English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
prosily بطورکسل کننده یا ساده
Other Matches
prosaically بطورکسل کننده یا بی مزه
prosify بطورکسل کننده نوشتن
simplifier ساده کننده
simple design طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
basic یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basics یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
mirror carpet طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
structure با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structures با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structuring با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
simple hearted ساده دل
simple minded ساده دل
conversable <adj.> ساده دل
expansive <adj.> ساده دل
sheepishly ساده دل
bald ساده
good-humored ساده دل
baldly ساده
baldest ساده
balder ساده
seemly <adj.> ساده دل
idiots ساده
plain hearted ساده دل
plains ساده
clodhoppers ساده
clodhopper ساده
plainest ساده
slick ساده
slickest ساده
plainer ساده
plain ساده
unaffected ساده
sheepish ساده دل
simple ساده
simple ساده دل
simpleminded ساده دل
charmless ساده
fanciless ساده
inexpensive ساده
downright ساده
simplistic ساده
frugal ساده
unassuming ساده
semplice ساده
fructose ساده
unsophisticated ساده
freestanding ساده
free spoken ساده گو
simplex ساده
unceremonious ساده
unceremoniously ساده
innocent <adj.> ساده دل
simpler ساده
simpler ساده دل
simple-hearted <adj.> ساده دل
simplest ساده
simplest ساده دل
positive ساده
fraudless ساده
incomplex ساده
taffetized ساده
clean ساده
cleaned ساده
naive ساده
idiot ساده
explicit ساده
cleanest ساده
cleans ساده
untutored ساده
incomposite ساده
daff ساده دل
unmeaning ساده
artless ساده
naif ساده
unaadorned ساده
homespun ساده
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
bares ساده اشکار
dupable ساده لوح
simple parry دفاع ساده
oaf ساده لوح
take it easy <idiom> ساده بگیر
underhand service سرویس ساده
credulousness ساده لوحی
simple oscillator نوسانگر ساده
(a) snap <idiom> خیلی ساده
candid صاف و ساده
simple schizophrenia اسکیزوفرنی ساده
barer ساده اشکار
bared ساده اشکار
bare ساده اشکار
simple stress تنش ساده
duped ساده لوح
simple shear برش ساده
plain clothes ساده پوش
two time دو حرکت ساده
sementem معنی ساده
clean collection وصولی ساده
deck hand ملوان ساده
reduction ساده سازی
reductions ساده سازی
deck hands ملوان ساده
soft eye چشمی ساده
smpleton ساده لوح
flat rate نرخ ساده
sot ساده لوح
unskilled worker کارگر ساده
noddy ساده لوح
soft headed ساده لوح
clean bill of lading بارنامه ساده
clean bill برات ساده
empirical formula فرمول ساده
unfigured بی صورت ساده
In simple (plain) English. به انگلیسی ساده
simple-minded ساده لوح
ingenuous صاف و ساده
simpleminded ساده لوح
barest ساده اشکار
fall guy ساده لوح
simplex transmission مخابره ساده
simple eye چشم ساده
simplification ساده سازی
plain design طرح کف ساده
simple distillation تقطیر ساده
simple correlation همبستگی ساده
simple compression فشار ساده
simple fraction کسر ساده
open-and-shut ساده واضح
simple magnet مغناطیس ساده
simplifications ساده سازی
simple mean میانگین ساده
open and shut ساده واضح
simple minded ساده لوح
simple bending خمش ساده
fall guys ساده لوح
naive ساده لوح
simplex channel مجرای ساده
credulous ساده لوح
oafs ساده لوح
single entry حسابداری ساده
plain-clothes ساده پوش
simple truss خرپای ساده
simple structure ساخت ساده
simple attack حمله ساده
simple average میانگین ساده
simplifcation ساده سازی
single bevel but weld جوش لب به لب "وی " ساده
single bond پیوند ساده
simple beam تیر ساده
simple beam تیره ساده
liquidation ساده سازی
baring ساده اشکار
booby ساده لوح
gobemouche ساده لوح
gowk ساده لوح
basic circuit مدار ساده
simplifying ساده سازی
simplifying ساده کردن
simplify ساده سازی
simplify ساده کردن
sketch طرح ساده
sketch نقشه ساده
martin ساده لوح
sketches نقشه ساده
dupe ساده لوح
sketches طرح ساده
dupes ساده لوح
penny whistle نی لبک ساده
duping ساده لوح
sketched نقشه ساده
sketched طرح ساده
gullibility ساده لوحی
simplifies ساده سازی
pick wickian ساده بی تکلف
phonemes صداهای ساده
reducing ساده کردن
phoneme صدای ساده
naivete ساده لوحی
natively بطور ساده
perfect gazes گازهای ساده
nincompoop ساده لوح
nincompoops ساده لوح
overhand knot گره ساده
plain flap فلپ ساده
plain paper کاغذ ساده
primary cell پیل ساده
simple interest سود ساده
simplifies ساده کردن
ingenue دختر ساده
infrugal غیر ساده
plain weave بافت ساده
plain rib تیغه ساده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com