecting پیدا کردن
detects پیدا کردن
averages پیدا کردن
averaged پیدا کردن
gained پیدا کردن
average پیدا کردن
gain پیدا کردن
track پیدا کردن
acquire پیدا کردن
tracks پیدا کردن
gains پیدا کردن
tracked پیدا کردن
to search out پیدا کردن
averaging پیدا کردن
give tongue عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
luff لنگر پیدا کردن
qualifies شایستگی پیدا کردن
qualify شایستگی پیدا کردن
to become a necessity لزوم پیدا کردن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
dampen رطوبت پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن به
dampens رطوبت پیدا کردن
equation of payments قاعده پیدا کردن
liaising ارتباط پیدا کردن
liaises ارتباط پیدا کردن
dampened رطوبت پیدا کردن
dampening رطوبت پیدا کردن
hade تمایل پیدا کردن
liaised ارتباط پیدا کردن
to take a ply تمایل پیدا کردن
liaise ارتباط پیدا کردن
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
shields حفاظ پیدا کردن
tout خریدار پیدا کردن
converge تقارت پیدا کردن
touted خریدار پیدا کردن
touting خریدار پیدا کردن
touts خریدار پیدا کردن
come to an agreement موافقت پیدا کردن
to spring a leaguer رخنه پیدا کردن
to take umbra at رنجش پیدا کردن از
to think out با فکر پیدا کردن
to win fame شهرت پیدا کردن
prove opplicable مصداق پیدا کردن
converging تقارت پیدا کردن
preempt حق تقدم پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
shield حفاظ پیدا کردن
decline شیب پیدا کردن
demonetize تنزل پیدا کردن
declines شیب پیدا کردن
converges تقارت پیدا کردن
stammered لکنت پیدا کردن
converged تقارت پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن
stammer لکنت پیدا کردن
declined شیب پیدا کردن
stammers لکنت پیدا کردن
declining شیب پیدا کردن
respire امید تازه پیدا کردن
respired امید تازه پیدا کردن
genealogize شجره کسی را پیدا کردن
respiring امید تازه پیدا کردن
cabbages کش رفتن رشد پیدا کردن
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to nerve oneself قوت قلب پیدا کردن
pay dirt <idiom> زیر خاکی پیدا کردن
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
deeping of capital عمق پیدا کردن سرمایه
to make the pot boi; معاش خود را پیدا کردن
cabbage کش رفتن رشد پیدا کردن
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
hit on/upon <idiom> پیدا کردن چیزی که میخواهی
respires امید تازه پیدا کردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
radar trapping اختلال پیدا کردن رادار
shocks هول وهراس پیدا کردن
shocked هول وهراس پیدا کردن
wavers فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavering فتور پیدا کردن دو دل بودن
waver فتور پیدا کردن دو دل بودن
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
shock هول وهراس پیدا کردن
wavered فتور پیدا کردن دو دل بودن
swelled ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiate مختنق کردن خناق پیدا کردن
swells ورم کردن برجستگی پیدا کردن
bilge رخنه پیدا کردن تراوش کردن
asphyxiating مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiated مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumbles لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swell ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumbled لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumble لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiates مختنق کردن خناق پیدا کردن
to get a meat for a bird برای مرغی جفت پیدا کردن
surging تکان خوردن لغزش پیدا کردن
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
make out معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
scare up <idiom> ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
waver تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavered تردید پیدا کردن تبصره قانون
to orient oneself چهار سوی خود را پیدا کردن
wavering تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavers تردید پیدا کردن تبصره قانون
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
rut شور پیدا کردن فحل شدن
unbalance بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalancing بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
rubs اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to seek somebody out جستجو برای پیدا کردن کسی
rubbed اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
shorter اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shortest اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
unbalances بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
ruts شور پیدا کردن فحل شدن
rub اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
plunge غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunged غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunges غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
to get to somebody [something] به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
leadingquestion پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
warm to one's work در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
to make friends [to make connections] رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
personate خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
cunclude تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
divide پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
proceed ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
diachrony تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
grapnel لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
grapnels لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
divides پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
proceeded ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
find کشف کردن پیدا کردن
finds کشف کردن پیدا کردن
fitcall finding پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
censorship سانسور عقاید
mendelism عقاید مندل
dogmas اصول عقاید
religious tenets عقاید مذهبی
dogma اصول عقاید
inquisitors مفتش عقاید
multiplicity of creeds تعد د عقاید
feet on the ground <idiom> عقاید عاقلانه
inquisitor مفتش عقاید
nihilism عقاید نهیلیستی
to pick up somebody کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com