English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (8 milliseconds)
English Persian
promissory note برگه بدهی
promissory notes برگه بدهی
Other Matches
conversion استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversions استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
decaphyllous ده برگه
bract برگه
unifoliate یک برگه
follicle برگه
trifolite سه برگه
diphyllous دو برگه
lamellated برگه برگه
follicles برگه
cards برگه
card برگه
five leaved پنج برگه
layout sheet برگه طرح
letter of credit برگه اعتبار
issue note برگه صدور
forms برگه ورقه
formed برگه ورقه
form برگه ورقه
heptaphyllous هفت برگه
handout برگه اطلاعات
trefoil شبدر سه برگه
This page owner دارنده این برگه
tetraphyllous چهار برگه
septifolious هفت برگه
information sheet برگه اطلاعات
walking papers <idiom> برگه اخراج
scorecards برگه نام بازیگران
scorecard برگه نام بازیگران
pink slip <idiom> برگه اخراج از شغل
scratch sheet برگه نامنویسی اسبها
materials transfer notes برگه انتقال مواد
materials returned note برگه مواد برگشتی
goods received note برگه دریافت کالا
foliaceous برگه دار برگی
trip ticket برگه اجازه مسافرت
personal data sheet برگه اطلاعات فردی
card sorting test ازمون دسته بندی برگه ها
flap برگه یا قسمت اویخته زبانه کفش
flapped برگه یا قسمت اویخته زبانه کفش
flaps برگه یا قسمت اویخته زبانه کفش
no answer [n/a] [in forms] بدون پاسخ [در برگه برای پر کردن]
consular invoice برگه فروش با مهر کنسول گری
to get [be given] your card [British E] <idiom> برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
to get [be given] the pink slip [American E] <idiom> برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
debits بدهی
debit بدهی
liabilities بدهی
liability to disease بدهی
debiting بدهی
debited بدهی
due بدهی
debts بدهی
debt بدهی
liability بدهی
indebtedness بدهی
due bill سند بدهی
debiting ستون بدهی
oxygen debt بدهی اکسیژن
public debt بدهی دولت
legal liability بدهی قانونی
floating debt بدهی متغیر
national debt بدهی ملی
debits ستون بدهی
private debt بدهی خصوصی
debits حساب بدهی
liabilities and assets بدهی و دارایی
net debt بدهی خالص
debiting حساب بدهی
the d. of a debt پرداخت بدهی
promissory note سند بدهی
promissory notes سند بدهی
debit حساب بدهی
debit ستون بدهی
liability insurance بیمه بدهی
debt perpetrator مرتکب بدهی
debt perpetrator خطاکار در بدهی
debited حساب بدهی
debited ستون بدهی
to get into debt بدهی پیداکردن
to be in debt بدهی داشتن
bank overdraft بدهی به بانک
current liability بدهی جاری
contingent liability بدهی اتفاقی
contingent liability بدهی احتمالی
liquidation پرداخت بدهی
credit note سند بدهی
credit notes سند بدهی
absolute liability بدهی مطلق
acknowladgement of debt قبول بدهی
acknowledgement of debt اقرار به بدهی
book debts بدهی دفتری
admission of liability قبول بدهی
capital liability بدهی درازمدت
capital liability بدهی سرمایه
arrear بدهی پس افتاده
arrear بدهی معوق
back بدهی پس افتاده
backs بدهی پس افتاده
collective liability بدهی جمعی
debt بدهی داشتن
debts بدهی داشتن
debit card کارت بدهی
debt burden بار بدهی
debit note صورتحساب بدهی
an active debt بدهی با ربح
to pay one's way بدهی بهم نزدن
rebate پرداخت قسمتی از بدهی
rebates پرداخت قسمتی از بدهی
debit در ستون بدهی گذاشتن
debited در ستون بدهی گذاشتن
defaults عدم پرداخت بدهی
solvency توانایی پرداخت بدهی
liquidation [of something] پرداخت بدهی [اقتصاد]
realization [American E] [of something] پرداخت بدهی [اقتصاد]
realisation [British E] [of something] پرداخت بدهی [اقتصاد]
due بدهی موعد پرداخت
To be in debt up to ones ears. غرق بدهی بودن
debiting در ستون بدهی گذاشتن
monetization پرداخت نقدی بدهی
deep in debt تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt تا گردن زیر بدهی
embarrassed with debts زیر بار بدهی
default عدم پرداخت بدهی
consolidated debt بدهی یک کاسه شده
debits در ستون بدهی گذاشتن
chargeable قابل بدهی یا پرداخت
charge account حساب بدهی مشتری
defaulting عدم پرداخت بدهی
i paid the debt plus interest بدهی را با بهره ان دادم
defaulted عدم پرداخت بدهی
debit به حساب بدهی کسی گذاشتن
debiting به حساب بدهی کسی گذاشتن
debits به حساب بدهی کسی گذاشتن
to pay off a debt [mortgage] بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
Do you have an extra pen to lend me? یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
emcumbered with debts زیر بار قرض یا بدهی
debited به حساب بدهی کسی گذاشتن
to detain one's due بدهی خودرا نگه داشتن
amortization پرداخت بدهی به اقساط مساوی
insolvency عدم توانایی در پرداخت بدهی
billing صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
pay off با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
debt of record بدهی قانونی record of court محکوم به
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
monetization پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
omittance is no quit tance بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
deficit کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficits کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
tax avoidance اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
debt discount تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
working capital مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
an insolvent estate دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
debt of honour بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
Could you move the table a little bit ? ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
elegit حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
good riddance <idiom> وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
delegatee کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
judgement dept بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
current liability اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
lien حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
leverage نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
collocation ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
current ratio نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
due bill در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com