English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English Persian
indiscretely بطور بهم پیوسته
Search result with all words
away پیوسته بطور پیوسته
steadily بطور پیوسته و یکنواخت
Other Matches
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
on end پیوسته
on and on پیوسته
round-the-clock پیوسته
non-stop پیوسته
perpetually پیوسته
cohesive به هم پیوسته
contiguous پیوسته
never ceasing پیوسته
allied پیوسته
incessant پیوسته
for evermore پیوسته
continued پیوسته
for ever and aday پیوسته
d. in پیوسته
cursive پیوسته
proximate پیوسته
married پیوسته
uninterrupted پیوسته
legato پیوسته
coadunate پیوسته
unremittingly پیوسته
ceaseless پیوسته
incessantly پیوسته
annexed پیوسته
alway پیوسته
burst پیوسته
ceaselessly پیوسته
bursts پیوسته
coalescent پیوسته
affined پیوسته
concomitant پیوسته
syndetic پیوسته
conjoint پیوسته
continual پیوسته
continous پیوسته
eternal پیوسته
attached پیوسته
in connexion with پیوسته به
continuous پیوسته
everywhen پیوسته
martially بطور جنگی بطور نظامی
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
improperly بطور غلط بطور نامناسب
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively بطور نافذ بطور زننده
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
collateral measures اقدامت پیوسته
nid nod پیوسته جنبیدن
incessant drinking پیوسته گساری
gamosepalous پیوسته کاسبرگ
compacting بهم پیوسته
sympetalous پیوسته گلبرگ
accretion رشد پیوسته
flow chip براده پیوسته
diligence کوشش پیوسته
compacted بهم پیوسته
compact بهم پیوسته
gamophyllous پیوسته برگ
gamopetalous پیوسته گلبرگ
full time پیوسته کار
permanent water level تراز پیوسته اب
diligency کوشش پیوسته
compacts بهم پیوسته
nid nod پیوسته جنباندن
connected measures اقدامت پیوسته
symphsis عضو پیوسته
without rest پیوسته لاینقطع
continuous data دادههای پیوسته
continuous distributions توزیع پیوسته
continuous duty کار پیوسته
continuous error خطای پیوسته
continuous form ورقه پیوسته
continuous forms ورقههای پیوسته
continuous function تابع پیوسته
continuous paper کاغذ پیوسته
continuous phase فاز پیوسته
continuate پیوسته بهم
without intermission پیوسته لاینقطع
connecting arrangement ترتیب پیوسته
sustained yield بازده پیوسته
thereunto بضمیمیه ان پیوسته به ان
to be in a state of f. پیوسته درتغییربودن
accrete بهم پیوسته
burst mode حالت پیوسته
burster فرم پیوسته
vicinal در همسایگی پیوسته
conjunct بهم پیوسته
haunts پیوسته امدن به
haunt پیوسته امدن به
continuous process فرایند پیوسته
whittle پیوسته کم کردن
to whittle at پیوسته بریدن
continuous traffic line خط پیوسته امد و شد
continuous variable متغیر پیوسته
end to end سرهم پیوسته
ex post بوقوع پیوسته
collective بهم پیوسته
continuous tone ته رنگ پیوسته
continuous tone اهنگ پیوسته
continuous processing پردازش پیوسته
continuous scrolling حرکت پیوسته
adjoins پیوسته بودن
adjoined پیوسته بودن
adjoin پیوسته بودن
peals صدای پیوسته
pealing صدای پیوسته
pealed صدای پیوسته
peal صدای پیوسته
continuous spectrum طیف پیوسته
contiguous همجوار پیوسته
inseparate بهم پیوسته
against پیوسته مجاور
insobriety شرب پیوسته
aggregate بهم پیوسته
forever جاویدان پیوسته
linked list لیست پیوسته
indiscrete بهم پیوسته
aggregates بهم پیوسته
to hang together باهم پیوسته یامتحدبودن
to chop and change پیوسته تغییررای دادن
continuous rating کار پیوسته اسمی
he kept on speaking پیوسته سخن میگفت
gamosepalous دارای کاسبرگ پیوسته
to breed in and in پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن
so let us always be kind پیوسته مهربان باشیم
gamophyllous دارای برگ پیوسته
continuous function تابع پیوسته [ریاضی]
continuous packing column ستون پر شده پیوسته
continuous levelling تراز یابی پیوسته
continuous background radiation تابش زمینهای پیوسته
tractor feed تغذیه کاغذ پیوسته
always پیوسته همه وقت
to run on بهم پیوسته بودن
continuous extraction apparatus دستگاه استخراج پیوسته
uniterrupted پیوسته غیرمقطوع دایم
continuous flow analyser تجزیه گر جریان پیوسته
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
to keep on پیوسته نگاه داشتن
continuous forms فرم های پیوسته
continuous grading دانه بندی پیوسته
direct connected ماشینهای بهم پیوسته
gamopetalous دارای گلبرگ پیوسته
steadied پیوسته ویکنواخت کردن
to peg a way at some work پیوسته درسرچیزی کارکردن
steadiest پیوسته ویکنواخت کردن
steady پیوسته ویکنواخت کردن
zigzag خطوط جناغی پیوسته
zigzagged خطوط جناغی پیوسته
continuing appropriation تامین اعتبار پیوسته
zigzagging خطوط جناغی پیوسته
steadies پیوسته ویکنواخت کردن
steadying پیوسته ویکنواخت کردن
statement with debate بیانیه با بحث پیوسته
zigzags خطوط جناغی پیوسته
terraces ردیف خانههای بهم پیوسته
linked pie/column graph نمودار گرد و ستونی پیوسته
companionate بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک
to move a bout پیوسته جای خود را تغییردادن
full time پیوسته کاری تمام وقت
to keep the track of something پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
correlative بهم پیوسته جفت نظیر
to be connected بهم پیوسته [متصل] بودن
terrace ردیف خانههای بهم پیوسته
true or sternal ribs دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
without interruption پیوسته پی در پی بطورمسلسل بدون بادخور
to harp on one string پیوسته روی یک موضوع بحث کردن
crofts زمین قابل کشت پیوسته بخانه
croft زمین قابل کشت پیوسته بخانه
feeding storm طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
panoramically بشکل دورنمای مسلسل بطوروسیع و پیوسته
close grain دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
infield کشتزار پیوسته بخانه زمین زیر کشت
close grained دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
dial راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dials راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dialled راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
continuous flow oxygen system سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
dialed راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
cyclic item اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
enroute personnel افراد پیوسته به یکان حین حرکت برای عملیات
passionist عضو دستهای از نصارا که پیوسته مصیبت حضرت مسیح رابایدیاداورشوند
semi detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
grasshopper beam تیری که یک سران درماشین لولایی پیوسته است وازاین جهت مانندملخ
semi-detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
montage قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montages قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
cw system سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
creeps تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com