Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 197 (10 milliseconds)
English
Persian
fleet
بسرعت گذشتن
fleets
بسرعت گذشتن
Search result with all words
sweep
بسرعت گذشتن از
Other Matches
traverse
گذشتن از
passes
گذشتن
passed
گذشتن
traversed
گذشتن از
pass
گذشتن
bypasses
گذشتن
bypassing
گذشتن
overpass
گذشتن از
forbears
گذشتن از
forbear
گذشتن از
traverses
گذشتن از
elapse
گذشتن
elapses
گذشتن
cross
گذشتن
crosser
گذشتن
crosses
گذشتن
bypass
گذشتن
bypassed
گذشتن
overpasses
گذشتن از
traversing
گذشتن از
blow over
گذشتن
to blow over
گذشتن
traffics
گذشتن
trafficking
گذشتن
trafficked
گذشتن
traffic
گذشتن
to run on
گذشتن
pass on
در گذشتن
to pass on
گذشتن
to go by
گذشتن
elapsing
گذشتن
to pass a way
گذشتن
crossest
گذشتن
interpenetrate
از هم گذشتن
intercross
از هم گذشتن
go over
گذشتن
go by
گذشتن
get through
گذشتن از
override
سواره گذشتن از
traject
از مسیربخصوصی گذشتن
overrides
سواره گذشتن از
to pass off
برگذارشدن گذشتن
overridden
سواره گذشتن از
to go over
گذشتن گذرکردن
filrate
از صافی گذشتن
overdue
گذشتن موعد
overslaugh
نادیده گذشتن
overrode
سواره گذشتن از
overgo
رسیدن به گذشتن
get over
ازروی چیزی گذشتن
exceed the deadline
گذشتن از مهلت مقرر
lapseof centuries
مروریا گذشتن قرنها
to slice the air
هواراشکافتن وازان گذشتن
to rush a stream
از نهری تند گذشتن
to go through
رسیدگی کردن گذشتن از
to go to
رعایت کردن گذشتن از
go
گذشتن عبور کردن
goes
گذشتن عبور کردن
likea
بسرعت
rapidily
بسرعت
rapidly
بسرعت
snacks
بسرعت
hardest
بسرعت
harder
بسرعت
fleetly
بسرعت
full tilt
بسرعت
quickly
بسرعت
snack
بسرعت
hard
بسرعت
Passover
گذشتن از پشت موج سواردیگر
overleap
جستن از روی نادیده گذشتن از
whish
بسرعت گذشته
flees
بسرعت رفتن
fleeing
بسرعت رفتن
flee
بسرعت رفتن
scuttle
بسرعت دویدن
dashed
بسرعت رفتن
scuttling
بسرعت دویدن
dash
بسرعت رفتن
dashes
بسرعت رفتن
scuttled
بسرعت دویدن
scuttles
بسرعت دویدن
snip
بسرعت قاپیدن
snipped
بسرعت قاپیدن
mushrooming
بسرعت رویاندن
mushrooms
بسرعت رویاندن
mushroom
بسرعت رویاندن
snipping
بسرعت قاپیدن
mushroomed
بسرعت رویاندن
at a great rat
بسرعت زیاد
skyrockets
بسرعت بالابردن
skyrocketed
بسرعت بالابردن
skyrocketing
بسرعت بالابردن
skyrocket
بسرعت بالابردن
brush
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brushes
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
swoop
بسرعت پایین امدن
dashed
بسرعت انجام دادن
dashes
بسرعت انجام دادن
hand over fist
بسرعت وبمقدار زیاد
jink
بسرعت حرکت کردن
light out
بسرعت ترک کردن
dash
بسرعت انجام دادن
swoops
بسرعت پایین امدن
course
بسرعت حرکت دادن
full drive
بسرعت هرچه تمامتر
jink
بسرعت چرخ زدن
coursed
بسرعت حرکت دادن
swooping
بسرعت پایین امدن
post haste
بسرعت شتاب فراوان
quick freeze
بسرعت سرد کردن
swooped
بسرعت پایین امدن
courses
بسرعت حرکت دادن
streaks
بسرعت حرکت کردن
scram
بسرعت دور شدن
snowballs
بسرعت زیاد شدن
mushrooms
بسرعت ایجاد کردن
snowballing
بسرعت زیاد شدن
snowballed
بسرعت زیاد شدن
scurrying
بسرعت حرکت دادن
scurry
بسرعت حرکت دادن
scurries
بسرعت حرکت دادن
scurried
بسرعت حرکت دادن
whomp up
بسرعت تهیه کردن
scrams
بسرعت دور شدن
vamoose
بسرعت عازم شدن
streaking
بسرعت حرکت کردن
streaked
بسرعت حرکت کردن
streak
بسرعت حرکت کردن
darting
بسرعت حرکت کردن
darted
بسرعت حرکت کردن
dart
بسرعت حرکت کردن
sonic
وابسته بسرعت صوت
mushroom
بسرعت ایجاد کردن
mushroomed
بسرعت ایجاد کردن
mushrooming
بسرعت ایجاد کردن
snowball
بسرعت زیاد شدن
pass shooting
شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
toll thorough
وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
reeve
ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
to put somebody in a backwater
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
pop
بسرعت عملی انجام دادن
quicky
چیزیکه بسرعت انجام شود
popped
بسرعت عملی انجام دادن
pops
بسرعت عملی انجام دادن
skirl
بسرعت باد فرار کردن
races
مسابقه دادن بسرعت رفتن
booming
بسرعت درقیمت ترقی کردن
race
مسابقه دادن بسرعت رفتن
booms
بسرعت درقیمت ترقی کردن
raced
مسابقه دادن بسرعت رفتن
precipitating
شتاباندن بسرعت عمل کردن
quickie
چیزیکه بسرعت انجام شود
quickies
چیزیکه بسرعت انجام شود
precipitates
شتاباندن بسرعت عمل کردن
precipitated
شتاباندن بسرعت عمل کردن
precipitate
شتاباندن بسرعت عمل کردن
boom
بسرعت درقیمت ترقی کردن
boomed
بسرعت درقیمت ترقی کردن
zoom
وزوز بسرعت ترقی کردن یا بالارفتن
slipcover
پوششی که بسرعت پوشیده یاخارج شود
zooms
وزوز بسرعت ترقی کردن یا بالارفتن
piss off
<idiom>
بسرعت دور شدن
[اصطلاح روزمره]
zoomed
وزوز بسرعت ترقی کردن یا بالارفتن
triple tongue
نتهای سه تایی را بسرعت باساز نایی زدن
scoot
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scoots
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scooted
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scooting
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
flying
بال وپر زن بسرعت گذرنده مسافرت هوایی
soup
موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
soups
موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
improviser
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلامقدمه چیزیرا میسازد
after bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
after top center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
improvisor
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
bye
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
byes
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
carried
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carrying
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carry
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carries
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
reversion
هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
run up
بسرعت خرج و تلف کردن شلیک کردن
run through
بسرعت خرج و تلف کردن خلاصه کردن
run-through
بسرعت خرج و تلف کردن خلاصه کردن
run-throughs
بسرعت خرج و تلف کردن خلاصه کردن
ke lighning
به تندی برق بسرعت برق
with lightning speed
مانند برق به تندی برق بسرعت برق
at railway speed
با تندی راه اهن بسرعت راه اهن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com