Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
They were talking in Spanish .
بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
Other Matches
capella
بزبان
alpha aurigae
عیوق بزبان
utter
بزبان اوردن
gallice
بزبان فرانسه
latine
بزبان لاتینی
utters
بزبان اوردن
slang
بزبان عامیانه
uttered
بزبان اوردن
inexpressibles
بزبان شوخی
indispensables
بزبان شوخی
Spanish
اسپانیولی
hispanic
اسپانیولی
spaniard
اسپانیولی
uvular
وابسته بزبان کوچک
slang
بزبان یا لهجه مخصوص
romanic
متکلم بزبان رومی
in legal parlance
بزبان یا عباراتی حقوقی
doggie
سگ بزبان کودکان سگ کوچک
matadors
گاوباز اسپانیولی
pistole
لیره اسپانیولی
matador
گاوباز اسپانیولی
retranslate
دوباره بزبان نخستین دراوردن
formulated
بیان داشتن بزبان ریاضی
vulgarization
تعمیم چیزی بزبان ساده
formulate
بیان داشتن بزبان ریاضی
formulating
بیان داشتن بزبان ریاضی
formulates
بیان داشتن بزبان ریاضی
arabist
عالم بزبان و علوم عربی
PO
پبشاب دان بزبان کودکان
flota
دسته کشتیهای اسپانیولی
piastre or ter
سکه سیمین اسپانیولی
tangos
رقص چهارضربی اسپانیولی
tangoing
رقص چهارضربی اسپانیولی
tangoed
رقص چهارضربی اسپانیولی
jennet
اسب اسپانیولی کوچک
tango
رقص چهارضربی اسپانیولی
malaguena
نوعی رقص اسپانیولی
pelota
بازی تنیس اسپانیولی
saraband
رقص سنگین اسپانیولی
fandango
یکجور رقص اسپانیولی
fandangos
یکجور رقص اسپانیولی
I spoke my mind.
آنچه دردل داشتم بزبان آوردم
popularly
از لحاظ توده مردم بزبان ساده
sherris
شراب شیرین یا تلخ اسپانیولی
sherry
شراب شیرین یا تلخ اسپانیولی
sombrero
کلاه لبه پهن اسپانیولی
sherries
شراب شیرین یا تلخ اسپانیولی
cha cha
نوعی رقص تند اسپانیولی
sombreros
کلاه لبه پهن اسپانیولی
morisco
عرب اسپانیولی ارایش عربی
latinity
شیوه نوشتن یا سخن گفتن بزبان لاتینی
nuncupation
افهار مطلبی در پیش گواه بزبان گویی
omber
نوعی بازی ورق سه نفری اسپانیولی
tents
اموختن نوعی شراب شیرین اسپانیولی
ombre
نوعی بازی ورق سه نفری اسپانیولی
peseta
سکه اسپانیولی با ارزش تقریبی 01پنس
tent
اموختن نوعی شراب شیرین اسپانیولی
mozarrab
عیسوی اسپانیولی که تابع پادشاهان عرب بود
mestiza
کسیکه زاده اسپانیولی و هندی وامریکایی باشد
transliteration
نقل عین تلفظ کلمه یا عبارتی از زبانی بزبان دیگر
galleon
کشتی بادبانی بازرگانی یاجنگی اسپانیولی قرن پانزدهم
galleons
کشتی بادبانی بازرگانی یاجنگی اسپانیولی قرن پانزدهم
predigest
بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
he was refused employment
کردند
The trees are in bloom .
درختها گه کردند
they mulcted him
او را جریمه کردند
they proclaimed him sovereign
اعلان کردند
they put their heads together
با هم مشورت کردند
he was sent to england
به انگلیس اعزام کردند
what a ready welcome i found!
چه حسن استقبالی از من کردند !
They greeted each other.
با هم سلام وتعارف کردند
they put up a good fight
جنگ خوبی کردند
they had words
باهم نزاع کردند
potsdom agreement
تاکید وتشریح کردند
They pinched my keys.
کلیدهایم رابلند کردند
It was required of me . They imposed it on me .
آنرا به من تکلیف کردند
They escaped under cover of darkness.
درتاریکی شب فرار کردند
bombers raided the city
بمب افگن ها ان شهررابمباران کردند
they were made one
یعنی باهم عروسی کردند
the house was highly rated
خانه رازیاد تقویم کردند
His path was strewn with flowers .
مقدم اورا گلباران کردند
They changed seats .
صندلی هایشان را با هم عوض کردند
its was extended
مدت اعتبارانرا دراز کردند
They beat each other black and blue.
همدیگر را خونین ومالین کردند
they poured toward that city
سوی ان شهر هجوم کردند
He was deported from Iran.
اورااز ایران اخراج کردند
The kids stamped on the ants .
بچه ها مورچه را با لگه له می کردند
We sent for the doctor.
برای ما این دکتر را صدا کردند.
bombers raided the city
بمب افگن هابران شهرحمله کردند
she was shot for a spy
اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
the exercised thier veto
انها حق وتوی خود را اعمال کردند
They shook hand and made up.
با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
I had my car broken into last week.
هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
he paid through the nose
زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
He was framed.
برایش پاپوش دوختند ( توطئه کردند )
he was engagedon probation
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
The soldirs leg was amputated .
پای سرباز را قطع کردند ( بریدند )
They searched the whole town .
تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند )
Fatimid
[پادشاهان اسلامی که در مصر حکومت می کردند.]
corinthian brass or bronze
یکجور مفرغ که ازسیم و زرومس ترکیب می کردند
they howled the speaker down
سخنگوراباجیغ وداد وادار به پایین امدن کردند
knickerbocker
زاده هلندی هایی که به york new کوچ کردند
The bandits stripped him of all his belongines .
دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
Everybody condemned his foolish behaviour .
همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
inns of chancery
عمارتی در لندن که بیشترشاگردانش حقوق در ان زندگی می کردند
They I got confused .
آنقدر ازمن سؤال کردند که گیج شدم
Shoppers were scrambling to get the best bargains.
خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
The planes pin- pointed the enemy targets .
هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
The victors demanded unconditional surrender .
فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
jargonize
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea.
من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
Boer
سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند
The room is bare of furniture .
این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
Few reporters dared to enter the war zone.
چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند.
leet
دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
Boers
سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند
Our children have all left home now, but
[except]
[bar]
one.
همه بچه های ما خانه را ترک کردند به غیر از یکی.
myrmidon
یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
sabbatical year
در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
Quantel
شرکت گرافیک کامپیوتری که سیستم گرافیکی Hrrey , Paint box را تولید کردند
mohock
تنی ازگردن کلفتهای اشرافی درسده هجدهم درخیابانهای لندن اوباشی می کردند
lombards
گروهی از کشور یتانان المانی نژاد که در سده ششم ایتالیارا فتح کردند
generations
کامپیوترهای اصلی که طبق فناوری بر حسب نور ساخته شده اند و شروع به کار کردند
generation
کامپیوترهای اصلی که طبق فناوری بر حسب نور ساخته شده اند و شروع به کار کردند
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it.
ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند
[مخالفت کردند ]
.
colloquy
صحبت
parle
صحبت
mouthing
صحبت
mouths
صحبت
chitchat
صحبت
collocutor
هم صحبت
confabulation
صحبت
mouthed
صحبت
mouth
صحبت
converses
صحبت
talks
صحبت
conversed
صحبت
converse
صحبت
conversing
صحبت
colloquies
صحبت
talked
صحبت
talk
صحبت
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
natter
صحبت دوستانه
pillow talk
صحبت خودمانی
natters
صحبت دوستانه
nattering
صحبت دوستانه
nattered
صحبت دوستانه
chitchat
صحبت کوتاه
talk up
<idiom>
صحبت درمورد
She refused to open her oips .
لب به صحبت بازنکرد
shoptald
صحبت بازاری
to talk
[to]
صحبت کردن
[با]
telephone frequency
فرکانس صحبت
private talk
صحبت خصوصی
my inter locvtor
طرف صحبت من
cross talk
تداخل صحبت
dialogue
گفتگو صحبت
chit-chat
صحبت کوتاه
speeches
صحبت نطق
dialogues
گفتگو صحبت
sniffles
صحبت تودماغی
talked
صحبت کردن
chatty
خوش صحبت
articulates
ماهر در صحبت
chit chat
صحبت کوتاه
sniffling
صحبت تودماغی
speak
صحبت کردن
speaks
صحبت کردن
articulating
ماهر در صحبت
conversationalists
خوش صحبت
articulate
ماهر در صحبت
confabulate
صحبت کردن
sniffle
صحبت تودماغی
talks
صحبت کردن
talk
صحبت کردن
sniffled
صحبت تودماغی
duologue
صحبت دونفری
conversationalist
خوش صحبت
well-spoken
خوش صحبت
aside
صحبت تنها
coze
صحبت خودمانی
speech
صحبت نطق
conversationist
خوش صحبت
well spoken
خوش صحبت
conversable
خوش صحبت
asides
صحبت تنها
tripartite declaration of 0
اعلامیه سه جانبه 0591 اعلامیهای که در ان دولتهای امریکا و انگلستان و فرانسه امامیت ارضی اسرائیل و نیزوضع موجود فلسطین راتضمین کردند
I had pins and needles in my legs.
ساق پاهایم
[در اثر خواب رفتگی]
مور مور می کردند.
cramp one's style
<idiom>
محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
hobnobbed
صحبت دوستانه کردن
They have got engrossed in conversation .
صحبت آها گه انداخته
hobnobbing
صحبت دوستانه کردن
At this point of the conversation.
صحبت که به اینجا رسید
To speak with freedom.
آزادانه صحبت کردن .
to switch on
طرف صحبت کردن
interlocutor
طرف صحبت هم سخن
To talk in measured terms . To talk slowly.
شمرده صحبت کردن
Sh spoke in such a way that…
طوری صحبت کرد که
interlocutors
طرف صحبت هم سخن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com