English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
greatly بطور بزرگ و عمده
Other Matches
materially بطور عمده
chiefly بطور عمده
wholesale بطور یکجا عمده فروشی کردن
bodies گروه یا یکانی از یک عده عمده عمده قوا
body گروه یا یکانی از یک عده عمده عمده قوا
major command فرماندهی عمده قسمت عمده ارتشی
major activity قسمت عمده فعالیت عمده
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
My grandparents are six feet under. <idiom> پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
fossil آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
big game صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
macropterous دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
grandparents پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam مادر بزرگ ننه بزرگ
grandparent پدر بزرگ یا مادر بزرگ
so large چندان بزرگ بقدری بزرگ
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
primed عمده
primes عمده
mainline عمده
mainlining عمده
quintessential <adj.> عمده
majoring عمده
mainlined عمده
mainlines عمده
substantive [essential] <adj.> عمده
vital <adj.> عمده
primary عمده
prime عمده
major عمده
materials عمده
material عمده
essential <adj.> عمده
copesetic عمده
copacetic عمده
significant عمده
significantly عمده
archical عمده
chiefs عمده
chief عمده
staple عمده
majored عمده
prima عمده
stapling عمده
essentials عمده
bulk عمده
essential عمده
main عمده
leading عمده
head عمده
stapled عمده
major <adj.> عمده
principals عمده
only عمده
principal عمده
grossing عمده ناخالص
grosses عمده ناخالص
the great vassals اقطاعداران عمده
host troop قوای عمده
grosser عمده ناخالص
grossed عمده ناخالص
gross عمده ناخالص
bulk قسمت عمده
bulk بصورت عمده
majoring مهم عمده
mass قسمت عمده
masses قسمت عمده
high road جاده عمده
massing قسمت عمده
heft بخش عمده
end item اقلام عمده
central war جنگ عمده
principal عمده موکل
motif شکل عمده
motifs شکل عمده
squires ملاک عمده
squire ملاک عمده
lion's share بخش عمده
staple کالای عمده
stapled کالای عمده
stapling کالای عمده
wholesalers عمده فروش
mainspring سبب عمده
wholesaler عمده فروش
majors اتحادیههای عمده
on در مسیر عمده
to sell عمده فروختن
bulk supply اماد عمده
principals عمده موکل
wholesale عمده فروشی
grossest عمده ناخالص
whole prices قیمتهای عمده
whole sale dealer عمده فروشی
whole sale trade عمده فروشی
whole saler عمده فروش
wholeseller عمده فروش
protagonists بازیگر عمده
protagonist بازیگر عمده
dominant نمایان عمده
be-all and end-all عامل عمده
major product تولیدات عمده
major depression افسردگی عمده
major assembly قطعه عمده
primary planets سیارات عمده
major command یکان عمده
principal town شهر عمده
primary center مرکز عمده
gist مطلب عمده
predominant نافذ عمده
major مهم عمده
major foul خطای عمده
majored مهم عمده
leading lady or man بازیگر عمده
major end item اقلام عمده
oeuvre کار عمده
leading عمده برجسته
main body عمده قوا
principal cause جهت عمده
major sort جورسازی عمده
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
martially بطور جنگی بطور نظامی
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
incisively بطور نافذ بطور زننده
improperly بطور غلط بطور نامناسب
principium اصل عمده واساسی
commands یکان قرارگاه عمده
wholesalers بازرگان عمده فروش
lord paramount صاحب تیول عمده
dominant user استفاده کننده عمده
major fleet ناوگان عمده دریایی
marrows مغز قسمت عمده
prime عمده بار کردن
primed عمده بار کردن
marrow مغز قسمت عمده
command یکان قرارگاه عمده
bone marrow مغز قسمت عمده
wholesaler بازرگان عمده فروش
primes عمده بار کردن
major end item اقلام عمده امادی
the main army بخش عمده ارتش
bulk buying خرید بصورت عمده
trade price قیمت عمده فروشی
wholesale بصورت عمده فروختن
blanket buying خرید بصورت عمده
wholesale price قیمت عمده فروشی
vintnery عمده فروشی شراب
quantity rebate تخفیف عمده فروشی
vintners عمده فروش شراب
commanded یکان قرارگاه عمده
major term شرط عمده واساسی
prime implicant عمده دلالت کننده
bulk cargo بارحجیم بار عمده
major assembly قسمت عمده دستگاه
quantity discount تخفیف عمده فروشی
vintner عمده فروش شراب
gross motor activity فعالیت حرکت عمده
piece deresistance بخش عمده خوراک
mainstays وابستگی عمده نقطه اتکاء
dominant user یکان مصرف کننده عمده
mainstay وابستگی عمده نقطه اتکاء
component end item قطعات و اقلام تجهیزات عمده
wholesale price index شاخص قیمت عمده فروشی
index of wholesale prices شاخص قیمتهای عمده فروشی
stapled اساسی مرکز بازرگانی عمده
stapling اساسی مرکز بازرگانی عمده
staple اساسی مرکز بازرگانی عمده
capital رئیسی ریاست مابانه عمده
quantity allowance تخفیفی که به خرید عمده تعلق میگیرد
trade discount تخفیف عمده از طرف تولیدکننده به خریدار
their principal food is rice خوراک عمده انها برنج است
p is nine points of the law تصرف شرط عمده مالکیت است
roses p in this garden گل عمده این باغ گل سرخ است
strength group گروه عمده قوای دریایی درعملیات اب خاکی
main body عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
commanded یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
command یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
end item وسیله عمده دستگاه کامل کالای مورد نیاز
commands یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
pound cake کلوچه یا که وزت اجزا عمده هر کدام یک پاوندیا گیروانکه است
dialectic materialism دیالکتیک مادی مبتنی بر قبول جبرتاریخ به عنوان یک سائق عمده وقایع
lifting body هواپیمایی که قسمت عمده یاکل برای ان توسط شکل ویژه ان تامین میشود
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
security council یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل که 11 عضودارد و وفیفه عمده ان حفظ صلح و امنیت جهانی است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
foresail بادبان عمده دگل جلو کشتی بادبان پایین
picker دلال و واسطه فرش [بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com