Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
wester
بسوی باختر رفتن
Other Matches
westwards
بسوی باختر بطرف مغرب
westward
بسوی باختر بطرف مغرب
make for
پیش رفتن بسوی
west
<adj.>
باختر
occident
باختر
west
باختر
bactria
باختر
occidentally
سوی باختر
on the west of iran
در باختر ایران
north west
شمال باختر
south west
در جنوب باختر
zephyr
باختر باد
zephyrs
باختر باد
north west
در حال باختر
north westerly
در شمال باختر
north-westerly
در شمال باختر
Middle West
باختر میانه
north westerly
وابسته بشمال باختر
north-westerly
وابسته بشمال باختر
occidentally
در باختر بشیوه باختریان
north wester
باد شمال باختر
south west
سوی جنوب باختر
westerns
غربی وابسته به مغرب یا باختر
western
غربی وابسته به مغرب یا باختر
westerners
غربی وابسته به مغرب یا باختر
torna do
یکجور گردباد که در باختر.....میوزد
westerner
غربی وابسته به مغرب یا باختر
Don't touch me!; Don't you touch me!
به من خیلی نزدیک نشو !
[یک متر در فرهنگ باختر]
Don't touch me!; Don't you touch me!
وارد منطقه شخصی من نشو !
[یک متر در فرهنگ باختر]
ionian
وابسته به مستعمره یونانی در کرانه باختر اسیای صغیر
land's end
دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
off
بسوی
against
بسوی
at
بسوی
into
بسوی
towards
بسوی
toward
بسوی
to
بسوی
occidentalist
کسیکه فرهنگ و اداب باختریان را جستجو میکند باختر شناس
over
بسوی دیگر
over-
بسوی دیگر
aport
بسوی بندر
seaward
بسوی دریا
onward
بسوی جلو
selenotropic
بسوی ماه
earthward
بسوی زمین
east
بسوی خاوررفتن
off
عازم بسوی
inpouring
بسوی درون
to put a bout
بسوی دیگرگرداندن
spaceward
بسوی فضا
skyward
بسوی اسمان
easterly
بسوی شرق
landward
بسوی خشکی
landward
بسوی زمین
eastbound
بسوی شرق
soiuth ward
بسوی جنوب
south wards
بسوی جنوب
base running
دویدن بسوی پایگاه
orientate
توجه بسوی خاور
introvert
بسوی درون کشیدن
introverts
بسوی درون کشیدن
sentimentalism
گرایش بسوی احساسات
aslant
بسوی سراشیب اریبی
earthbound
متوجه بسوی زمین
sentimentality
گرایش بسوی احساسات
drive to maturity
حرکت بسوی بلوغ
orientates
توجه بسوی خاور
shootings
شوت بسوی دروازه
shooting
شوت بسوی دروازه
northward
بسوی شمال شمالا
goal kick
شوت بسوی دروازه
southwestwards
بسوی جنوب غربی
propulsion
فشار بسوی جلو
orientating
توجه بسوی خاور
introversion
برگشت بسوی درون
introrse
رو کننده بسوی درون
introrsal
رو کننده بسوی درون
infalling
ریزش بسوی درون
northwards
بسوی شمال شمالا
uptrend
تمایل بسوی بالا
southwestward
بسوی جنوب غربی
She is the center of attraction .
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
plinking
تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
indraft
ریزش چیزی بسوی درون
continuation
حرکت مداوم بسوی سبد
indraght
ریزش چیزی بسوی درون
south
بسوی جنوب نیم روز
adductive
استشهادی بسوی محور کشنده
upsurge
بسوی بالا موج زدن
the odds are in our favour
احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
postward
بسوی محل شروع اسب دوانی
We made a long step toward success.
قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
pussyfoot
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
transhumant
حرکت کننده بسوی کوهستان برای چرا
snipes
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
To go cap in hand to someone.
دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
snipe
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniped
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
send down
پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
sniping
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
delayed steal
دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
tomorow morning . I wI'll leavew for london.
فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
you have no option but to go
چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
drive to maturity
جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
ferryboat
قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
ferryboats
قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
south-west
جنوب غربی سوی جنوب باختر
south westerly
سوی جنوب غرب یا جنوب باختر
mouch
راه رفتن دولادولاراه رفتن
south west
جنوب باختر جنوب غربی
gain ground
ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
advances
پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
advancing
پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
advance
پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
trot
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
drives
راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive
راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
parades
سان رفتن رژه رفتن محل سان
parading
سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded
سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade
سان رفتن رژه رفتن محل سان
to do a guy
در رفتن
to fall short
کم رفتن
filching
کش رفتن
to fall away
پس رفتن
filches
کش رفتن
short-changing
کش رفتن
to fall away
رفتن
to boil over
سر رفتن
pilfered
کش رفتن
filched
کش رفتن
gangs
رفتن
to flow over
سر رفتن
sink
ته رفتن
sinks
ته رفتن
to d.deep in to
فر رفتن در
gang
رفتن
filch
کش رفتن
to do out of
کش رفتن
going
رفتن
niggle
ور رفتن
snitched
کش رفتن
snitch
کش رفتن
pilfers
کش رفتن
pilfering
کش رفتن
pilfer
کش رفتن
to pair off
رفتن
retract
تو رفتن
retracted
تو رفتن
retracting
تو رفتن
retracts
تو رفتن
to make ones getaway
در رفتن
crawls
رفتن
crawled
رفتن
crawl
رفتن
to hang back
پس رفتن
snitches
کش رفتن
snitching
کش رفتن
to whisk away or off
رفتن
niggled
ور رفتن
niggles
ور رفتن
to take to ones heels
در رفتن
short-change
کش رفتن
short-changed
کش رفتن
short-changes
کش رفتن
to sleep fast
رفتن
to skirt along the coast
رفتن
to run off
در رفتن
receding
پس رفتن
recedes
پس رفتن
receded
پس رفتن
recede
پس رفتن
admit
رفتن
admits
رفتن
to go backward
پس رفتن
to go back ward
پس رفتن
to get over
رفتن از
to get one's monkey up
از جا در رفتن
to get away
رفتن
to foot it
رفتن
goes
رفتن
go
رفتن
swiping
کش رفتن
swiped
کش رفتن
swipe
کش رفتن
to go bang
در رفتن
admitting
رفتن
regress
پس رفتن
regressed
پس رفتن
regresses
پس رفتن
regressing
پس رفتن
to go to the bottom
ته رفتن
meddle
ور رفتن
meddled
ور رفتن
meddles
ور رفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com