English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
enumerate بشماراوردن محسوب داشتن
enumerated بشماراوردن محسوب داشتن
enumerates بشماراوردن محسوب داشتن
enumerating بشماراوردن محسوب داشتن
Other Matches
saint عنوان روحانیون مثل "حضرت " که در اول اسم انهامیاید ومخفف ان st است جزو مقدسین واولیاء محسوب داشتن
saints عنوان روحانیون مثل "حضرت " که در اول اسم انهامیاید ومخفف ان st است جزو مقدسین واولیاء محسوب داشتن
reckon حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
numerate بشماراوردن
computed altitude ارتفاع محسوب
Farzaneh was considered an excellent teacher. [ Farzaneh was regarded as an excellent teacher.] فرزانه معلم بسیار عالی محسوب می شد.
Hello Hbib This is our teacher Her nam is فرزانه معلم بسیار عالی محسوب می شد.
normal هر محدوده خارج آن خطا محسوب میشود
ignorance of the law is no defence جهل به قانون دفاع محسوب نمیشود
ignorance of the face is a good defence جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
mistake of fact is a good defence اشتباه حکمی دفاع محسوب میشود
mistake of law is no defence اشتباه حکمی دفاع محسوب نمیشود
write سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
writes سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct. برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
keeping house در خانه ماندن تاجرورشکسته و عدم حضورش در محل کسب خود که قرینه ورشکستگی او محسوب میشود
serf درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
serfs درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
skittle که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
report گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
reported گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
reports گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
madder گیاه روناس [از ریشه این گیاه رنگینه قرمز به دست می آید که یکی از اصلی ترین مواد رنگی در رنگرزی فرش محسوب می شود.]
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
moslem league اولین حزب پاکستان که درزمان حیات محمد علی جناح که رهبر ان بود مقتدرترین حزب پاکستان محسوب می شد
talweg خط فرضی موجوددر رود یا نهر که اگر این رود یا نهر بین دو کشورمشترک باشد خط مذکور مرزان دو محسوب خواهد شد
uncharged محسوب نشده رسمامتهم نشده
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
false selvage شیرازه تقلبی [هر نوع نخ اضافی که جزء پودهای اصلی نبوده و بدلیل تزئین و یا پوشاندن پارگی ها در محل شیرازه بدور تار پیچیده شود از این دسته محسوب شده و کاهش اصالت فرش را به همراه دارد.]
fabianism نحله سوسیالیستی معتدل که به سال 4881 درانگلستان تشکیل شد و در واقع پایه حزب کارگر محسوب میشود . اصحاب این مسلک باعقاید مارکس در زمینه لزوم کشمکش طبقاتی و نیز انقلاب و شدت عمل جهت وصول به اهداف سوسیالیزم موافقت ندارند
dwelling house در CL درقوانین مربوط به هتک حرمت منازل و ورود در شب به منازل به قصد ارتکاب جرم مطرح میشود و عبارت ازمحلی است که عملا" و بالفعل محل سکنی باشد و یا ازملحقات عرفی محل سکنی محسوب شود
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
Gohar carpet فرش گوهر [این فرش که توسط بافنده ای به همین نام از اهالی ارمنستان وسیه بافته شده از فرش های شاخص و کلیدی این منطقه محسوب شده و طرح آنرا مربوط به قره باغ می دانند.]
voluntary manslaughter قتل غیر عمد با سوء نیت نسبی عبارت از حالتی است که قاتل در اثر غلبه هیجان و غلیان احساسات مرتکب قتلی شودکه در ان رکن عمد به طورکامل موجود نیست و در عین حال قتل غیر عمد هم محسوب نمیشود
owns داشتن
own داشتن
want کم داشتن
bears در بر داشتن
wanted کم داشتن
bears داشتن
relieving داشتن
relieves داشتن
intercommon داشتن
owning داشتن
owned داشتن
lackvt کم داشتن
relieve داشتن
bear در بر داشتن
have داشتن
doubt شک داشتن
to go hot تب داشتن
redolence بو داشتن
to hold a meeting داشتن
to be in a f. تب داشتن
to be feverish تب داشتن
to have داشتن
to possess داشتن
to have possession of داشتن
to have f. تب داشتن
doubts شک داشتن
having داشتن
doubted شک داشتن
monogyny داشتن یک زن
lacks کم داشتن
lacked کم داشتن
lack کم داشتن
possessing داشتن
possesses داشتن
possess داشتن
bear داشتن
to hold داشتن
doubting شک داشتن
provide مقرر داشتن
aspired هوش داشتن
cherishing گرامی داشتن
aspired ارزو داشتن
cherishes گرامی داشتن
aspire ارزو داشتن
aspire هوش داشتن
provides مقرر داشتن
in the cards <idiom> انتظار داشتن
liaising بستگی داشتن
in a jam <idiom> مشکل داشتن
in a rush <idiom> عجله داشتن
loathes نفرت داشتن از
loathed نفرت داشتن از
loathe نفرت داشتن از
withholds دریغ داشتن
withholding دریغ داشتن
in common <idiom> مسئولیت داشتن
declares افهار داشتن
withhold دریغ داشتن
withheld دریغ داشتن
resides اقامت داشتن
resided اقامت داشتن
reside اقامت داشتن
aspires ارزو داشتن
aspires هوش داشتن
apprehend بیم داشتن
lends معطوف داشتن
lend معطوف داشتن
espousing عقیده داشتن به
espouses عقیده داشتن به
apprehended بیم داشتن
espoused عقیده داشتن به
espouse عقیده داشتن به
apprehending بیم داشتن
apprehends بیم داشتن
correlate همبستگی داشتن
correlates همبستگی داشتن
aspiring ارزو داشتن
aspiring هوش داشتن
send گسیل داشتن
sends گسیل داشتن
send اعزام داشتن
send ارسال داشتن
cherished گرامی داشتن
sending گسیل داشتن
sending اعزام داشتن
sending ارسال داشتن
cherish گرامی داشتن
sends ارسال داشتن
sends اعزام داشتن
correlating همبستگی داشتن
existed وجود داشتن
exist وجود داشتن
resembling شباهت داشتن
resembles شباهت داشتن
resembled شباهت داشتن
resemble شباهت داشتن
differs فرق داشتن
differing فرق داشتن
differed فرق داشتن
differ فرق داشتن
disguising نهان داشتن
disguises نهان داشتن
disguised نهان داشتن
exists وجود داشتن
stink تعفن داشتن
possessing در تصرف داشتن
possesses در تصرف داشتن
possess در تصرف داشتن
hankers اشتیاق داشتن
hankered اشتیاق داشتن
hanker اشتیاق داشتن
attends حضور داشتن
attending حضور داشتن
attend حضور داشتن
stinks تعفن داشتن
disguise نهان داشتن
to follow دنباله داشتن
to continue دنباله داشتن
retains نگاه داشتن
retaining نگاه داشتن
to be there وجود داشتن
to stop [doing something] نگاه داشتن
to think [of] عقیده داشتن
occupying مشغول داشتن
occupy مشغول داشتن
occupies مشغول داشتن
retained نگاه داشتن
to be afraid [of] ترس داشتن [از]
abominated تنفر داشتن
abominate تنفر داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com