English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
hemihedral بشکل نصفه وجهی
Other Matches
lattice design طرح شبکه ای [این طرح بصورت قرینه و تکرار کل متن فرش را در بر می گیرد و از اشکال شش وجهی، نه وجهی، مربع شکل و طاق رومی برای بدنه گل ها استفاده می کند.]
acleictous نصفه
half نصفه
semis نصفه
semi نصفه
half moon نصفه ماه
halfway نصفه کاره
moiety نصفه بخش
split wheel چرخ نیمه یا نصفه
half کارتن با طول نصفه
hatches نصفه در روی تخم نشستن
hatch نصفه در روی تخم نشستن
hatched نصفه در روی تخم نشستن
cubes هرچیزی بشکل مکعب بشکل مکعب دراوردن
cube هرچیزی بشکل مکعب بشکل مکعب دراوردن
trimorphous سه وجهی
hexahedron شش وجهی
hesahedral شش وجهی
trihedral سه وجهی
biform دو وجهی
planar دو وجهی
holohedron تمام وجهی
trimorph سه شکلی سه وجهی
trisoctahedron بلور42 وجهی
triangular conflict تعارض سه وجهی
tetrahedron چهار وجهی
tetrahedral چهار وجهی
icosahedron بلوربیست وجهی
dehedral angle زاویه دو وجهی
octagon هشت وجهی
octagons هشت وجهی
icosahedron بیست وجهی
polyhedral چند وجهی
octahedron هشت وجهی
facial isomer ایزومر وجهی
pentagonal پنج وجهی
dodecahedron دوازده وجهی
facial isomer همپار وجهی
octahedral هشت وجهی
hexagram ستاره شش وجهی
octahedral holes حفرههای هشت وجهی
closo packed hexagonal space lattice شبکه فضایی شش وجهی
monocapped octahedron هشت وجهی تک کلاهکی
distorted tetrahedron چهار وجهی واپیچیده
unitas multiplex واحد چند وجهی
trisoctahedron کثیر الاضلاع 42 وجهی
polyhedron جسم چند وجهی
pentagonal جسم پنج وجهی
pentahedron شکل پنج وجهی
polyhedron جسم چند وجهی کثیرالوجوه
end centered unit cell سلول واحد دو وجهی متقابل پر
pentahedron جسم جامد پنج وجهی
plastomer اجسام چند وجهی سخت وجامد
rhomb منشور شش وجهی دارای وجوه متوازی الاضلاع
mmpi شخصیت سنج چند وجهی مینه سوتا
toll traverse وجهی که برای عبور از املاک خصوصی پرداخت میشود
ransoms وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
ransom وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
wharfage وجهی که برای استفاده ازبارانداز پرداخت میشود حق باراندازی
conjunctive mood وجهی ازفعل که درجزای شرط یا قید بکار می رود
toll thorough وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
burse بورس وجهی که برای کمک هزینه تحصیلی داده میشود
reserve مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserving مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserves مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
bulb angle جزء ساختمانی که معمولابعنوان ستون یا پایه بکارمیرود و به شکل دایرهای یاچند وجهی میباشد
tendered وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendering وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
legal reserves مقدار وجهی که بانکهای تجارتی طبق قانون باید نزد بانک مرکزی داشته باشند
tender وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tenderest وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
retaining fee وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
Jaldar [نوعی طرح پاکستانی که در آن ردیف های لوزی شکل و هشت وجهی بصورت یک ردیف در میان بافته می شوند.]
caprine بشکل بز
hoofs بشکل سم
hoof بشکل سم
in the shape of بشکل
floriform بشکل گل
arundinaceous بشکل نی
in the light of بشکل
ungulate بشکل سم
pinnately بشکل پر
quatrefoil چهار وجهی [این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
cuculiform بشکل فاخته
cruciform بشکل صلیب
butterflies بشکل پروانه
butterfly بشکل پروانه
dendroid بشکل درخت
fastigiate بشکل مخروط
enigmatize بشکل معمادراوردن
cylindrically بشکل استوانه
distributively بشکل توزیع
editorially بشکل سرمقاله
diagrammatically بشکل هندسی
form بشکل دراوردن
formed بشکل دراوردن
broach بشکل مته
broached بشکل مته
broaches بشکل مته
broaching بشکل مته
decimally بشکل اعشار
like بشکل یاشبیه
liked بشکل یاشبیه
likes بشکل یاشبیه
crossways بشکل صلیب
crossways بشکل ضرب در
forkedly بشکل چنگال
semicircular بشکل نیمدایره
nebulous بشکل ابر
aciform بشکل سوزن
campanulate بشکل زنگ
actinomorphic بشکل شعاعی
aliform بشکل بال
baculiform بشکل میله
aqua محلولی بشکل اب
arboraceous بشکل درخت
awl shaped بشکل درفش
fugitively بشکل فراری
convexty بشکل محدب
fiddle headed بشکل سرویولون
cordate بشکل قلب
actinomorphous بشکل شعاعی
fashion بشکل در اوردن
fashioned بشکل در اوردن
fashioning بشکل در اوردن
fashions بشکل در اوردن
in intaglio بشکل کنده
in a narrative style بشکل روایت
ibex بشکل بزکوهی
shaped بشکل درامده
hamate بشکل قلاب
styliform بشکل قلم
shaper بشکل در اورنده
lyrically بشکل غزل
shaped like an apple بشکل سیب
stelliform بشکل ستاره
sickle بشکل داس
sickles بشکل داس
scincoid بشکل سقنقر
wedgy بشکل گوه
sheaflike بشکل تیردان
sigmate بشکل حرف S
vinal بشکل شراب
stpular بشکل خال
ungulate بشکل ناخن
vegetably بشکل سبزی
triangular بشکل مثلث
quadrant gularly بشکل چهارگوش
squarely بشکل چهارگوش
tympanic بشکل طبل
squamation بشکل فلس
spikelike بشکل میخ
spheral بشکل دایره
rotiform بشکل چرخ
teed هر چیزی بشکل T
ovally بشکل بیضی
forms بشکل دراوردن
obcordate بشکل دل وارونه
teeing هر چیزی بشکل T
crosswise بشکل صلیب
tubby بشکل وان
liquidly بشکل مایع
tee هر چیزی بشکل T
tragically بشکل تراژدی
tees هر چیزی بشکل T
three square بشکل مثلث
ridgewise بشکل خرپشته
ridgeways بشکل خرپشته
lunate بشکل هلال
crosswise بشکل ضرب در
racemose بشکل خوشه
hooky بشکل قلاب
lick into shape بشکل در اوردن
hex-column طرح ستونی شش وجهی [طرح سه ترنجی که بیشتر در قراچه آذربایجان و شیروان قفقاز بافته شده و متن اصلی آن را سه ترنج شش گوش در بر می گیرد.]
to unionise [British E] بشکل اتحادیه درآوردن
fungiform بشکل قارچ وسماروغ
to draw in outline بشکل طرح کشیدن
verbify بشکل لفظ دراوردن
syllogize بشکل منطقی دراوردن
to get into shape بشکل منظمی دراوردن
to cut into a brilliant بشکل برلیان تراشیدن
novelize بشکل داستان در اوردن
wage income درامد بشکل دستمزد
w هرچیزی بشکل حرف w
virgate راست بشکل عصا
zombi خدایی بشکل مار
encrust بشکل پوسته در اوردن
verbify بشکل فعل دراوردن
finitely بشکل فعل مسندی
to unionize [American E] بشکل اتحادیه درآوردن
gastrulate بشکل گاسرتولا در امدن
swage بشکل قالب دراوردن
in a tabular form بشکل جدول یافهرست
riddlingly بشکل معما یا چیستان
rectangularly بشکل راست گوشه
pseudomorphism تحول بشکل کاذب
preform قبلا بشکل دراوردن
incurvate بشکل منحنی در اوردن
nucleate بشکل هسته شدن
mold با قالب بشکل دراوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com