English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English Persian
starboard بطرف راست حرکت کردن
Other Matches
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
deasil متمایل بطرف راست
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
bi directional چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
dextrorotation گردش بطرف قطب راست
skate off حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
upthrust حرکت بطرف بالا
upstroke حرکت قلم بطرف بالا
downbeat حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین
counterclockwise حرکت از راست به چپ
KEEP RIGHT از سمت راست حرکت کنید.
upwash حرکت هوا بطرف بالا درجلوی لبه حمله بال مادون صوت که منجر به تولید برامیگردد
slow gait چهارنعل کوتاه با حرکت اسب به چپ و راست
chinaman زمین خوردن و بلند شدن توپ توپ انداز چپ- دست بطرف توپزن راست دست
starboard tack حرکت قایق بااستفاده از باددر سمت راست
right justify هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
indents شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
indenting شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
indent شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
skyward بطرف اسمان بطرف بالا
dexiotropic واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
end حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ended حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ends حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
uptilt بطرف بالا کج کردن
upthrust بطرف بالا پرتاب کردن
evanesce بطرف صفر میل کردن
attention to port احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
to push down بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
cruised سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
To lead an idle life. راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
orthotropous دارای تخمک راست راست اسه
plain dealing معامله راست حسینی راست باز
one two ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
off خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
columnleft فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
straightened راست کردن
prink راست کردن
deskew راست کردن
straighten راست کردن
unbend راست کردن
erects راست کردن
erecting راست کردن
erected راست کردن
erect راست کردن
set right راست کردن
unbends راست کردن
straightening راست کردن
unbent راست کردن
straightens راست کردن
to play fair مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
erects سیخ راست کردن
erected سیخ راست کردن
straightens راست کردن یا شدن
erect سیخ راست کردن
straighten راست کردن یا شدن
image erection راست کردن تصویر
right justify هم تراز کردن از راست
erecting سیخ راست کردن
straightened راست کردن یا شدن
straightening راست کردن یا شدن
erectable قابل راست کردن یا بنا کردن
direct مستقیم راست راهنمایی کردن
directs مستقیم راست راهنمایی کردن
to spin a yarn <idiom> [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
to tell a coke-and-bull story <idiom> [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
To cook up a story <idiom> [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
directed مستقیم راست راهنمایی کردن
to play square راست وحسینی بازی کردن
acey deucy کوتاهتر کردن رکاب راست ازرکاب چپ
to cry wolf too often کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
to beat about the bush سر راست حرف نزدن بطورغیرمستقیم کاری را کردن
goose-stepping رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-stepped رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-step رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose step رژه روی بابدن راست و بدون خم کردن زانو
straight from the shoulder <idiom> راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
righting شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
outside pass رد کردن چوب امدادی بادست چپ به دست راست یار
right شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
goose-steps رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
righted شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
rectification تصویر کردن یک عکس مورب هوایی روی یک سطح افقی راست کردن عکس
thrust فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusting فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusts فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
side step فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
sailed باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailings باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
wave حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feints فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
in بطرف
at بطرف
levo بطرف چپ
in- بطرف
into بطرف
mouse نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
braids ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbered چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbering چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braided ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumber چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braid ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
move on ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
stroking حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
fish tailing حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
move off the ball حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
tapes وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroke حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
taped وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tape وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
apporro بطرف جلو
atop بطرف بالا
pakkorro بطرف بیرون
cephalad متمایل بطرف سر
on بعلت بطرف
homes بطرف خانه
without بطرف خارج
home بطرف خانه
cityward بطرف شهر
coastward بطرف ساحل
coastwards بطرف ساحل
orients بطرف خاوررفتن
upwards بطرف بالا
with بطرف درجهت
frontwards بطرف جلو
frontward بطرف جلو
manward بطرف انسان
edgewise بطرف لبه
to the east of بطرف مشرق
mediad بطرف وسط
eastwards بطرف مشرق
mesal بطرف وسط
earthwards بطرف زمین
earthward بطرف زمین
to win over to one's side بطرف خوداوردن
downwards بطرف پائین
dorsad بطرف پشت
onwards بطرف جلو
orienting بطرف خاوررفتن
aport بطرف چپ کشتی
upgrade بطرف بالا
edgeways بطرف جلوباشد
orient بطرف خاوررفتن
abaft بطرف عقب
heavenward بطرف اسمان
upgrading بطرف بالا
to بطرف روبطرف
riverward بطرف رودخانه
upgrades بطرف بالا
mesail بطرف وسط
upward بطرف بالا
toward بطرف نسبت به
upgraded بطرف بالا
rearward بطرف عقب
forwards بطرف جلو
homeward بطرف منزل
loiter معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
stern wards بطرف عقب کشتی
ap chagi ضربه پا بطرف جلو
nobble بطرف خود اوردن
gravitating متمایل شدن بطرف
lean تکیه دادن بطرف
gravitates متمایل شدن بطرف
gravitate متمایل شدن بطرف
ina northerly direction بطرف شمال شمالا
nobbling بطرف خود اوردن
southern جنوبا بطرف جنوب
downswing نوسان بطرف پایین
northeastward بطرف شمال شرقی
norther بیشتر بطرف شمال
leans تکیه دادن بطرف
nobbled بطرف خود اوردن
northwardly بطرف شمال شمالی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com