English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
shut up <idiom> بستن دروپنجره ساختمان برای مدتی
Other Matches
warm up اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
for the time being <idiom> برای مدتی
retreat انزوا [گروهی برای مدتی]
leases واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
retreat گوشه نشینی [گروهی برای مدتی]
lease واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
lay over <idiom> به مکانی درراه رسیدن برای مدتی ماندن
to go away ترک کردن [خانه یا شهر] برای چند مدتی
to go to ترک کردن [خانه یا شهر] برای چند مدتی
under lease وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
building system اصول ساختمان طرز ساختمان نظم و ترتیب ساختمان
painters طناب کوتاه وصل به قایق برای بستن به ساحل
bollard تیر عمودی ساحل برای بستن قایق منقاری
chain plate صفحه فلزی کنار قایق برای بستن بادبان
bollards تیر عمودی ساحل برای بستن قایق منقاری
painter طناب کوتاه وصل به قایق برای بستن به ساحل
ground landlord کسی که زمینی را برای ساختمان کردن اجاره میدهد
outline assembly drawing نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
blockhouse ساختمان محکمی نزدیک سکوی پرتاب برای محافظت پرسنل
wet wing بالی که ساختمان تشکیل انتگرال تانک برای سوخت میدهد
splint نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود
mooring penant طناب کوتاه وصل به گوی شناور برای بستن قایق به ساحل
peg میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
design maximum weight حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما
offsets برامدگی یا فرورفتگی هائی که برای دربرگرفتن قسمتهای دیگر ساختمان پیش بینی میشود
wire locking بستن تعدادی مهره یا پیچ به یکدیگر توسط سیم ایمنی برای جلوگیری از شل شدن انها
angle-post [تیرک عمودی در گوشه ساختمان اسکلت چوبی، واقع در کنج ساختمان]
limit state حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
building material dealer فروشنده مصالح ساختمان دلال مواد اولیه ساختمان
dependency [قسمتی از ساختمان های جدا از ساختمان اصلی]
gigantic building ساختمان غول پیکر ساختمان بسیار بزرگ
logs وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
log وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
box beam wing نوعی ساختمان بال با محورطولی اصلی و دیوارهایی برای شکل دادن و استحکام بال
clip-on <adj.> گیره دار [چیزی با گیره برای بستن]
for some time past مدتی
awhile مدتی
the while or whilst مدتی که
some time مدتی
for a season تا یک مدتی
building sand خاک و ماسه ساختمان ماسه برای بنایی
coach-house ساختمان خدمه [در کنار ساختمان اصلی]
building enterprise مقاطعه کاری ساختمان پیمانکاری ساختمان
civil engineering contractor مقاطعه کار ساختمان پیمانکار ساختمان
whilst در خلال مدتی که
porolongation of a period تمدید مدتی
long ago مدتی پیش
long a go مدتی پیش
enterprise network شبکهای که همه ایستگاههای کاری و ترمینال ها یا کامپیوتر ها را در یک شرکت بهم وصل میکند. این میتواند در یک ساختمان یا چندین ساختمان درکشورهای مختلف باشد
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
not long a مدتی نگذشته است
i was absent for a while یک مدتی غایب بودم
immobilizing مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilising مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilised مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilises مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilize مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilized مدتی در بستربی حرکت ماندن
to borrow up to ... books تا... [مدتی] کتاب قرض گرفتن
application years مدتی که یک دستگاه میتواند کارکند
immobilizes مدتی در بستربی حرکت ماندن
mach hold بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
estate in reversion هبهای که مدتی پس از انشاء تحقق یابد
constructional feature ترکیب ساختمان کیفیت ساختمان
block structure ساختمان بلاکی ساختمان کندهای
double shell constraction ساختمان دو جداره ساختمان دو غلافی
rotunda ساختمان مدور ساختمان گنبددار
rotonda ساختمان مدور ساختمان گنبددار
rotundas ساختمان مدور ساختمان گنبددار
foundation soil شالوده ساختمان فونداسیون ساختمان
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
anastylosis [واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
base shear نیروی کلی حاصل از زلزله در پای ساختمان برش پای ساختمان
innings نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
get in gear [get into gear] <idiom> بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
short run زمان موقت مدتی که در طی ان مقدارتولید یک کالا را نمیتوان تغییر داد
He warned he would go on a termless hunger strike. او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
year and day مدتی که اگر مجروح ضمن ان بمیردموضوع قتل عمد تلقی میشود
On Thursday it will be variably cloudy [cloudy with sunny intervals] . پنجشنبه هوا بطور متغیر ابری و مدتی صاف خواهد بود.
To be out to do some thing . کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
downtime مدتی که کارخانه کار نمیکند مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز
demurrage بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
accelerated depreciation استهلاک زودرس [روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
formulae مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
beneficial occupancy اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
construction batalion گردان مهندسی ساختمان گردان ساختمان
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
modular construction ساختمان پیش ساخته ساختمان با بلوک پیش ساخته
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
rool crush اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
attaching بستن
tighten بستن
curdling بستن
ligation بستن رگ
attaches بستن
binds بستن
curdle بستن
attaches بستن به
rack به هم بستن
curdled بستن
attach بستن
obstruct بستن
attach بستن به
curdles بستن
bind بستن
imputation بستن به
attaching بستن به
impute بستن
tightened بستن
ligate بستن
infers بستن
inferring بستن
inferred بستن
tightening بستن
infer بستن
belay بستن
ice یخ بستن
lash vt بستن
dress بستن
dresses بستن
imputing بستن
imputes بستن
imputed بستن
tightens بستن
portcullises بستن
portcullis بستن
obstructing بستن
obstructed بستن
racked به هم بستن
interclude بستن
shut بستن
shutters بستن
shutter بستن
closest بستن
closest : بستن
closes بستن
closes : بستن
cinch بستن
cadge بستن
cadged بستن
shuts بستن
shutting بستن
cue صف بستن
cues صف بستن
closing بستن
gelatinate بستن
deligation بستن
scaffolds پل بستن
scaffold پل بستن
curd بستن
cadging بستن
cadges بستن
closer بستن
closer : بستن
glaciation یخ بستن
spans پل بستن
wracks به هم بستن
wracked به هم بستن
spanning پل بستن
spanned پل بستن
span پل بستن
hitching بستن
hitches بستن
hitched بستن
hitch بستن
cork بستن
clousure بستن
corks بستن
close بستن
close : بستن
blocs بستن
bloc بستن
ties بستن
glaciate یخ بستن
obstructs بستن
tie بستن
colligate بستن
racks به هم بستن
obturate بستن
question answer صف بستن
coagulates بستن
coagulating بستن
choke بستن
choked بستن
chokes بستن
bang : بستن
queues صف صف بستن
brace بستن
coagulated بستن
coagulate بستن
occlude بستن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com