English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
English Persian
topple برگشتن واژگون کردن
toppled برگشتن واژگون کردن
topples برگشتن واژگون کردن
toppling برگشتن واژگون کردن
Other Matches
inside out <idiom> داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
capsized واژگون کردن کشتی واژگون شدن
capsize واژگون کردن کشتی واژگون شدن
capsizes واژگون کردن کشتی واژگون شدن
capsizing واژگون کردن کشتی واژگون شدن
overturns واژگون کردن
upsets واژگون کردن
to keel over واژگون کردن
upsetting واژگون کردن
rock the boat <idiom> واژگون کردن
upset واژگون کردن
overturned واژگون کردن
overturn واژگون کردن
overturn واژگون کردن برانداختن
capsizing واژگون کردن قایق
capsize واژگون کردن قایق
capsized واژگون کردن قایق
overturns واژگون کردن برانداختن
overturned واژگون کردن برانداختن
capsizes واژگون کردن قایق
subverting درون واژگون سازی کردن
subverts درون واژگون سازی کردن
subvert درون واژگون سازی کردن
to turn over واژگون کردن کارکردن دراوردن
subverted درون واژگون سازی کردن
perseverate اصراردر برگشتن کردن
reversing نقض کردن واژگون کردن
reverses نقض کردن واژگون کردن
reversed نقض کردن واژگون کردن
reverse نقض کردن واژگون کردن
remounting برگشتن دوباره سوار کردن
remount برگشتن دوباره سوار کردن
remounted برگشتن دوباره سوار کردن
remounts برگشتن دوباره سوار کردن
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
blenching جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenched جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenches جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blench جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
topsy turvy واژگون
subversive واژگون
subversives واژگون
topsy-turvy واژگون
overturning واژگون
upside down واژگون
converse واژگون وارونه
upsetter واژگون کننده
conversed واژگون وارونه
turn over واژگون شدگی
subverts واژگون ساختن
purls واژگون شدن
purling واژگون شدن
overturns واژگون سازی
purled واژگون شدن
eversible واژگون شدنی
overturned واژگون سازی
to turn turtle واژگون شدن
overturn واژگون سازی
purl واژگون شدن
eversion واژگون سازی
overset واژگون ساختن
subverting واژگون ساختن
converses واژگون وارونه
conversing واژگون وارونه
subverted واژگون ساختن
subvert واژگون ساختن
reversal واژگون سازی واژگونی
keels واژگون شدن افتادن
inverts انحراف سخن واژگون
reversals واژگون سازی واژگونی
keel واژگون شدن افتادن
inverting انحراف سخن واژگون
invert انحراف سخن واژگون
turn turtle واژگون شدن ناو یا قایق
upset _ واژگونی واژگون سازی اشفتگی اضطراب
irreversibly چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
roll around <idiom> برگشتن
abjeure برگشتن از
retroflex برگشتن
come back برگشتن
to go back برگشتن
sheer برگشتن
reverse برگشتن
resile برگشتن
get back <idiom> برگشتن
returned برگشتن
double back <idiom> برگشتن
to put back برگشتن
regurgitating برگشتن
go back برگشتن
backslide برگشتن
hark back برگشتن
returns برگشتن
reversed برگشتن
returning برگشتن
return برگشتن
deviates برگشتن
deviate برگشتن
reverses برگشتن
reoccurring برگشتن
to turn turtle برگشتن
on the way back در برگشتن
regorge برگشتن
deviated برگشتن
reverts برگشتن
reverting برگشتن
reverted برگشتن
revert برگشتن
lapse vi برگشتن
reversing برگشتن
to come back برگشتن
deviating برگشتن
regurgitates برگشتن
reoccurrence برگشتن
repullulate برگشتن
recrudesce برگشتن
regurgitated برگشتن
chare برگشتن
regurgitate برگشتن
ballast هرچیز سنگینی چون شن و ماسه که در ته کشتی میریزند تا از واژگون شدنش جلوگیری کند
rebounding پس زدن برگشتن
till his return تا موقع برگشتن او
introspect بخود برگشتن
apostatize از دین برگشتن
resile به عقب برگشتن
remigrate از مهاجرت برگشتن
to fall away برگشتن مرتدشدن
rebounded پس زدن برگشتن
to bounce [cheque/check] برگشتن [چکی]
head off <idiom> به عقب برگشتن
rebounds پس زدن برگشتن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
swindled ورق برگشتن
capsizing برگشتن قایق
swindle ورق برگشتن
swindles ورق برگشتن
capsize برگشتن قایق
capsized برگشتن قایق
capsizes برگشتن قایق
rebound پس زدن برگشتن
untread برگشتن بازگشتن
charring جسم زغال برگشتن
repatriating بمیهن خود برگشتن
recoiled بحال نخستین برگشتن
chars جسم زغال برگشتن
recoiling بحال خود برگشتن
repatriates بمیهن خود برگشتن
to return to the fold [family] به خانواده خود برگشتن
recoiled بحال خود برگشتن
recoil بحال نخستین برگشتن
char جسم زغال برگشتن
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
recoil بحال خود برگشتن
repatriation برگشتن یا برگرداندن به میهن
retract عقب کشیدن برگشتن
home شهر بخانه برگشتن
to throw back به تبار خود برگشتن
repatriations برگشتن یا برگرداندن به میهن
retracts عقب کشیدن برگشتن
repatriate بمیهن خود برگشتن
retracting عقب کشیدن برگشتن
repatriated بمیهن خود برگشتن
recoiling بحال نخستین برگشتن
retracted عقب کشیدن برگشتن
recoils بحال خود برگشتن
recoils بحال نخستین برگشتن
homes شهر بخانه برگشتن
relapse مرتد بحال نخستین برگشتن
put about تغییر جهت دادن برگشتن
counter recoil برگشتن لوله پس از عقب نشینی
relapsing مرتد بحال نخستین برگشتن
bear up برگشتن قایق بسمت باد
recovery برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
backcross چند پشت بعقب برگشتن
recoveries برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
overturns معلق شدن برگشتن وسیله
relapsed مرتد بحال نخستین برگشتن
relapses مرتد بحال نخستین برگشتن
overturned معلق شدن برگشتن وسیله
overturn معلق شدن برگشتن وسیله
to turn around برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
to head back برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
bear off برگشتن قایق بسمت مخالف باد
to turn back برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
procedure turn دور زدن برای برگشتن در مسیر
undoes برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
undo برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
to hark back برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
rebounded دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebound دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
recycling برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
draws ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
recycles برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycle برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
draw ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
cradled نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com