Dictiornary-Farsi | بسیار شلوغ کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (37 milliseconds)

English	Persian
overcrowd	بسیار شلوغ کردن


Other Matches

jammed	شلوغ کردن
raise a devil	شلوغ کردن
raise a cain	شلوغ کردن
raise a hell	شلوغ کردن
jams	شلوغ کردن
make a noise	شلوغ کردن
brattle	شلوغ کردن
bustles	شلوغ کردن
bustle	شلوغ کردن
bustled	شلوغ کردن
jam	شلوغ کردن
overset	شلوغ کردن واژگونی
To cause confusion . To kick up a fuss (row).	شلوغی راه انداختن (شلوغ کردن )
messes	:شلوغ کاری کردن الوده کردن
mess	:شلوغ کاری کردن الوده کردن
vlsi	مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity	حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super-	کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
u.h.f.	بسامد بسیار بسیار زیاد
ultra high frequency	بسامد بسیار بسیار زیاد
cray	نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
infuriates	بسیار خشمگین کردن
infuriating	بسیار خشمگین کردن
infuriate	بسیار خشمگین کردن
infuriated	بسیار خشمگین کردن
cramped	شلوغ
pall mall	شلوغ
hubble bubble	شلوغ
fraise	شلوغ
noisy	شلوغ
disorderly	شلوغ
olio	شلوغ
noisiest	شلوغ
bustling	شلوغ
hullabaloo	شلوغ
noise	شلوغ
unquiet	شلوغ
noises	شلوغ
hullabaloos	شلوغ
noisier	شلوغ
messy	کثیف شلوغ
get up the nerve <idiom>	خیلی شلوغ
kerfuffle	شلوغ پلوغی
messy	شلوغ کار
other fish to fry <idiom>	شلوغ بودن سر
tumult	غوغا شلوغ
chockablock	شلوغ کیپ
kerfuffles	شلوغ پلوغی
rookery	جای شلوغ
mOlTe	پرازجمعیت شلوغ
pell mell	شلوغ پلوغ
rookeries	جای شلوغ
quartz clock	بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
In busy (crowded) streets of Tehran .	درخیابانهای شلوغ تهران
tumultuous	شلوغ بهم ریخته
blatantly	شلوغ کننده خودنما
busied	دست بکار شلوغ
blatant	شلوغ کننده خودنما
busier	دست بکار شلوغ
busies	دست بکار شلوغ
bursting	مملو از آدم - شلوغ
agoraphobia	ترس از مکانهای شلوغ
busying	دست بکار شلوغ
busy	دست بکار شلوغ
beehive	جای شلوغ و پرفعالیت
beehives	جای شلوغ و پرفعالیت
busiest	دست بکار شلوغ
(All) hell broke loose. <idiom>	خیلی پر سر وصدا و شلوغ بود.
interweave	نقش شلوغ و درهم بافته
anomal design	طرح شلوغ و بدون تقارن
The doctor is a busy man .	دکتر سرش شلوغ است
rush-hour traffic	وقت شلوغ رفت و آمد
It's sheer pandemonium. <idiom>	خیلی پر سر وصدا و شلوغ است.
loudmouth <idiom>	شلوغ ،شخص پزبده واحمق
state-of-the-art	بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
I'm up to my ears with work.	خیلی سرم با کارهایم شلوغ است.
I am inundated with work . I am up to my eyes . I am overly occupied these days.	اینروزها سرم خیلی شلوغ است
agoraphobic	شخصی که مبتلا به بیماری ترس از جاهای شلوغ است
awful <adj.>	بسیار بد
terrible <adj.>	بسیار بد
lousy <adj.>	بسیار بد
very	بسیار
clinking	بسیار
rotten <adj.>	بسیار بد
far and away	بسیار
detestable	بسیار بد
all	بسیار
all-	بسیار
multiped	بسیار پا
precious	بسیار
not a lettle	بسیار
muckle	بسیار
lot	بسیار
mickle or muckle	بسیار
mickle	بسیار
immortally	بسیار
longeval	بسیار زی
far	بسیار
ever so	بسیار
seldom	بسیار کم
desperate	بسیار بد
sadly	بسیار بد
out and a way	بسیار
oftentimes	بسیار
no end of	بسیار
multifarious	بسیار
lashongs	بسیار
galore	بسیار
by far	بسیار
many	بسیار
awfully	بسیار
parlous	بسیار
very little	بسیار کم
powerfully	بسیار
sorely	بسیار
thousand and one	بسیار
an abundance of	بسیار
plenty	بسیار
abundant	بسیار
unco	بسیار
sopping	بسیار
multiplicity	بسیار
overly	بسیار
numerous	بسیار
much	بسیار
beastby	بسیار
so mush	بسیار
constants	سرویس انتقال داده که بخشی از ATM است و برای تضمین نرخهای مشخص ارسال داده روی شبکه حتی شبکههای شلوغ است
constant	سرویس انتقال داده که بخشی از ATM است و برای تضمین نرخهای مشخص ارسال داده روی شبکه حتی شبکههای شلوغ است
multitudinously	با گروه بسیار
multisonant	بسیار صدا
whackings	بسیار عظیم
superfine	بسیار فریف
supersubtlety	زرنگی بسیار
crucially	بسیار سخت
overpriced <adj.>	بسیار گران
damn	فحش بسیار
too expensive <adj.>	بسیار گران
multiform	بسیار شکل
snazzy	بسیار جالب
multisonous	بسیار صدا
snazzier	بسیار جالب
multivincular	بسیار پیوند
terrible	بسیار بد سهمناک
supereminent	بسیار بلند
whacking	بسیار عظیم
crucial	بسیار سخت
snazziest	بسیار جالب
dammit	فحش بسیار
thank you very much	بسیار ممنونم
the d. is in him	بسیار شروراست
primed	بسیار مهم
many books	کتابهای بسیار
primes	بسیار مهم
tiniest	بسیار کوچک
many persons	مردمان بسیار
meticulosity	دقت بسیار
goody goody	بسیار خوب
tiny	بسیار کوچک
very good	بسیار خوب
goody-goody	بسیار خوب
prime	بسیار مهم
heartbreak	اندوه بسیار
multidentate	بسیار دندان
multangular	بسیار گوشه
manifold	بسیار زیاد
polygons	بسیار پهلو
much was said	بسیار چیزهاگفته شد
much rain	باران بسیار
much pleased	بسیار خوشتود
primordial	بسیار کهن
tinier	بسیار کوچک
goody-goodies	بسیار خوب
polygram	شکل بسیار خط
primal	بسیار قدیمی
peracute	بسیار سخت
peracute	بسیار حاد
lots	بسیار فراوان
polystomatous	جانور بسیار
polystome	جانور بسیار
priceless	بسیار گران
precipitance	تعجیل بسیار
priceless	بسیار پر قیمت
desperate	بسیار سخت
fine	بسیار اماده
fined	بسیار اماده
precipitancy	تعجیل بسیار
polysemous	بسیار معنی
polysemia	بسیار معنایی
polygonal	بسیار پهلو
polygonal	بسیار گوشه
polyhistor	دانش بسیار
polychromic	بسیار رنگ
polychromatic	بسیار رنگ
pointdovice	بسیار درست
polyphagous	بسیار غذا
point device	بسیار درست
pleophagous	بسیار خوار
polyphonic	بسیار صدا
pianissimo	بسیار اهسته