Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
groundlessly
بطور بی اساس
Other Matches
substantialize
اساس دادن یا اساس پیدا کردن
base course
لایه اساس قشر اساس
wage fund theory of wages
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
structures
اساس
ground
اساس
groundsel
اساس
bedrock
اساس
chimeric
بی اساس
basis
اساس
structure
اساس
fundament
اساس
rationale
اس اساس
fundamental
اساس
structuring
اساس
ill founded
بی اساس
unsubstantial
بی اساس
nuclei
اساس
cornerstones
اساس
cornerstone
اساس
grass roots
اساس
baseless
بی اساس
idle
بی اساس
idled
بی اساس
nucleus
اساس
unsubstantiality
بی اساس
idlest
بی اساس
vaporous
بی اساس
ill-founded
بی اساس
rootless
بی اساس
origins
اساس
origin
اساس
idles
بی اساس
roots
اساس
foundation
اساس
unfounded
بی اساس
pier foundation
اساس پی
substantially
در اساس
root
اساس
element
اساس
subsistance
اساس
elements
اساس
delusive
بی اساس
principium
اس اساس
groundless
بی اساس
insubstatiality
بی اساس
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
gossipry
شایعات بی اساس
ignore
بی اساس دانستن
ignoring
بی اساس دانستن
idle rumoues
شایعات بی اساس
gossiping
شایعات بی اساس
foundation
پی ریزی اساس
gossiped
شایعات بی اساس
gossip
شایعات بی اساس
data origination
اساس داده
there is nothing in it
بی اساس است
Unfounded rumours.
شایعات بی اساس
insubstantial
بی اساس بیموضوع
element
عنصر اساس
gossips
شایعات بی اساس
corner stone
بنیاد اساس
ignores
بی اساس دانستن
ignored
بی اساس دانستن
corpus juris
اساس قانون
groundwork
زمینه اساس
corpus delicti
اساس جرم
elements
عنصر اساس
tittle tattle
شایعات بی اساس
tittle-tattle
شایعات بی اساس
demand processing
پردازش بر اساس نیاز
fabrics
سبک بافت اساس
gossips
شایعات بی اساس دادن
fabric
سبک بافت اساس
bedding
بنیاد و اساس هرکاری
subbase course
لایه زیر اساس
grounded (his complaint was not grounded
شکایت او بی اساس بود
To build on sand.
کار بی اساس کردن
hot mix base
اساس اسفالتی گرم
gossiped
شایعات بی اساس دادن
rooty of sand
چیز ناپایدار یا بی اساس
gossip
شایعات بی اساس دادن
gossiping
شایعات بی اساس دادن
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
on an arm's length basis
بر اساس مستقل و برابر بودن
[در]
cotton grade
درجه پنبه بر اساس مرغوبیت
euhemerism
اساس تاریخی برای افسانه ها
gossiper
کسیکه شایعات بی اساس میدهد
ill founded
دارای شالوده یا اساس بد بی پروپا
subbase course
لایه پی قشر زیر اساس
element
رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
elements
رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
average cost pricing
قیمت گذاری بر اساس هزینه متوسط
It must have a solid foundation.
اساس کار باید محکم باشد
his joys p from baseless hope
خوشیهای اوناشی ازامیدهای بی اساس است
euhemerize
اساس تاریخی قائل شدن برای
it was basedon evclid
اساس ان روی اقلیدس گذارده شده بود
simple interest
سود پول بر اساس سال 063 روزه
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
incisively
بطور نافذ بطور زننده
martially
بطور جنگی بطور نظامی
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
yarn sorting
دسته بندی نخ
[بر اساس ظرافت، نمره نخ، جنس و غیره]
plateform
بلندی قسمتی از کف سالن یا محلی بنیاد یا اساس چیزی
anti federalist
اشخاصی که درسال 88-7871 مخالف اساس حکومت امریکا بودند
animism
همزاد گرایی اعتقاد باینکه روح اساس زندگی است
Your slander is completely preposterous .
تهمت وافترایی که می زنید بکلی مسخره وبی اساس است
probit
واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
anlage
اساس و پایهء رشد بعدی قسمت کوچکی که بعدا رشدنموده وبزرگ میشود
redundant information
یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
simulations
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
simulation
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
pareto distribution
در حقیقت بیانگر توزیع درامد است که بر اساس ان رابطه بین درامدشخصی و جمعیت در ان بررسی میشود
stagnation thesis
فرضیه رکود .فرضیهای که بر اساس ان بعلت بلوغ کامل اقتصادی یک کشور و امکان عدم جذب پس اندازها
utilitarianism
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
permanent income hypothesis
این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
irrevocably
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
wool sorting
دسته بندی الیاف
[بر اساس طول الیاف، ناحیه چیده شدن از بدن حیوان و رنگ پشم]
euler theorem
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
fools paradise
خوشی بی اساس یا خیالی الکی خوشی
enewal of contract by tacit agreement
تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
invisible hand
منشاء این اصطلاح کتاب "ثروت ملل "ادام اسمیت است . بر اساس این کتاب
phillips curve
منحنی است که بر اساس ان رابطه بین نرخ بیکاری و نرخ تورم درانگلستان را نشان میدهد.شکل اولیه این منحنی
pay as you go principle
اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
pareto criterion
ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
reaganomics
اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود
natural rate hypothesis
فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
marxist economics
نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
atilt
بطور کج
transtively
بطور
flabbily
بطور شل و ول
meanly
بطور بد
streakily
بطور خط خط
confusedly
بطور در هم و بر هم
loosely
بطور شل یا ول
lastingly
بطور پا بر جا
wetly
بطور تر
seductively
بطور فریبنده
indistinctly
بطور نامعلوم
chiefly
بطور عمده
cozily
بطور راحت
materially
بطور عمده
charmingly
بطور فریبنده
illusively
بطور فریبنده
enchantingly
بطور فریبنده
fascinatingly
بطور فریبنده
primely
بطور اعلی
prevalently
بطور شایع
preventively
بطور دافع
determinately
بطور معین
sorrily
بطور پست
increasingly
بطور زیادشونده
serially
بطور ردیف
contrary to nature
بطور معجزه
serially
بطور مسلسل
on a daily basis
<adv.>
بطور روزانه
contrarily
بطور متضاد
contagiously
بطور مسری
secundine naturam
بطور طبیعی
secondarily
بطور متوسط
seriatim
بطور مسلسل
intricately
بطور پیچیده
simpliciter
بطور مطلق
signally
بطور برجسته
ineffectually
بطور بیهوده
shockingly
بطور انزجاراور
ineffectually
بطور بی فایده
acceptably
بطور پسندیده
problematically
بطور مشکوک
spicily
بطور زننده
savourily
بطور با مزه
dispiritedly
بطور افسرده
preposterously
بطور مهمل
practicably
بطور عملی
divergently
بطور متباین
dispersedly
بطور متفرق
preciously
بطور گرانبها
disconnectedly
بطور منفصل
discernibly
بطور معلوم
disagreeably
بطور نامطبوع
visibly
بطور مریی
harmoniously
بطور موافق
vertically
بطور عمود
emphatically
بطور قطعی
decidedly
بطور مصمم
decidedly
بطور قطعی
inadequately
بطور نامناسب
impossibly
بطور غیرممکن
poorly
بطور فقیرانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com