Dictiornary-Farsi | بسیار دشوار | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
herculean	بسیار دشوار


Other Matches

vlsi	مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity	حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super-	کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
u.h.f.	بسامد بسیار بسیار زیاد
ultra high frequency	بسامد بسیار بسیار زیاد
cray	نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
operose	دشوار
hard	دشوار
harder	دشوار
operous	دشوار
nerve wrack	دشوار
inexplicable	دشوار
difficult	دشوار
nerve-racking	دشوار
nerve racking	دشوار
arduous	دشوار
rock bound	دشوار
spinose	دشوار
trickly	دشوار
spiny	دشوار
mind-blowing	دشوار
mind-boggling	دشوار
tougher	دشوار
strait	دشوار
rough	دشوار
roughest	دشوار
intolerable	دشوار
tough	دشوار
toughest	دشوار
inexplicit	دشوار
deep <adj.>	دشوار
straits	دشوار
hardest	دشوار
metaphisical	دشوار
laborious	دشوار پرزحمت
crux	مسئله دشوار
knotted	سفت دشوار
clutching	وضع دشوار
tour de force	کار دشوار
insuperability	دشوار گیری
clutch	وضع دشوار
sticky	دشوار سخت
hard game	بازی دشوار
poseur	پرسش دشوار
poseurs	پرسش دشوار
formidable	دشوار نیرومند
slippery	دشوار لغزان
clutched	وضع دشوار
dilemma	وضع دشوار
clutches	وضع دشوار
sores	سخت دشوار
sore	سخت دشوار
dilemmas	وضع دشوار
poser	پرسش دشوار
escapades	فراراززندگی دشوار
escapade	فراراززندگی دشوار
posers	پرسش دشوار
glossary	فرهنگ لغات دشوار
hot potatoes	کار دشوار و ناخوشایند
pickles	خیارترشی وضعیت دشوار
jaw breaking	دشوار برای تلفظ
pickle	خیارترشی وضعیت دشوار
glossaries	فرهنگ لغات دشوار
succussatory	دارای حرکت دشوار
hot potato	کار دشوار و ناخوشایند
to be in a pickle <idiom>	در وضعیتی دشوار بودن
impasse	وضع بغرنج و دشوار
onerous	دشوار طاقت فرسا
uphill	جاده سربالا دشوار
quartz clock	بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
insupportable	دشوار غیر قابل مقاومت
hydra	چیزی که برانداختن ان دشوار است
However difficult the circumstances [are] , ...	هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
tongue twister	کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
tongue-twisters	کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
tongue-twister	کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
state-of-the-art	بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
money player	ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
overparted	دارای سهم زیاد یا دشوار سنگین بار
glossarist	کسی که در پایان کتابی فهرست یا فرهنگی برای لغات دشوار ان تهیه میکند مفسر
plenty	بسیار
multiped	بسیار پا
numerous	بسیار
multifarious	بسیار
oftentimes	بسیار
longeval	بسیار زی
abundant	بسیار
muckle	بسیار
precious	بسیار
very	بسیار
immortally	بسیار
many	بسیار
terrible <adj.>	بسیار بد
lousy <adj.>	بسیار بد
awful <adj.>	بسیار بد
much	بسیار
multiplicity	بسیار
not a lettle	بسیار
sopping	بسیار
out and a way	بسیار
mickle or muckle	بسیار
no end of	بسیار
mickle	بسیار
rotten <adj.>	بسیار بد
detestable	بسیار بد
clinking	بسیار
lashongs	بسیار
seldom	بسیار کم
overly	بسیار
parlous	بسیار
awfully	بسیار
ever so	بسیار
galore	بسیار
thousand and one	بسیار
far	بسیار
all	بسیار
all-	بسیار
unco	بسیار
very little	بسیار کم
far and away	بسیار
an abundance of	بسیار
beastby	بسیار
sadly	بسیار بد
desperate	بسیار بد
powerfully	بسیار
sorely	بسیار
so mush	بسیار
lot	بسیار
by far	بسیار
overpriced <adj.>	بسیار گران
diaphoresis	خوی بسیار
polyhistor	بسیار دانی
delightsome	بسیار دلپسند
multiform	بسیار شکل
dirt cheap	بسیار ارزان
multidentate	بسیار دندان
dateless	بسیار قدیم
d. stupid	بسیار کودن
deluxe	بسیار زیبا
corking	بسیار عالی
deep read	بسیار خوانده
much was said	بسیار چیزهاگفته شد
multisonant	بسیار صدا
multisonous	بسیار صدا
multangular	بسیار گوشه
dozens of girls	ذختران بسیار
infernality	زشتی بسیار
many books	کتابهای بسیار
many persons	مردمان بسیار
high strung	بسیار حساس
meticulosity	دقت بسیار
heart break	اندوه بسیار
inappreciable	نامحسوس بسیار کم
hairline rule	خط بسیار نازک
gelid	بسیار سرد
much pleased	بسیار خوشتود
too expensive <adj.>	بسیار گران
heavy poll	ارا بسیار
e. use ful	بسیار سودمند
much rain	باران بسیار
hunky dory	بسیار خوب
multi-millionaires	بسیار ثروتمند
ultramodern	بسیار تازه
the d. is in him	بسیار شروراست
thank you very much	بسیار ممنونم
supersubtlety	زرنگی بسیار
superheat	بسیار گرم
superfine	بسیار فریف
supereminent	بسیار بلند
sizzler	بسیار گرم
overly	بسیار گرانه
punctuality	دقت بسیار
primordiality	قدمت بسیار
prepotent	بسیار توانا
v.l.f.	بسامد بسیار کم
multi-millionaires	بسیار پولدار
multi-millionaire	بسیار ثروتمند
multi-millionaire	بسیار پولدار
squeaky clean	بسیار تمیز
wedded	بسیار علاقمند
low-rise	نه بسیار بلند
cloying	بسیار احساساتی
clued-up	بسیار مطلع
high-pitched	بسیار شیبدار
daylights	بسیار ترسناک
elongated	بسیار بلندولاغر
death traps	بسیار خطرناک
death trap	بسیار خطرناک
all-powerful	بسیار نیرومند
ad nauseam	بسیار زننده
all right <idiom>	بسیار خوب
polychromatic	بسیار رنگ
pointdovice	بسیار درست
point device	بسیار درست
pleophagous	بسیار خوار
pianissimo	بسیار اهسته
be unable to say boo to a goose	بسیار ترسو
perfervid	بسیار باحرارت
peracute	بسیار سخت
peracute	بسیار حاد

herculean

بسیار دشوار