Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
parabiosis
برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
Other Matches
anticatalyst
مادهای که موجب وقفهء واکنشهای حیاتی موجود میشود
combat essential
اقلام رزمی حیاتی حیاتی در رزم
fricative
تلفظ شده با اصطکاک نفس ووقفه تنفس
critical facility
تاسیسات حیاتی قسمت حیاتی
vitalistic
خاصیت حیاتی قدرت حیاتی
vitalist
خاصیت حیاتی قدرت حیاتی
voluntary manslaughter
قتل غیر عمد با سوء نیت نسبی عبارت از حالتی است که قاتل در اثر غلبه هیجان و غلیان احساسات مرتکب قتلی شودکه در ان رکن عمد به طورکامل موجود نیست و در عین حال قتل غیر عمد هم محسوب نمیشود
suppressing
سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
suppresses
سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
suppress
سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
polymorph
عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
islands
منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
island
منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
current ratio
نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
concurrent
نرم افزار سیستم عامل که به چندین برنامه یافعالیت اجازه اجرای همزمان میدهد
implied malice
سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
back to battery
برگشت لوله به حالت اول عمل برگشت لوله توپ
triphibian
سه حیاتی
triphibious
سه حیاتی
biotic
حیاتی
of vital importance
حیاتی
inalienable
<adj.>
حیاتی
essential
حیاتی
quintessential
<adj.>
حیاتی
vital
<adj.>
حیاتی
indispensable
<adj.>
حیاتی
inevitable
<adj.>
حیاتی
unalienable
<adj.>
حیاتی
essentials
حیاتی
unalterable
<adj.>
حیاتی
absolute
<adj.>
حیاتی
major
<adj.>
حیاتی
vital
حیاتی
substantive
[essential]
<adj.>
حیاتی
essential
<adj.>
حیاتی
vital force
نیروی حیاتی
vital ground
زمین حیاتی
stamina
نیروی حیاتی
elanvital
نیروی حیاتی
critical intelligence
اطلاعات حیاتی
elanvital
نشاط حیاتی
vitalism
حیاتی نگری
vital necessity
ضرورت حیاتی
vital interest
مصلحت حیاتی
vital index
شاخص حیاتی
essential supply
اماد حیاتی
vital statistics
امارهای حیاتی
homeostasis
تعادل حیاتی
vital statistics
امار حیاتی
lifeblood
خون حیاتی
lifeblood
نیروی حیاتی
lebensraum
فضای حیاتی
vitality
نیروی حیاتی
life zone
منطقه حیاتی
critical
حیاتی بحرانی
oeuvre
کار حیاتی
biogeography
جغرافیای حیاتی
vital capacity
گنجایش حیاتی
biocatalyst
کاتالیزورهای حیاتی
vital area
منطقه حیاتی
urgent priority
تقدم حیاتی
vital capacity
فرفیت حیاتی
vivacity
نشاط نیروی حیاتی
keyitem
اقلام ضروری و حیاتی
emergencies
غیر منتظره حیاتی
vitals
اعضای حیاتی و موثربدن
biogeographic
مربوط به جغرافیای حیاتی
critical materials
اقلام حیاتی و مهم
vitality
قدرت یا خاصیت حیاتی
emergency
غیر منتظره حیاتی
emotions
احساسات
emotion
احساسات
soulful
پر از احساسات
sentiments
احساسات
heartbeats
احساسات
heartbeat
احساسات
sensitive
حیاتی از نظرعملیاتی منطقه حساس
urgency of need
حیاتی بودن احتیاج به اماد
vital area
منطقه حیاتی پدافند هوایی
mission essential
حیاتی از نظر انجام ماموریت
rhapsodically
از روی احساسات
rhapsodical
ناشی از احساسات
sentimentalize
با احساسات امیختن
to gall a person's kibes
احساسات کسی را
schwarmerei
احساسات افراطی
heartstrings
احساسات عمیق
schwarmerei
احساسات شدید
nationallism
احساسات ملی
emotive
وابسته به احساسات
affect
احساسات برخورد
impressive
برانگیزنده احساسات
enthuse
احساسات رابرانگیختن
enthused
احساسات رابرانگیختن
enthuses
احساسات رابرانگیختن
affecting
محرک احساسات
acold
بدون احساسات
affects
احساسات برخورد
emotionless
عاری از احساسات
braced
تحریک احساسات
brace
تحریک احساسات
enthusing
احساسات رابرانگیختن
d. of feeling
نازکی احساسات
folkway
احساسات عمومی
essential item list
فهرست اقلام حیاتی یاضروری جنگی
diastase
دیاستاز واسطه پدیده های حیاتی
suspended animation
وقفه موقت فعالیتهای حیاتی وغیره
sentimentalization
ایجاد احساسات وعواطف
sexiest
دارای احساسات شهوانی
self composed
مستولی بر احساسات خود
sexy
دارای احساسات شهوانی
sensate
با احساسات درک کردن
sentimentalism
گرایش بسوی احساسات
sentimental
مبنی بر احساسات یا عقیده
sentimentally
از روی احساسات یاعاطفه
seentimentally
از روی احساسات یا عاطفه
fanatical
دارای احساسات شدید
neighbourly feelings
احساسات همسایگی همدردی
heartstring
عمیق ترین احساسات دل
religious sentiments
احساسات وعقاید مذهبی
shake-up
احساسات راتحریک کردن
shake-ups
احساسات راتحریک کردن
sexier
دارای احساسات شهوانی
shake up
احساسات راتحریک کردن
white hot
دارای احساسات برانگیخته
white-hot
دارای احساسات برانگیخته
mush
احساسات بیش ازحد
pathetic
دارای احساسات شدید
internationalism
احساسات بین المللی
unfeeling
بیحس فاقد احساسات
fanatics
دارای احساسات شدید
sweep off one's feet
<idiom>
بر احساسات فائق آمدن
sentimentality
گرایش بسوی احساسات
sentient
حساس دستخوش احساسات
soft spot for someone/something
<idiom>
احساسات تندوتیز داشتن
fanatic
دارای احساسات شدید
heart goes out to someone
<idiom>
ابراز احساسات کردن
life cycle
مدارج ومراحل مختلف حیاتی انسان وجانوران
capital
قابل مجازات مرگ دارای اهمیت حیاتی
wear one's heart on one's sleeve
<idiom>
نشان دادن تمام احساسات
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
To play (trifle) with someones feeling.
با احساسات کسی بازی کردن
get a grip of oneself
<idiom>
کنترل کردن احساسات شخصی
your words offended her
سخنان شما به احساسات اوبرخورد
sectarianize
با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
pathognomic
وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
high mind
با مناعت دارای احساسات بلند
pornography
نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
heart strings
عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
tough minded
دارای فکر خشن وبدون احساسات
soul-searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
wounded feelings
رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
philanthropic feelings
احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
soul searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
debunks
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunked
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
She has emotional entanglements (involvement ) .
گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
debunk
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
homosexuals
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
soap opera
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
homosexual
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
soap operas
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
passion
اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
debunking
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
mastered
نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
masters
نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
master
نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
plastogene
اجسام بسیار ریزیاختههای گیاهی که عامل پدیدههای حیاتی یاخته میباشند
estrogen
ماده که بطورطبیعی درگیاهان وجوددارد ودارای اثرات حیاتی مشابه است
exercised
فعالیت
stir
فعالیت
stirrings
فعالیت
exercise
فعالیت
actuality
فعالیت
stirs
فعالیت
activeness
فعالیت
activation
فعالیت
exercises
فعالیت
stirred
فعالیت
acting
فعالیت
activity
فعالیت
functioned
فعالیت
function
فعالیت
functions
فعالیت
activities
فعالیت
slobbered
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
eroticism
تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
slobber
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbering
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbers
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
These talks are crucial
[critical]
to the future of the peace process.
این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم
[حیاتی]
هستند.
publicity drive
فعالیت تبلیغاتی
cerebration
فعالیت مغزی
activity chart
نمودار فعالیت
business activity
فعالیت بازرگانی
auxiliary activity
فعالیت فرعی
inaction
بدون فعالیت
venture
فعالیت اقتصادی
ventured
فعالیت اقتصادی
ventures
فعالیت اقتصادی
event
عمل یا فعالیت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com