Dictiornary-Farsi | بر خلاف اصول طبیعت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
unnatural	بر خلاف اصول طبیعت
unnaturally	بر خلاف اصول طبیعت


Other Matches

contrary to nature	بر خلاف طبیعت
lusus natarae	بازی طبیعت خوش مزگی طبیعت
lusus naturae	بازی طبیعت خوشمزگی طبیعت
sanitize	مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian	مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
physio	طبیعت
consubstantial	هم طبیعت
Mother Nature	طبیعت
physios	طبیعت
inclination	طبیعت
nature	طبیعت
temperament	طبیعت
temperaments	طبیعت
quality	طبیعت
natures	طبیعت
qualities	طبیعت
Mother Nature	طبیعت مهربان
freaks of nature	غرائب طبیعت
gift of nature	نعمت طبیعت
gift of nature	هدیه طبیعت
earthiness	طبیعت خاکی
still life	طبیعت بیجان
navigated	طبیعت ذات
navigates	طبیعت ذات
navigating	طبیعت ذات
second nature	طبیعت ثانوی
naturalists	طبیعت شناس
naturalists	طبیعت گرا
naturalist	طبیعت گرا
against nature	مخالف طبیعت
animality	طبیعت حیوانی
cycle of water	گردش اب در طبیعت
naturalist	طبیعت شناس
hu man nature	طبیعت انسانی
natures	طبیعت سرشت
navigate	طبیعت ذات
tao	مسیر طبیعت
landscape architecture	معماری طبیعت
lusus naturae	غرابت طبیعت
hyperphysical	فوق طبیعت
natural endowments	بخششهای طبیعت
hyperphyscal	مافوق طبیعت
naturalism	طبیعت گرایی
human nature	طبیعت انسان
naturalism	طبیعت پردازی
metaphsical	طبیعت حکمتی
hydraulic cycle	گردش اب در طبیعت
nature	طبیعت سرشت
lusus natarae	غرابت طبیعت
naturalistic	مبنی بر طبیعت بازی
i a the beauties of nature	من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
metaphsics	دانش ماورای طبیعت
all nature looked green	طبیعت سراسر سبز بود
humanist	مطالعه کننده طبیعت یا امورانسانی
natural selection	فلسفه انتخاب اصلح در طبیعت
natural phenomena	حوادث طبیعی تجلیات طبیعت
metaphisical	مربوط به علم ماوراء طبیعت
four forces of nature	چهار نیروی بنیادی طبیعت
fantasticality	طبیعت خیالی یاوسواسی بوالهوسی
they are cured by nature	طبیعت انها را درمان میکند
misdeed	خلاف
misdeeds	خلاف
offenses	خلاف
offence	خلاف
petty offence	خلاف
offense,etc	خلاف
delict	خلاف
misdemeanor	خلاف
misconduct	خلاف
contrary to	بر خلاف
minor offence	خلاف
trespass	خلاف
perverse	خلاف بد
trespasses	خلاف
misdoing	خلاف
trespassing	خلاف
trespassed	خلاف
nature [of things]	سرشت [ماهیت] [خوی] [ذات] [طبیعت]
anthropogenic	مربوط به برخورد وتماس بشر با طبیعت
naturalism	فلسفه یا مذهب طبیعی اصالت طبیعت
Pre-Raphaelites	مکتب بازنمایی طبیعت آنطور که هست
herbescent	اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
it occurs in nature as a gas	در طبیعت بشکل گاز یافت میشود
anthroposophy	علم شناسایی طبیعت و ماهیت انسانی
Pre-Raphaelite	مکتب بازنمایی طبیعت آنطور که هست
denature	طبیعت یا ماهیت چیزی راعوض کردن
inadvisability	خلاف مصلحت
illogic	خلاف منطق
unconventional	خلاف عرف
anticlimactic	خلاف انتظاری
foulest	خلاف طوفانی
immorally	بر خلاف اخلاق
contrary	مقابل خلاف
malversation	اختلاس خلاف
misprision	خلاف کاری
fouls	خلاف طوفانی
contradiction	خلاف گویی
anomalies	خلاف قاعده
anomaly	خلاف قاعده
trumped up	خلاف واقع
unlawful	خلاف شرع
contradictions	خلاف گویی
immoral	خلاف اخلاق
missatement	خلاف گویی
anomalous	خلاف قاعده
misconduct	خلاف کاری
abnonmally	بر خلاف قاعده
unconscionable	خلاف وجدان
trumped-up	خلاف واقع
impolicy	خلاف مصلحت
reverse	خلاف جهت
fouled	خلاف طوفانی
opposit	در خلاف جهت
foul	خلاف طوفانی
untrue	خلاف واقع
court of minor offence	محکمه خلاف
court of petty offences	محکمه خلاف
offenders	خلاف کار
offender	خلاف کار
police court	دادگاه خلاف
police court	محکمه خلاف
irregular	خلاف قاعده
reversed	خلاف جهت
reverses	خلاف جهت
fouler	خلاف طوفانی
untruthful	خلاف حقیقت
commit a minor offence	خلاف کردن
guilty of a minor offence	خلاف کار
contra flow	خلاف جهت
reversing	خلاف جهت
earthliness	دنیوی بودن مادیت طبیعت زمینی یاخاکی
unreason	عمل خلاف عقل
unscientific	خلاف موازین علمی
untruth	خلاف حقیقت کذب
untruths	خلاف حقیقت کذب
illegality	کار خلاف قانون
to rise up against someone [something]	شورش کردن بر خلاف
heterotaxy	ترتیب خلاف قاعده
heterotaxis	ترتیب خلاف قاعده
irregular act	عمل خلاف رویه
inequity	خلاف موازین انصاف
upwind	خلاف جهت باد
to offend against any one	به کسی خلاف کردن
counterclockwise	در خلاف جهت ساعت
hacker	شخص خلاف کار
offend	مرتکب خلاف شدن
hackers	شخص خلاف کار
offended	مرتکب خلاف شدن
inequitable	خلاف موازین انصاف
counterclockwise	در خلاف عقربههای ساعت
inequities	خلاف موازین انصاف
offends	مرتکب خلاف شدن
malfeasance	کار خلاف قانون
metaphysically	از روی علم ماورای طبیعت بطور معنوی یا مبهم
natural philosopher	فیزیک خوان کسیکه که عقیده به اصالت طبیعت دارد
This is against our agreement. [This is contrary to our agreement]	این بر خلاف قرارداد ما است.
condition contrary to the requirment	شرط خلاف مقتضای عهد
condition contrary to the requirment of	شرط خلاف مقتضای عهد
condition contrary to the requirement	شرط خلاف مقتضای عقد
retrograde	دوران در خلاف جهت معمول
malfeasance	شرارت کار خلاف قانون
counterclockwise rotation	حرکت در خلاف عقربههای ساعت
To swim against the current.	بر خلاف جریان آب شنا کردن
catastrophism	اعتقاد باینکه پوسته زمین دستخوش انقلابهای ناگهانی طبیعت شده
crosser	خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses	خلاف میل کسی رفتار کردن
impoliticly	از روی خلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
cross	خلاف میل کسی رفتار کردن
crossest	خلاف میل کسی رفتار کردن
unconstitutional	بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
corpus delicti	عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
to strive against the stream <idiom>	بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
Unless otherwise stated .	مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
to swim against the tide <idiom>	بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
unmilitary	بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
to buck the trend <idiom>	بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
physiocrat	کسیکه معتقداست که زمین یگانه سرچشمه ثروت است وحکومت بایدتابع طبیعت باشد
His sculptures blend into nature as if they belonged there.	مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
technic	اصول
teaching	اصول
tenet	اصول
roots	اصول
root	اصول
ism	: اصول
ism	اصول
teachings	اصول
principles	اصول
doctrine	اصول
nitty-gritty	اصول
doctrines	اصول
desert	[طراحی محوطه سازی در قرن هجدهم میلادی با نگاه کردن به طبیعت وحشی و دست نخورده]
physiocrats	اقتصاددانان فرانسوی قرن هیجده که معتقد بودند زمین و طبیعت یگانه منبع ثروت است
principles of economy	اصول اقتصاد
technics	اصول فنی
principles of economics	اصول اقتصاد
mutualism	اصول همکاری
principles of religion	اصول مذهب
general principles	اصول کلی
mormonism	اصول mormon ها
naziism	اصول نازی