Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (9 milliseconds)
English	Persian
repatriation	برگشتن یا برگرداندن به میهن
repatriations	برگشتن یا برگرداندن به میهن
Other Matches
f.countryman	هم میهن
mother countries	میهن
mother country	میهن
motherland	میهن
motherlands	میهن
countryman	هم میهن
fatherland	میهن
country man	هم میهن
homeland	میهن
compatriotic	هم میهن
fenow country men	هم میهن
fatherlands	میهن
fellow countryman	هم میهن
home	میهن
countrymen	هم میهن
compatriot	هم میهن
patiot	هم میهن
homes	میهن
countrywoman	هم میهن
home	میهن
homelands	میهن
homeland	میهن
compatriots	هم میهن
mother land	میهن
natire country	میهن
native country	میهن
native land	میهن
patiot	میهن دوست
landsman	بومی هم میهن
public spiritedness	میهن پرستی
patriotically	میهن پرستانه
patrioism	میهن پرستی
incivism	بی علاقگی به میهن
one's native soil	میهن زمین
homemade	ساخت میهن
patiot	میهن پرست
immigrates	میهن گزیدن
public-spirited	میهن پرست
patriot	میهن پرست
homesick	در فراق میهن
home-made	ساخت میهن
home	میهن وطن
partisans	میهن پرست
partisan	میهن پرست
patriotism	میهن پرستی
patriotic	میهن دوست
homes	میهن وطن
civism	دلبستگی به میهن
motherlands	مادر میهن
motherland	مادر میهن
immigrating	میهن گزیدن
immigrate	میهن گزیدن
immigrated	میهن گزیدن
spread eagle	میهن پرستی افراطی
jingo	میهن پرست متجاوز
parricides	خائن به میهن پدر کش
parricide	خائن به میهن پدر کش
patricide	خائن به میهن پدرکش
patricides	خائن به میهن پدرکش
nostalgia	دلتنگی برای میهن
patriotically	از روی میهن دوستی
compatriots	هم وطن هم میهن هواخواه
compatriot	هم وطن هم میهن هواخواه
to expatriate oneself	جلای میهن کردن
patriots	شخص میهن پرست
patriot	شخص میهن پرست
patriots	میهن پرستان [مرد]
chauvinist	میهن پرست متعصب
patriots	میهن پرست ها [مرد]
chauvinism	میهن پرستی افراطی شوونیسم
chauvinism	میهن پرستی از روی تعصب
silk manufactures of home	کالاهای ابریشمی ساخت میهن
expatriates	ترک کردن میهن تبعیدی
hom ward bound	اماده رفتن به کشور میهن
bound for home	اماده رفتن به کشور میهن
expatriate	ترک کردن میهن تبعیدی
chare	برگشتن
to turn turtle	برگشتن
backslide	برگشتن
deviates	برگشتن
abjeure	برگشتن از
deviating	برگشتن
deviate	برگشتن
return	برگشتن
returned	برگشتن
come back	برگشتن
hark back	برگشتن
regurgitates	برگشتن
lapse vi	برگشتن
regurgitated	برگشتن
regurgitate	برگشتن
roll around <idiom>	برگشتن
go back	برگشتن
on the way back	در برگشتن
returns	برگشتن
get back <idiom>	برگشتن
returning	برگشتن
regurgitating	برگشتن
reverses	برگشتن
reoccurring	برگشتن
repullulate	برگشتن
reversing	برگشتن
resile	برگشتن
reversed	برگشتن
retroflex	برگشتن
reverse	برگشتن
sheer	برگشتن
deviated	برگشتن
reoccurrence	برگشتن
reverted	برگشتن
reverting	برگشتن
to come back	برگشتن
double back <idiom>	برگشتن
to put back	برگشتن
to go back	برگشتن
reverts	برگشتن
recrudesce	برگشتن
regorge	برگشتن
revert	برگشتن
flag waving	میهن پرستی بحد افراط وجنون
maccabees	خانواده میهن پرستان مکابی یهود
to bleed for one's country	برای میهن خود خون دادن
flag-waving	میهن پرستی بحد افراط وجنون
to bounce [cheque/check]	برگشتن [چکی]
rebound	پس زدن برگشتن
capsize	برگشتن قایق
apostatize	از دین برگشتن
capsizing	برگشتن قایق
capsizes	برگشتن قایق
capsized	برگشتن قایق
introspect	بخود برگشتن
resile	به عقب برگشتن
swindles	ورق برگشتن
swindled	ورق برگشتن
rebounds	پس زدن برگشتن
rebounding	پس زدن برگشتن
remigrate	از مهاجرت برگشتن
swindle	ورق برگشتن
go back on <idiom>	به عقب برگشتن
head off <idiom>	به عقب برگشتن
till his return	تا موقع برگشتن او
rebounded	پس زدن برگشتن
to fall away	برگشتن مرتدشدن
untread	برگشتن بازگشتن
public spiritedly	ازلحاظ خیر خواهی مردم میهن پرستانه
homecoming	عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
parricidal	خائن نسبت به پدر و مادر یا میهن یاپادشاه
homecomings	عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
public spirit	خیر خواهی برای مردم میهن پرستی
to throw back	به تبار خود برگشتن
recoiling	بحال نخستین برگشتن
recoils	بحال نخستین برگشتن
recoils	بحال خود برگشتن
recoiled	بحال نخستین برگشتن
recoiled	بحال خود برگشتن
to return to the fold [family]	به خانواده خود برگشتن
repatriating	بمیهن خود برگشتن
repatriates	بمیهن خود برگشتن
recoil	بحال خود برگشتن
repatriated	بمیهن خود برگشتن
recoil	بحال نخستین برگشتن
retracted	عقب کشیدن برگشتن
retracting	عقب کشیدن برگشتن
toppling	برگشتن واژگون کردن
come back <idiom>	به فکر شخص برگشتن
recoiling	بحال خود برگشتن
charring	جسم زغال برگشتن
homes	شهر بخانه برگشتن
char	جسم زغال برگشتن
perseverate	اصراردر برگشتن کردن
come back <idiom>	برگشتن به جایی که حالاهستی
topples	برگشتن واژگون کردن
toppled	برگشتن واژگون کردن
home	شهر بخانه برگشتن
retracts	عقب کشیدن برگشتن
repatriate	بمیهن خود برگشتن
retract	عقب کشیدن برگشتن
topple	برگشتن واژگون کردن
chars	جسم زغال برگشتن
sickfor home	دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
chauvinism	افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
overturns	معلق شدن برگشتن وسیله
overturned	معلق شدن برگشتن وسیله
remounts	برگشتن دوباره سوار کردن
overturn	معلق شدن برگشتن وسیله
relapsing	مرتد بحال نخستین برگشتن
bear up	برگشتن قایق بسمت باد
counter recoil	برگشتن لوله پس از عقب نشینی
relapse	مرتد بحال نخستین برگشتن
relapsed	مرتد بحال نخستین برگشتن
relapses	مرتد بحال نخستین برگشتن
recoveries	برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
remounting	برگشتن دوباره سوار کردن
put about	تغییر جهت دادن برگشتن
remount	برگشتن دوباره سوار کردن
remounted	برگشتن دوباره سوار کردن
recovery	برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
backcross	چند پشت بعقب برگشتن
evert	برگرداندن
bring back	برگرداندن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com