English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (2 milliseconds)
English Persian
available magnification بزرگنمایی مفید
Other Matches
magnifying lens لنز بزرگنمایی
magnification ratio ضریب بزرگنمایی
biological magnification بزرگنمایی زیستی
precise مفید
beneficial <adj.> مفید
profitable مفید
significance مفید
utile [archaic] [useful] <adj.> مفید
expedient <adj.> مفید
well off مفید
handy <adj.> مفید
advantageous <adj.> مفید
effect مفید
effecting مفید
effected مفید
fruitful مفید
remedial مفید
benefactress مفید
useful <adj.> مفید
handy [useful] <adj.> مفید
gainful مفید
practicable <adj.> مفید
practical <adj.> مفید
proper <adj.> مفید
purpose-built <adj.> مفید
purposeful <adj.> مفید
purposive <adj.> مفید
suitable <adj.> مفید
applicatory <adj.> مفید
functional <adj.> مفید
convenient <adj.> مفید
appropriate [for an occasion] <adj.> مفید
valuable <adj.> مفید
serviceable <adj.> مفید
helpful <adj.> مفید
effective مفید
utilitarian [useful] <adj.> مفید
poniter توصیه مفید
salubrity مفید بودن
lacanic مختصر و مفید
effective capacity گنجایش مفید
brake horsepower توان مفید
service load بار مفید
advantage مفید بودن
advantageaus مفید باصرفه
effective depth ارتفاع مفید
utility function تابع مفید
utility program برنامه مفید
beneficially <adv.> بطور مفید
useful work کار مفید
useful power توان مفید
useful power قدرت مفید
useful load فرفیت مفید
useful load بار مفید
useful life عمر مفید
useful capacity فرفیت مفید
useable storage ذخیره مفید
utilizable discharge بده مفید
serviceably <adv.> بطور مفید
effective storage گنجایش مفید
usefully بطور مفید
helpfully بطور مفید
advantageously بطور مفید
payloads بار مفید
constructive مفید ساختمانی
stead مفید بودن
payload بار مفید
profitably <adv.> بطور مفید
good سودمند مفید
utility مفید بودن
uses مقدار مفید
active capacity گنجایش مفید
use مقدار مفید
active storage گنجایش مفید
syllabuses خلاصه مفید
syllabus خلاصه مفید
abbreviates مختصر یا مفید کردن
abbreviate مختصر یا مفید کردن
available storage capacity گنجایش مفید مخزن
briefly <adv.> بصورت مختصر و مفید
informative حاوی اطلاعات مفید
asset چیز با ارزش و مفید
payload space فضای بار مفید
application years عمر مفید یک دستگاه
come in handy <idiom> اثبات مفید بودن
useable reservoir storage گنجایش مفید مخزن
abbreviating مختصر یا مفید کردن
compendiously <adv.> بصورت مختصر و مفید
availability چیز مفید وسودمند
instrumental مفید قابل استفاده
man friday مستخدم یا یارخیلی مفید
availability شخص مفید دسترسی
vail بکارخوردن مفید بودن
average available discharge بده متوسط مفید
rated pay load بار مفید نامی
curtly <adv.> بصورت مختصر و مفید
efficiency فعالیت مفید بازده
benefit احسان کردن مفید بودن
benefited احسان کردن مفید بودن
benefiting احسان کردن مفید بودن
multocular مختصر و مفید کوتاه و سودمند
pay load فرفیت مفید وسیله نقلیه
resource گرافیکی که مفید هستند یا توسط چیزی استفاده می شوند
graphic زبان برنامه نویس کامپیوتر با دستورات توکار و مفید حین نمایش گرافیک
library تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
libraries تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
languages زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
language زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
controlled thermonuclear reaction جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
lifetimes مدت زمانی که وسیلهای مفید است یا قدیمی نشده است
lifetime مدت زمانی که وسیلهای مفید است یا قدیمی نشده است
stops لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stopped لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
helps تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
stopping لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
help تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
helped تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
dp پردازش روی داده برای تولید اطلاعات مفید یا مرتب کردن و سازماندهی فایلهای داده
throughput نرخ تولید ماشین یا سیستم که به عنوان کل اطلاعات مفید که در یک زمان پردازش میشود اندازه گیری میشود
service برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
serviced برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
utility برنامه مفید که همراه با توابعی از قبیل جستجوی فایل , کپی کردن , دایرکتوری فایل , مرتب کردن و رفع اشکال و توابع ریاضی مختلف میباشد
helped پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
help پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helps پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
hits داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hitting داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
groupware نرم افزاری که توسط گروهی از افراد استفاده میشود که به شبکه وصل اند و به آنها کمک میکند تا کار خاصی را انجام دهند. حاوی توابع مفید مثل پست الکترونیکی است که توسط تمام کاربران قابل دستیابی است
pragmatism مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com