English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
upend بر روی پایه نشاندن
upended بر روی پایه نشاندن
upending بر روی پایه نشاندن
upends بر روی پایه نشاندن
Other Matches
hatch beam پایه دریچه پایه دهلیز
base width عرض پایه پهنای پایه
decimals تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
decimal تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
embed نشاندن
inlays : نشاندن
imprinted نشاندن
settle نشاندن
imprint نشاندن
imprints نشاندن
enchase نشاندن
inlay : نشاندن
engrain نشاندن
sets نشاندن
inlaying : نشاندن
settles نشاندن
set نشاندن
embeds نشاندن
immigrated نشاندن
immigrates نشاندن
setting نشاندن
settings نشاندن
insculp نشاندن
immigrating نشاندن
infix نشاندن
to make sit نشاندن
set down نشاندن
immigrate نشاندن
setting up نشاندن
stud نشاندن
pushing نشاندن
to set down نشاندن
base piece پایه پایه استقرار
quench فرو نشاندن
quashed فرو نشاندن
retreat عقب نشاندن
engraft نشاندن جادادن
retreated عقب نشاندن
quenches فرو نشاندن
retreating عقب نشاندن
quenched فرو نشاندن
retreats عقب نشاندن
fight the fire اتش نشاندن
to lay it on thick فرو نشاندن
to stamp out فرو نشاندن
route به زمین نشاندن
routes به زمین نشاندن
graved نشاندن جایگیر
seat جایگاه نشاندن
reseat دوباره نشاندن
upended راست نشاندن
reseated دوباره نشاندن
upend راست نشاندن
setting up نشاندن کارگذاشتن
upending راست نشاندن
sets نشاندن کارگذاشتن
set نشاندن کارگذاشتن
reseating دوباره نشاندن
reseats دوباره نشاندن
upends راست نشاندن
to imprint on the mind در خاطر نشاندن
seats جایگاه نشاندن
remits فرو نشاندن
remit فرو نشاندن
relieving فرو نشاندن
relieves فرو نشاندن
relieve فرو نشاندن
quashes فرو نشاندن
quash فرو نشاندن
setback عقب نشاندن
setbacks عقب نشاندن
unset باز نشاندن
molify فرو نشاندن
seated جایگاه نشاندن
remitting فرو نشاندن
preset از پیش نشاندن
mollified فرو نشاندن
ground به گل نشاندن ناو
push instruction دستورالعمل نشاندن
inthrone بر تخت نشاندن
mollifying فرو نشاندن
remitted فرو نشاندن
mollify فرو نشاندن
mollifies فرو نشاندن
propitiating خشم را فرو نشاندن
to contain one's anger خشم خودرافرو نشاندن
transplant درجای دیگری نشاندن
transplanted درجای دیگری نشاندن
transplanting درجای دیگری نشاندن
pushes جای دادن نشاندن
pushes نشاندن فشار دادن
pushed نشاندن فشار دادن
up end راست نشاندن یا واداشتن
push جای دادن نشاندن
propitiated خشم را فرو نشاندن
propitiates خشم را فرو نشاندن
to pile up a ship کشتی را بخاک نشاندن
push نشاندن فشار دادن
propitiate خشم را فرو نشاندن
transplants درجای دیگری نشاندن
reseat در جای دیگر نشاندن
inscribed حکاکی کردن نشاندن
reseating در جای دیگر نشاندن
chairs برکرسی یاصندلی نشاندن
inscribing حکاکی کردن نشاندن
reseated در جای دیگر نشاندن
chairing برکرسی یاصندلی نشاندن
inscribe حکاکی کردن نشاندن
chaired برکرسی یاصندلی نشاندن
pushed جای دادن نشاندن
chair برکرسی یاصندلی نشاندن
plasma plating نشاندن پوشش نسوز
inscribes حکاکی کردن نشاندن
reseats در جای دیگر نشاندن
socle پایه ستون برامدگی پایه ستون وامثال ان
crimping نشاندن گلوله روی پوکه
route به خاک نشاندن تثبیت کردن
suppress توقیف کردن فرو نشاندن
routes به خاک نشاندن تثبیت کردن
enthrone برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
enthroning برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
drives عقب نشاندن بیرون کردن
to have the final [last] word <idiom> حرف خود را به کرسی نشاندن
enthrones برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
suppresses توقیف کردن فرو نشاندن
suppressing توقیف کردن فرو نشاندن
embower درداربست جادادن در سایبان نشاندن
enthroned برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
drive عقب نشاندن بیرون کردن
engraves گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
engraved گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
engrave گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
to r. aking کسی رادوباره به تخت پادشاهی نشاندن
ground بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
to inlay anything with gems چیزیرا گوهرنشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
To carry ones point. To have ones way. حرف خود را به کرسی نشاندن ( پیش بردن )
piggyback <idiom> روی کتف نشاندن ،پشت خود سوار کردن
to inlay a printed page صفحه چاپ شدهای را در برگ بزرگتر و محکم تری نشاندن
under weft پود زیرین یا ضخیم [جهت نشاندن گره ها در جای خود و محکم و یکنواخت شدن آنها]
to inlay gems in anything چیزیرا گوهر نشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
back berm سکوی پایه خارجی خاکریز سکوی شیببر پایه خارجی خاکریز
equaling هم پایه
prop پایه
propped پایه
bridge pier پایه پل
propping پایه
footpaths پایه
cantilever bridge پایه پل
cantilever پایه
tripod سه پایه
groundsel پایه
tripods سه پایه
bipod دو پایه
fundamental پایه
root پایه
seated پایه
seats پایه
sill پایه
isomer هم پایه
sills پایه
base line خط پایه
abutment پایه
base 0 پایه 01
andiron سه پایه
basal age سن پایه
headstock پایه
roots پایه
bottom پایه
bottoms پایه
head stock پایه
equals هم پایه
equalling هم پایه
equalled هم پایه
equaled هم پایه
equal هم پایه
seat پایه
jacks پایه
level هم پایه
level پایه
leveled هم پایه
leveled پایه
levelled هم پایه
levelled پایه
levels هم پایه
levels پایه
fundament پایه
legs پایه
jack پایه
pillars پایه
pillar پایه
leg پایه
probes پایه
probed پایه
probe پایه
foot rest پایه
degree پایه
degrees پایه
grade پایه
strutted پایه
corner stone پایه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com