Total search result: 202 (4 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
seal |
بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود |
seals |
بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود |
|
|
Other Matches |
|
bypassed |
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود |
bypassing |
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود |
bypasses |
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود |
bypass |
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود |
Faraday cage |
صفحه فلزی یا سیمی متصل به زمین که وسایل حساس را کامل حفظ میکند به طوری که هیچ واسط ی از جریان الکترومغناطیسی ایجاد نشود |
irremovability |
حالت چیزی یا کسی که از جای خود برداشته نشود |
to sugar the pill <idiom> |
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی] |
to sweeten the pill <idiom> |
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی] |
to sugar-coat the pill [American E] <idiom> |
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی] |
tunnelling |
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد |
levy a tax on something |
مالیات بر چیزی بستن |
levy a tax on |
مالیات بر چیزی بستن |
put one's money on something <idiom> |
بر سر چیزی شرط بستن |
to stick something |
چیزی را سفت و پابرجا بستن |
To set ones hopes on something. |
امید خودرا به چیزی بستن |
hasp |
بستن دور چیزی پیچیدن |
hasps |
بستن دور چیزی پیچیدن |
to back |
روی چیزی شرط بستن |
To pin something on someone . |
چیزی را به کسی بستن (نسبت دادن ) |
overtaxed |
مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن |
overtax |
مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن |
overtaxes |
مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن |
overtaxing |
مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن |
to occlude |
بستن [جلو چیزی راگرفتن ] [مسدود کردن] |
to put somebody in chains <idiom> |
دست و پای کسی [چیزی] را بستن [اصطلاح] |
To bet on something . |
روی چیزی شرط بستن (مانند مسابقات وغیره ) |
peg |
میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها] |
telnet |
پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند |
clip-on <adj.> |
گیره دار [چیزی با گیره برای بستن] |
insolubly |
چنانکه اب نشود |
interminably |
چنانکه تمام نشود |
invisibly |
چنانکه دیده نشود |
thank you |
سایه شما کم نشود |
poverty parts friends <idiom> |
بی زر میسر نشود کام دوستان |
indelible disgrace |
رسوایی که اثاران محویافراموش نشود |
inexhaustibly |
چنانکه تهی یاتمام نشود |
May no one go thru such an ordeal. |
نصیب گرگ بیابان نشود |
mach hold |
بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار |
transfer payment |
پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود |
one in the dark |
میلهای که پشت میله دیگربماند و دیده نشود |
Don't get annoyed at this! |
بخاطر این دلخور نشو ! [اوقاتت تلخ نشود!] |
Two cas and a mouse , two wives in one house , two. <proverb> |
دو گربه و یک موش ,دو زن در یک خانه و دو سگ و یک استخوان هرگز سلوکشان نشود . |
stables |
وضعیت حافظه وقتی هیچ سیگنال خارجی اعمال نشود |
stable |
وضعیت حافظه وقتی هیچ سیگنال خارجی اعمال نشود |
lost ball |
گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود |
pregnant use of a verb |
بکار بردن فعل متعدی بدانگونه که مفعول ان مقدرباشدیعنی گفته نشود |
defaults |
نرخ baud درمودم که در صورتی استفاده میشود که چیز دیگری انتخاب نشود |
default |
نرخ baud درمودم که در صورتی استفاده میشود که چیز دیگری انتخاب نشود |
defaulting |
نرخ baud درمودم که در صورتی استفاده میشود که چیز دیگری انتخاب نشود |
defaulted |
نرخ baud درمودم که در صورتی استفاده میشود که چیز دیگری انتخاب نشود |
powering |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
power |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
powers |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
powered |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
To be out to do some thing . |
کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن ) |
timeout |
1-تابع خروج روی ترمینال -On line وقتی هیچ دادهای وارد نشود.2-مدت زمان یک عمل |
... in such a way as to ... |
طوری ... که ... |
... in such a way that ... |
طوری ... که ... |
in such a way <adv.> |
[به] طوری |
smoke test |
بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند |
It is all right . It is o. k. |
طوری نیست |
covered |
گرفتن شمشیر به وضعی که شمشیر خودبخود در حمله حریف منحرف نشود |
Sh spoke in such a way that… |
طوری صحبت کرد که |
in such a way as to enable them |
به طوری که آنها بتوانند |
substitute character |
حرفی که در صورتی که حرف دریافت شده تشخیص داده نشود نمایش داده میشود |
to be dressed to kill |
طوری لباس پوشیدن برای دلبری |
to cut grass close |
علف را طوری چیدن که کوتاه باشد |
render |
گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد |
rendered |
گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد |
renders |
گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد |
interleaving |
به طوری که در حین اجرا همزمان آماده می شوند |
Its a case of dog eat dog. |
وضع طوری است که سگ صاحبش رانمی شناسد |
I dont feel well. I feel under the weather. |
حالش طوری نیست که بتواند کار کند |
to concern something |
مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن] |
brushed |
برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد |
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix. |
بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم ) |
references |
فایل داده که طوری نگهداری میشود که قابل ارجاع باشد |
reference |
فایل داده که طوری نگهداری میشود که قابل ارجاع باشد |
fills |
پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند |
reprogram |
تغییردادن برنامه به طوری که روی کامپیوتردیگری قابل اجرا باشد |
gridlock |
راهبندان مطلق [به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند] |
fill |
پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند |
zone |
محل متن در سمت چپ حاشیه راست متن کلمه پرداز , اگر کلمهای به درستی در انتهای خط جا نشود , یک فضای خالی به صورت خودکار ایجاد میشود |
zones |
محل متن در سمت چپ حاشیه راست متن کلمه پرداز , اگر کلمهای به درستی در انتهای خط جا نشود , یک فضای خالی به صورت خودکار ایجاد میشود |
to watch something |
مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن] |
left handed mouse |
تشخیص Mouse به طوری که کار دو دگمه از پیش مشخص شده است |
linear |
روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد |
interleaved |
بخشی از دو برنامه که جداگانه اجرا می شوند به طوری که به نظر همزمان می آید |
interleaving |
تقسیم فضای ذخیره سازی به قسمتهایی به طوری که هر یک جداگانه قابل دستیابی اند |
lap |
ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد |
tandems |
دو پردازنده متصل به طوری که اگر اولی خراب شود, دومی جای آن را می گیرد |
lapped |
ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد |
right |
ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد |
format |
مرتب کردن متن به طوری که به صورت چاپی روی کاغذ فاهر شود |
righting |
ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد |
righted |
ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد |
formats |
مرتب کردن متن به طوری که به صورت چاپی روی کاغذ فاهر شود |
tandem |
دو پردازنده متصل به طوری که اگر اولی خراب شود, دومی جای آن را می گیرد |
tabbing |
تنظیم یک ستون از اعداد به طوری که نقاط دهدهی عمودی قرار گرفته اند |
scalable font |
روش شرح نوشتار طوری که میتواند حروف با اندازههای مختلف ایجاد کند |
justifies |
تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود |
justify |
تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود |
specific code |
کد برنامه که طوری نوشته شده است که فقط از آدرس ها و مقادیر مطلق استفاده میکند |
His sculptures blend into nature as if they belonged there. |
مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند. |
justifying |
تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود |
postfix |
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند به طوری که عملگر پس از عملوند می آید |
decimals |
تنظیم یک ستون از داده به طوری که نقاط دهدی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند |
decimal |
تنظیم یک ستون از داده به طوری که نقاط دهدی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند |
tile |
مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند |
righting |
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد |
righted |
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد |
asynchronous |
اتصال یک ترمینال که به یک وسیله دیگر متصل است به طوری که این دو نیاز نیست هم سان باشند |
tiles |
مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند |
right |
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد |
buffering |
دو بافرکه با هم کار می کنند به طوری که وقتی در یکی داده وارد میشود دیگری میتواند خوانده شود |
justifies |
تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود |
prefix notation |
عملیات ریاضی به صورت منط ق به طوری که عملگر پیش از عملوندها فاهر میشود و نیازی به کروشه نیست |
justifying |
تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود |
justify |
تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود |
to stop somebody or something |
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی] |
card |
روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند |
cards |
روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند |
shoulders |
[اصطلاحا جمع شدگی یا کیس شدن فرش در یک قسمت از آن می باشد که یا در اثر ترافیک و یا قرار دادن نامناسب مبلمان بوجود می آید. در صورتی که برآمدگی فرش برطرف نشود به الیاف آسیب زیادی می رسد و پاره می شود.] |
to appreciate something |
قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی] |
encloses |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
enclosing |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
enclose |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
relevance |
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند |
push |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
querying |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
modifying |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
query |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
replace |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
replaced |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
queried |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
pushed |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
pushes |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
replacing |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
queries |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
modify |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
via |
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد |
modifies |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
replaces |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
to esteem somebody or something [for something] |
قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ] |
to hang over anything |
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن |
controlling |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
correction |
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند |
establish |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
control |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
establishes |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
establishing |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
controls |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
covet |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
coveting |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
covets |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
to pass by any thing |
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن |
immunity |
به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی |
workgroup |
برنامهای که طوری طراحی شده که چندین کاربر استفاده کنند تا کارایی بالا رود. مثل تقویم یا زمان بند |
to regard somebody [something] as something |
کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن |
rates |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
think nothing of something <idiom> |
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن |
appreciated |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
appreciate |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
rate |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
appreciates |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
appreciating |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
checks |
جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود |
check |
جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود |
checked |
جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود |
map |
با آدرسهای اختصاص داده شده به وسیله ورودی یا خروجی کامپیوتر به طوری که قابل دستیابی باشند گویی محلی از حافظه هستند |
SMB |
که به کاربر امکان دسترسی به فایل ها و وسایل جانبی کامپیوتر دیگر روی شبکه را میدهد به طوری که مانند منابع محلی باشد |
output |
به طوری که با گونه دیگر رسانه ذخیره سازی سازگارند 2-بخشی از کلمه پرداز که متن را طبق دستورات تو کار فرمت میکند |
outputs |
به طوری که با گونه دیگر رسانه ذخیره سازی سازگارند 2-بخشی از کلمه پرداز که متن را طبق دستورات تو کار فرمت میکند |
maps |
با آدرسهای اختصاص داده شده به وسیله ورودی یا خروجی کامپیوتر به طوری که قابل دستیابی باشند گویی محلی از حافظه هستند |
speeches |
بررسی کلمات صحبت به طوری که کامپیوتر کلمات و دستورات را تشخیص دهد |
speech |
بررسی کلمات صحبت به طوری که کامپیوتر کلمات و دستورات را تشخیص دهد |
embedding |
و قرار دادن آن در متن یا فایل به طوری که توکار در متن است |
portability |
گسترده به طوری که سخت افزار یا نرم افزار در سیستمهای مختلف قابل استفاده باشند |
shift |
چرخش بیتها در یک کلمه به طوری که آخرین بیت در محل اولین بیت درج خواهد شد |
recode |
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند |
shifts |
چرخش بیتها در یک کلمه به طوری که آخرین بیت در محل اولین بیت درج خواهد شد |
shifted |
چرخش بیتها در یک کلمه به طوری که آخرین بیت در محل اولین بیت درج خواهد شد |
dual |
سیستم مرتب کردن قط عات RAM روی دو طرف کابلها به طوری که در صورت بروز خطا دو مسیر جداگانه بین سرور ها باشد |
extension |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
extensions |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
activities |
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند |
random number |
روش ایجاد یک ترتیبی از اعداد تصادفی به طوری که هیچ عددی بیشتر از اعداد دیگر رخ نمیدهد |
activity |
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند |
changes |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
to give up [to waste] something |
ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی] |
changing |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
fence [around / between something] |
حصار [دور چیزی] [بین چیزی] |
change |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
changed |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
screw up <idiom> |
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی |
see about (something) <idiom> |
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن |
to wish for something |
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن |
fence [around / between something] |
نرده [دور چیزی] [بین چیزی] |
to portray somebody [something] |
نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن] |
overlap |
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند. |