Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
wile
بطمع انداختن فریفتن
Other Matches
allure
بطمع انداختن
lures
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
lured
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
lure
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
luring
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
entice
فریفتن
enticed
فریفتن
skunks
فریفتن
decoys
فریفتن
hustled
فریفتن
seduces
فریفتن
hustles
فریفتن
seducing
فریفتن
hustling
فریفتن
fob
فریفتن
seduce
فریفتن
string along
<idiom>
فریفتن
seduced
فریفتن
entices
فریفتن
tempt
فریفتن
deceiving
فریفتن
deceives
فریفتن
deceived
فریفتن
deceive
فریفتن
bewitches
فریفتن
bewitched
فریفتن
bewitch
فریفتن
intrigue
فریفتن
intrigues
فریفتن
intriguing
فریفتن
hustle
فریفتن
tempts
فریفتن
tempted
فریفتن
decoying
فریفتن
decoyed
فریفتن
baffle
فریفتن
bluff
فریفتن
hoodwink
فریفتن
mystify
فریفتن
befool
فریفتن
hocus
فریفتن
practise deceit
[British]
فریفتن
practice deceit
[American]
فریفتن
hornswoggle
فریفتن
mislead
فریفتن
eucher
فریفتن
decoy
فریفتن
becharm
فریفتن
bewitch
فریفتن
enchant
فریفتن
ensorcell
[literary]
فریفتن
ensorcel
[American]
[literary]
فریفتن
to lead up the garden
فریفتن
captivates
فریفتن
captivated
فریفتن
delude
فریفتن
ensorcel
فریفتن
fool
فریفتن
skunk
فریفتن
beguile
فریفتن
captivate
فریفتن
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
sell a dummy
فریفتن حریف
razzle dazzle
فریفتن حریف
doodle
فریفتن سروصدا کردن
luring
فریفتن اغوا کردن
lured
فریفتن اغوا کردن
hocus
فریب دهنده فریفتن
enchants
مسحور شدن فریفتن
lure
فریفتن اغوا کردن
inveigled
فریفتن سرگرم کردن
inveigle
فریفتن سرگرم کردن
intriguing
توط ئه چیدن فریفتن
intrigue
توط ئه چیدن فریفتن
inveigling
فریفتن سرگرم کردن
intrigues
توط ئه چیدن فریفتن
enchant
مسحور شدن فریفتن
inveigles
فریفتن سرگرم کردن
doodled
فریفتن سروصدا کردن
doodles
فریفتن سروصدا کردن
lures
فریفتن اغوا کردن
charm
مسحور کردن فریفتن
doodling
فریفتن سروصدا کردن
fudged
فریفتن اهسته حرکت کردن
fudges
فریفتن اهسته حرکت کردن
fudge
فریفتن اهسته حرکت کردن
bootleg
نوعی حمله با فریفتن حریف
fudging
فریفتن اهسته حرکت کردن
jilting
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilted
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilts
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
direct free kick
مکث مهاجم برای فریفتن حریف
jilt
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
poops
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
poop
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
let down
پایین انداختن انداختن
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
deleting
انداختن
deletes
انداختن
benite
به شب انداختن
deleted
انداختن
slinging
انداختن
delete
انداختن
overthrows
بر انداختن
jaculate
انداختن
slings
انداختن
lash vt
انداختن
lay away
انداختن
leave out
انداختن
floriate
گل انداختن در
let fall
انداختن
emplace
جا انداختن
deracination
بر انداختن
brush finish
خط انداختن
retroject
پس انداختن
run home
جا انداختن
souse
انداختن
spilled or spilt
انداختن
sling
انداختن
overthrown
بر انداختن
overthrowing
بر انداختن
felling
انداختن
fells
انداختن
hews
انداختن
hewing
انداختن
hewed
انداختن
hew
انداختن
omit
انداختن
omits
انداختن
omitted
انداختن
omitting
انداختن
thrusts
انداختن
thrusting
انداختن
thrust
انداختن
throws
انداختن
throwing
انداختن
felled
انداختن
relegating
انداختن
overthrow
بر انداختن
overthrew
بر انداختن
bottoms
ته انداختن
bottom
ته انداختن
relegates
انداختن
relegated
انداختن
relegate
انداختن
fling
انداختن
flinging
انداختن
flings
انداختن
hewn
انداختن
hurl
انداختن
hurled
انداختن
hurls
انداختن
fell
انداختن
throw
انداختن
spills
انداختن
to play a searchlight
انداختن
launched
به اب انداختن
launch
به اب انداختن
line
خط انداختن در
lines
خط انداختن در
string
زه انداختن به
prostrate
از پا انداختن
to draw lots
انداختن
hitched
انداختن
hitches
انداختن
hitching
انداختن
blob
لک انداختن
blobs
لک انداختن
to hew down
انداختن
to pick off
تک تک انداختن
to put back
پس انداختن
pilling
تل انداختن
to let fall
انداختن
to let drop
انداختن
rut
خط انداختن
to leave out
انداختن
launching
به اب انداختن
to lay by the heels
بر انداختن
launches
به اب انداختن
to skips over
انداختن
stagger
از پا انداختن
spilling
انداختن
spilled
انداختن
spill
انداختن
to fire off a postcard
انداختن
hitch
انداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com