Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 94 (2 milliseconds)
English
Persian
higgledy-piggledy
بطوردرهم برهم
Other Matches
desultorily
بطوردرهم
haywire
در هم و برهم
tangle
در هم و برهم
tangles
در هم و برهم
in a tumble
در هم برهم
derange
برهم زدن
cramp hand writing
خط درهم و برهم
at sixes and sevens
درهم و برهم
disturber
برهم زننده
higgledy-piggledy
درهم برهم
disbandment
برهم خوردگی
pell-mell
درهم برهم
fazing
برهم زدن
fazes
برهم زدن
fazed
برهم زدن
topsy-turvy
<idiom>
درهم برهم
discompose
برهم زدن
cramped
درهم و برهم
unorganized
درهم و برهم
topsyturvy
درهم برهم
perturbable
برهم زدنی
pertubative
برهم زننده
pasticcqo
چیزدرهم برهم
out of order
درهم برهم
olla
اش درهم برهم
olio
درهم و برهم
in a bad order
درهم برهم
elusory
درهم برهم
faze
برهم زدن
unsettles
برهم زدن
coup
برهم زدن
shutting
برهم نهادن
shuts
برهم نهادن
shut
برهم نهادن
bash
برهم زدن
bashing
برهم زدن
bashes
برهم زدن
bashed
برهم زدن
disbands
برهم زدن
disbanding
برهم زدن
disband
برهم زدن
untidy
درهم و برهم
untidily
درهم و برهم
untidiest
درهم و برهم
untidier
درهم و برهم
coups
برهم زدن
interaction
برهم کنش
imbroglios
درهم و برهم
helter-skelter
درهم برهم
helter-skelters
درهم برهم
woebegone
درهم و برهم
imbroglio
درهم و برهم
unsettle
برهم زدن
goulash
چیز درهم و برهم
matted
درهم برهم حصیری
elf lock
موی درهم برهم
embroils
میانه برهم زدن
embroiling
میانه برهم زدن
promiscuously
بطور درهم برهم
to make hay of
درهم برهم کردن
embroil
میانه برهم زدن
pell-mell
بطور درهم برهم
elf knot
موی درهم برهم
compatriotic
مبنی برهم میهنی
coulomb interaction
برهم کنش کولنی
embroiled
میانه برهم زدن
discombobulate
درهم و برهم کردن
desultory
بی ترتیب درهم و برهم
electrostatic interaction
برهم کنش الکترواستاتیکی
in the twinkling of a bedpost
بیک چشم برهم زدن
in a flash
بیک چشم برهم زدن
upset _
برهم زنی بهم خوردگی
charivari
صداهای ناجوردرهم برهم هیاهو
disorders
برهم زدن مختل کردن
disorder
برهم زدن مختل کردن
in a winkling
بیک چشم برهم زدن
overset
برهم زدن سرنگون کردن
in the turning of a hand
بیک چشم برهم زدن
orthogonal mesh reinforcement
شبکه ارماتور عمود برهم
twinkling
بیک چشم برهم زدن
nictitate
برهم زدن پلک چشم
littery
ریخته و پاشیده درهم برهم
in the twinkling of an eye
بیک چشم برهم زدن
tousle
برهم زدن پریشان کردن
grids
رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
dithyramb
سرود درهم برهم ووحشیانه یونانیان باستانی
puzzle head
که دارای افکارمغشوش و خیالات درهم برهم است
grid
رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
wing
گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
winging
گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
cross flow
دو سیال که بصورت عمود برهم جریان دارند و توسط ورقه نازکی از هم عایق شده اند
disturb
برهم زدن بهم زدن
disturbs
برهم زدن بهم زدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com