English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
interrogatively بشکل پرسش بطور پرسش
Other Matches
question پرسش
queried پرسش
questions پرسش
test item پرسش
querying پرسش
query پرسش
item پرسش
items پرسش
questioned پرسش
queries پرسش
item validity اعتبار پرسش
question marks پرسش نشان
catechist ازراه پرسش
interrogarive pronoun ضمیر پرسش
leadingquestion پرسش راهنما
question mark پرسش نشان
floorer پرسش سخت
cross-examines پرسش کردن از
cross-examined پرسش کردن از
cross-examination پرسش و مقابله
cross-examine پرسش کردن از
catechise از راه پرسش
catechize از راه پرسش
cross-examinations پرسش و مقابله
debrief پرسش کردن
debriefed پرسش کردن
debriefs پرسش کردن
cross-examining پرسش کردن از
item selection پرسش گزینی
questioned تردید پرسش
oblique question پرسش غیرمستقیم
question تردید پرسش
interrogator پرسش کننده
questionary پرسش نامه
questtioningly پرسش کنل
interrogators پرسش کننده
in an interrogatory tone با لحن پرسش
indirect question پرسش غیرمستقیم
inquiry پرسش بازجویی
inquiries پرسش بازجویی
questioningly پرسش کنان
interogation mark نشان پرسش
questions تردید پرسش
point of interrogation نشان پرسش
item difficulty دشواری پرسش
item analysis تحلیل پرسش
poseur پرسش دشوار
poseurs پرسش دشوار
poser پرسش دشوار
posers پرسش دشوار
interrogatively ازراه پرسش
catechism پرسش نامه مذهبی
leading questions پرسش راهنمایی کننده
item discrimination index ضریب افتراق پرسش
interrogator responsor دستگاه پرسش- پاسخ
leap frog test آزمایش پرسش قورباغه
inquiry system سیستم پرسش- پاسخ
catechisms پرسش نامه مذهبی
this very question دقیقا همین پرسش
leading question پرسش راهنمایی کننده
to overwhelm with questions غرق پرسش کردن
quiz شوخی پرسش و ازمون
quizzes شوخی پرسش و ازمون
circularize پرسش نامه فرستادن
multiple choice item پرسش چند گزینهای
open ended question پرسش باز پاسخ
catechize از راه پرسش یاددادن
status enquiry پرسش نامه وضعیت
inquiry پرسش بازجویی رسیدگی
inquiries پرسش بازجویی رسیدگی
catechise از راه پرسش یاددادن
resolveme this این پرسش را پاسخ دهید
inquisitorial مقرون به سخت گیری در پرسش
in qviries r. to the accident پرسش هایی درباره آن رویداد
inquires پرسش کردن جویا شدن
inquired پرسش کردن جویا شدن
She did not ask about this. او [زن] دراین باره پرسش نکرد.
inquire پرسش کردن جویا شدن
enquired پرسش کردن جویا شدن
enquires پرسش کردن جویا شدن
status enquiry پرسش درخصوص وضعیت مشتری
multiple-choice وابسته به پرسش چند پاسخی
this act provoked my inquiry این کار موجب پرسش من است
to p angone with questions با پرسش زیاد کسی را بستوه اوردن
to pry into a person affairs فضولانه در باره کسی پرسش کردن
to p any one with question کسی را از پرسش زیاد بستوه اوردن
... if you don't mind my asking ... اگر پرسش من [برای تو] ایرادی ندارد
catechetical مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ
interrogating مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogates مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogated مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogate مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
catechetics فن اموزش اصول دین بوسیله پرسش مسئله گویی
opened به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
opens به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
jump instruction پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
relational database management system پرسش پایگاه داده ها که حاوی عملگرهارابط های است
open به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
a penny for your thoughts <idiom> [طریقه ای پرسش در مورد اینکه طرف مقابل به چی فکر می کند؟]
maieutics فن زنده کردن فکر نهایی شخص بوسیله پرسش وپاسخ
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly. به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
images توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
image توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
querying که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
queries که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
query که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
queried که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
dogmatism دگماتیسم روش فکری که به موجب ان "دگمها" یا سنن و سوابق مسلمه باید بدون پرسش وکورکورانه مورد تبعیت قرارگیرند
queried زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
queries زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
query زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
querying زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
inquiringly تحقیق کنان پرسش کنان
obliquely بشکل اریب بطور مورب
proverbially بشکل ضرب المثل بطور مشهور
languages زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
language زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
sql زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و معروف استاندارد که برای تولید پرسش هایی برای داده از پایگاه داده ها به کار می رود
cube هرچیزی بشکل مکعب بشکل مکعب دراوردن
cubes هرچیزی بشکل مکعب بشکل مکعب دراوردن
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
improperly بطور غلط بطور نامناسب
incisively بطور نافذ بطور زننده
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
martially بطور جنگی بطور نظامی
arundinaceous بشکل نی
floriform بشکل گل
hoofs بشکل سم
pinnately بشکل پر
in the light of بشکل
hoof بشکل سم
ungulate بشکل سم
caprine بشکل بز
in the shape of بشکل
form بشکل دراوردن
editorially بشکل سرمقاله
convexty بشکل محدب
hooky بشکل قلاب
crossways بشکل صلیب
baculiform بشکل میله
awl shaped بشکل درفش
campanulate بشکل زنگ
cordate بشکل قلب
fiddle headed بشکل سرویولون
forkedly بشکل چنگال
distributively بشکل توزیع
crossways بشکل ضرب در
fugitively بشکل فراری
three square بشکل مثلث
lick into shape بشکل در اوردن
liquidly بشکل مایع
tympanic بشکل طبل
ungulate بشکل ناخن
obcordate بشکل دل وارونه
vegetably بشکل سبزی
ovally بشکل بیضی
tubby بشکل وان
crosswise بشکل صلیب
crosswise بشکل ضرب در
fastigiate بشکل مخروط
vinal بشکل شراب
sickles بشکل داس
lunate بشکل هلال
triangular بشکل مثلث
quadrant gularly بشکل چهارگوش
squarely بشکل چهارگوش
liked بشکل یاشبیه
teed هر چیزی بشکل T
enigmatize بشکل معمادراوردن
tragically بشکل تراژدی
sickle بشکل داس
wedgy بشکل گوه
formed بشکل دراوردن
ridgewise بشکل خرپشته
in a narrative style بشکل روایت
dendroid بشکل درخت
semicircular بشکل نیمدایره
nebulous بشکل ابر
aciform بشکل سوزن
teeing هر چیزی بشکل T
ibex بشکل بزکوهی
actinomorphic بشکل شعاعی
actinomorphous بشکل شعاعی
fashions بشکل در اوردن
fashioning بشکل در اوردن
fashioned بشکل در اوردن
racemose بشکل خوشه
in intaglio بشکل کنده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com