Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
pakkorro
بطرف بیرون
Other Matches
to turn out
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
skyward
بطرف اسمان بطرف بالا
to strain at a gnat
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
extravasate
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
extrusion
بیرون اندازی بیرون امدگی
ejects
بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting
بیرون راندن بیرون انداختن
eject
بیرون راندن بیرون انداختن
ejected
بیرون راندن بیرون انداختن
in-
بطرف
in
بطرف
into
بطرف
at
بطرف
levo
بطرف چپ
manward
بطرف انسان
to win over to one's side
بطرف خوداوردن
apporro
بطرف جلو
to
بطرف روبطرف
cephalad
متمایل بطرف سر
cityward
بطرف شهر
frontward
بطرف جلو
edgewise
بطرف لبه
to the east of
بطرف مشرق
eastwards
بطرف مشرق
earthwards
بطرف زمین
earthward
بطرف زمین
downwards
بطرف پائین
forwards
بطرف جلو
frontwards
بطرف جلو
dorsad
بطرف پشت
upwards
بطرف بالا
coastwards
بطرف ساحل
coastward
بطرف ساحل
with
بطرف درجهت
mediad
بطرف وسط
mesail
بطرف وسط
upgrading
بطرف بالا
orienting
بطرف خاوررفتن
orient
بطرف خاوررفتن
upgrades
بطرف بالا
upgraded
بطرف بالا
toward
بطرف نسبت به
homes
بطرف خانه
home
بطرف خانه
edgeways
بطرف جلوباشد
upgrade
بطرف بالا
upward
بطرف بالا
atop
بطرف بالا
homeward
بطرف منزل
orients
بطرف خاوررفتن
heavenward
بطرف اسمان
riverward
بطرف رودخانه
aport
بطرف چپ کشتی
mesal
بطرف وسط
rearward
بطرف عقب
without
بطرف خارج
onwards
بطرف جلو
on
بعلت بطرف
abaft
بطرف عقب
northwardly
بطرف شمال شمالی
southeastward
بطرف جنوب شرقی
norther
بیشتر بطرف شمال
ashore
بکنار بطرف ساحل
stern ward
بطرف عقب کشتی
northeastward
بطرف شمال شرقی
northwestwards
بطرف شمال غربی
ina northerly direction
بطرف شمال شمالا
inwards or inward
بطرف داخل بباطن
outwards
بطرف خارج بیرونی
upwell
بطرف بالا رفتن
upthrust
حرکت بطرف بالا
phototropism
گرایش بطرف نور
stern wards
بطرف عقب کشتی
uptilt
بطرف بالا کج کردن
inboard
بطرف مرکز کشتی
deasil
متمایل بطرف راست
fronting
بطرف جلو روکردن به
outward
بطرف خارج بیرونی
astern
بطرف عقب پسین
lean
تکیه دادن بطرف
leaned
تکیه دادن بطرف
gravitate
متمایل شدن بطرف
leans
تکیه دادن بطرف
adaxial
متمایل بطرف محور
gravitated
متمایل شدن بطرف
ap chagi
ضربه پا بطرف جلو
gravitates
متمایل شدن بطرف
gravitating
متمایل شدن بطرف
biteuro chagi
ضربه پا بطرف اریب
front
بطرف جلو روکردن به
athwart
از طرفی بطرف دیگر
nobbles
بطرف خود اوردن
downstroke
ضربه بطرف پایین
nobbled
بطرف خود اوردن
nobble
بطرف خود اوردن
nobbling
بطرف خود اوردن
southern
جنوبا بطرف جنوب
upstroke
خط منبسط بطرف بالا
cephalad
متمایل بطرف راس
downswing
نوسان بطرف پایین
off one's hands
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
strelli
غلت عقب بطرف بالانس
outcurve
انحنا یا خمیدگی بطرف خارج
transposing
بطرف دیگر معادله بردن
transposes
بطرف دیگر معادله بردن
transpose
بطرف دیگر معادله بردن
overhand
بازی با دست بطرف بالا
retrorse
بطرف پایین و عقب خم شده
step turn
چرخش بطرف پایین تپه
westwards
بسوی باختر بطرف مغرب
starboard
بطرف راست حرکت کردن
westward
بسوی باختر بطرف مغرب
soiuth ward
بطرف جنوب متمایل بجنوب
bate
بال زدن بطرف پایین
pulls
بطرف خود کشیدن کشش
pull
بطرف خود کشیدن کشش
evanesce
بطرف صفر میل کردن
upthrow
بطرف بالاانداختن تحول شدید
upthrust
بطرف بالا پرتاب کردن
adductor
تمایل عضو بطرف محور
cockshot
پرتاب تیر بطرف هدف
cockshy
پرتاب تیر بطرف هدف
south wards
بطرف جنوب متمایل بجنوب
dextrorotation
گردش بطرف قطب راست
upstroke
حرکت قلم بطرف بالا
capacole
چرخش بطرف چپ وراست پلکان مارپیچ
comebacker
ضربه توپ زمینی بطرف توپزن
banked turn
انحنای پیست اتومبیلرانی بطرف داخل
called shot
ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
to push down
بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
gravitate
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
levorotary
دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
gravitating
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
binds
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
bind
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
gravitated
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
levorotatory
دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
gravitates
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
to face somebody
[something]
چهره خود را بطرف کسی
[چیزی]
گرداندن
lordosis
انحنای زیاد ستون فقرات بطرف جلو
banking track
انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
downbeat
حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین
place kick
توپ را از روی زمین با پا بطرف دروازه زدن
out and in
گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
upload
نیروئی که به صورت قائم بطرف بالا عمل میکند
in and in
مرتبا بطرف داخل یک نوع قمار چهار طاسی
leg break
بلند شدن توپ از سمت توپزن بطرف میله
deflections
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflection
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
transposition
انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری
nose down
خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
downwash
زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
wash in
پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
retrorocket
راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
skate off
حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
jet propulsion
جهش و کشش جسمی بطرف جلو در اثر خروج مایع جهندهای در جهت عقب
upwash
حرکت هوا بطرف بالا درجلوی لبه حمله بال مادون صوت که منجر به تولید برامیگردد
tabbed flap
فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ssquare rig
کشتی دکل دار دارای بادبان خم شده بطرف دکل
skittle
که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
nose up
چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
inflexed
منحنی یا کج شده بطرف داخل یا خارج و یابطرف پایین ویابطرف قطب و محور منحرف شده
pinches
محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
pinch
محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
up the river
سوی سر چشمه رودخانه بطرف بالای رودخانه
aft
قسمت انتهایی هواپیما بطرف عقب هواپیما
onshore
روی ساحل متوجه بطرف ساحل
external
بیرون
externals
بیرون
outwith
[Scotish E]
<adv.>
بیرون
[از]
out
بیرون از
without
بیرون
out-
بیرون از
without
بیرون از
bakkat
به بیرون
outed
بیرون از
off the track
بیرون
outsides
بیرون
away
بیرون از
extra terrestrial
بیرون از
away
بیرون
outside
بیرون
forth of
بیرون از
out
<adv.>
به بیرون
forth
بیرون از
from the outside
از بیرون
efferent
بیرون بر
outdoor
بیرون
out door
بیرون
out
[of]
<adv.>
بیرون
[از]
from outside
از بیرون
[از]
from out of town
از بیرون
[از]
out of
بیرون از
out-of-
بیرون از
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com