Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
uncut
بریده نشده
Other Matches
smatterer
کسیکه بریده بریده حرف میزند
staccato
بطور بریده بریده اداکردن
gasps
بریده بریده نفس کشیدن
gasping
بریده بریده نفس کشیدن
gasped
بریده بریده نفس کشیدن
gasp
بریده بریده نفس کشیدن
broken sleep
خواب بریده بریده
slash
بریده بریده کردن
giggled
با نفس بریده بریده
slashed
بریده بریده کردن
slashes
بریده بریده کردن
giggle
با نفس بریده بریده
giggles
با نفس بریده بریده
giggling
با نفس بریده بریده
unpremediated
پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
unobligated
اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unborn
هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
unpicked
نچیده گزین نشده انتخاب نشده
uncommitted
غیر متعهد نشده تعهد نشده
unresolved
تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
unbroke
رام نشده سوقان گیری نشده
unbaoked
سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
undisciplined
تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
untried
امتحان نشده محاکمه نشده
unsifted
الک نشده رسیدگی نشده
unredeemed
جبران نشده سبک نشده
unset
جایگزین نشده جاانداخته نشده
unasked
خواسته نشده پرسیده نشده
inconsummate
تکمیل نشده انجام نشده
unsought
جستجو نشده کشف نشده
uncharged
محسوب نشده رسمامتهم نشده
undirected
رهبری نشده راهنمایی نشده
irredenta
انجام نشده جبران نشده
unintended saving
پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
incomplete
انجام نشده پر نشده
cut
بریده
lobed
بریده بریده
by snathces
بریده بریده
brokenly
بریده بریده
cuts
بریده
interrupted line
خط بریده بریده
edge notched
لب بریده
gasp
نفس بریده
chopped
پاس بریده
sectile
بریده شدنی
gasped
نفس بریده
lumbers
تیر بریده
lumbering
تیر بریده
cluttering
بریده گویی
lumbered
تیر بریده
lumber
تیر بریده
ellipsis
بریده گویی
to pant for breath
بریده دم زدن
sawn joint
درز بریده
gasping
نفس بریده
chop
ضربه بریده
chop
پاس بریده
chopped
ضربه بریده
dimension stone
سنگ بریده
exploded view
منظره بریده
intrenchant
بریده نشدنیentrench
crop eared
گوش بریده
gasps
نفس بریده
bonnyclabber
شیر بریده
premorse
بریده شده
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
dissevere
جداشدن بریده شدن
to fall off
سواشدن بریده شدن
paring
ناخن بریده شده
mutilated
اندام بریده مغلوط
parings
ناخن بریده شده
shoot set
پاس تیز یا بریده
cut back bitumens
قیرهای محلول پس بریده
brokenly
بطور شکسته یا بریده
julienne
ابگوشت سبزیجات بریده شده
to turn sour
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
to go off
[ British E]
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
to turn
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
skived
قسمت بریده چرم نواره
skives
قسمت بریده چرم نواره
skiving
قسمت بریده چرم نواره
skive
قسمت بریده چرم نواره
exploded view
منظره شکافته شده مدل بریده
to slit hide into thongs
پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن
logjam
انباشتگی تنهی درختان بریده شده در رودخانه
scrapping
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scraps
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrap
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapped
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
cut brackets
[تکه ای از تخته ی بریده شده با تیر یک طرف گیردار]
scrap book
مجموعه عکس هاوقطعاتی که از کتابهای دیگر بریده باشند
dimension stone
سنگ ساختمانی که به ابعاد معین بریده شده است
The milk
[the wine]
has already turned
[gone off]
.
شیر
[شراب]
پیش از این بریده شده است.
cutting angle
زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود
to halve two timbers
دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
x cut crystal
کریستالی که عمود بر محورایکس و بموازات محور سوم بریده شده است
stencil
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilled
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciling
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencils
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilling
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciled
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
Those who play with edged tools must expect to be .
<proverb>
کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
click art
صفحهای از اشکال و تصاویرکه اماده بریده شدن هستند تادر اسناد کامپیوتری مورداستفاده قرار گیرند
selections
نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
flow diagram
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
selection
نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
flowchart
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
head-shrinkers
کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
head-shrinker
کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
scrapbook
مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
scrapbooks
مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
pasted
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
paste
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
pastes
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
pasting
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
biased fabric
پارچه جندلایهای که بصورت اریب با تار و پود پارچه بریده شده است
wafer
یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
wafers
یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
die
قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد
uncharged
پر نشده
unbowed
خم نشده
unseen
مشاهده نشده
unexamined
<adj.>
ممیزی نشده
unset
ثابت نشده
untested
<adj.>
ممیزی نشده
uninspected
<adj.>
ممیزی نشده
inexact
درست نشده
unshod
نعل نشده
unverified
<adj.>
آزمایش نشده
unsung
سروده نشده
unpublished
چاپ نشده
unguarded
حساب نشده
unguarded
حراست نشده
unearned
کسب نشده
custom uncleared
ترخیص نشده
sightless
دیده نشده
unsaturate
اشباع نشده
unsaturated
اشباع نشده
unseen
مکشوف نشده
unsaved
پس انداز نشده
unissued
<adj.>
توزیع نشده
wound less
زخمی نشده
autochthonous
جابجا نشده
unworn
استعمال نشده
unsight
دیده نشده
unsocialized
اجتماعی نشده
unstudied
مطالعه نشده
unthickened
تغلیظ نشده
undefined
تعریف نشده
unwashed
شسته نشده
unworn
کهنه نشده
unconnected
وصل نشده
unasked
سوال نشده
tenantless
اشغال نشده
uncircumcised
ختنه نشده
uncleared
ترخیص نشده
uncoditioned
قطعی نشده
uncoditioned
شرط نشده
undeeded
در سندقید نشده
undirected
هدایت نشده
unverified
<adj.>
امتحان نشده
undisiplined
تربیت نشده
non switched line
خط گزینه نشده
unexploded
منفجر نشده
unverified
<adj.>
ارزیابی نشده
the date was not specified
نشده بود
outstandingly
تصفیه نشده
unaccommodated
فراهم نشده
unaccomplished
انجام نشده
roughdry
اطو نشده
unbacked
رام نشده
unverified
<adj.>
ممیزی نشده
unbowed
سر کوب نشده
unverified
<adj.>
بازرسی نشده
unissued
<adj.>
منتشر نشده
unspotted
ننگین نشده
in sheets
صحافی نشده
in quires
صحافی نشده
imperforate
منگنه نشده
unnormalized
هنجار نشده
unverified
<adj.>
تایید نشده
undetected
کشف نشده
unpolished
پرداخت نشده
unverified
<adj.>
کنترل نشده
unpremediated
تصور نشده
increate
افریده نشده
inedited
منتشر نشده
unleached
سفید نشده
unlicked
لیسیده نشده
inviolate
نقض نشده
unsought
کاوش نشده
unverified
<adj.>
تست نشده
intemerate
بی ناموس نشده
innascible
زایده نشده
unverified
<adj.>
بررسی نشده
inextinct
نیست نشده
inedited
چاپ نشده
unsung
ستایش نشده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com