Dictiornary-Farsi | بطور بی ترتیب | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (12 milliseconds)

English	Persian
desultorily	بطور بی ترتیب


Search result with all words

feudally	به ترتیب ملوک الطوایف بطور تیول
Other Matches

random processing	پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
schedule	ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled	ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules	ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation	ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
chains	1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain	1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
firing order	ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
batting order	ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously	بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
indisputable	بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
grossly	بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally	بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately	بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly	بطور ناچیز بطور غیر کافی
martially	بطور جنگی بطور نظامی
incisively	بطور نافذ بطور زننده
latently	بطور ناپیدا بطور پوشیده
genuinely	بطور اصل بطور بی ریا
indecorously	بطور ناشایسته بطور نازیبا
improperly	بطور غلط بطور نامناسب
abusively	بطور ناصحیح بطور دشنام
irrevocably	بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
assortments	ترتیب
assortment	ترتیب
sequence	ترتیب
to make an arrangement	ترتیب
anomalies	بی ترتیب
system	ترتیب
systems	ترتیب
collocation	ترتیب
random	بی ترتیب
randomly	بی ترتیب
kelter	ترتیب
kelter or kilter	ترتیب
configuration	ترتیب
pial	بی ترتیب
arramgement	ترتیب
ordering	ترتیب
arrangment	ترتیب
orderliness	ترتیب
ataxic	بی ترتیب
irregular	بی ترتیب
in series	به ترتیب
regvlarity	ترتیب
arr	ترتیب
catenation	ترتیب
lay out	ترتیب
configurations	ترتیب
order	ترتیب
to order <idiom>	به ترتیب
sequences	ترتیب
orderless	بی ترتیب
immethodical	بی ترتیب
organizations	ترتیب
organization	ترتیب
organisations	ترتیب
serialization	ترتیب
managements	ترتیب
arrangements	ترتیب
set up	ترتیب
ordonnance	ترتیب
arrangement	ترتیب
respectively	به ترتیب
regularities	ترتیب
disorderly	بی ترتیب
out of kelter	بی ترتیب
anomaly	بی ترتیب
management	ترتیب
regularity	ترتیب
sequences	رشته ترتیب
trains	نظم ترتیب
run	ترتیب محوطه
sequence control	کنترل ترتیب
sequence	رشته ترتیب
otherwise <adv.>	به ترتیب دیگر
on the other side <adv.>	به ترتیب دیگر
on the other hand <adv.>	به ترتیب دیگر
sequence	ترتیب دادن
by the same token <adv.>	به ترتیب دیگر
control sequence	ترتیب کنترل
rearrangement	ترتیب مجدد
runs	ترتیب محوطه
concerning this <adv.>	به این ترتیب
for this purpose <adv.>	به این ترتیب
hereto <adv.>	به این ترتیب
fifo	به ترتیب ورود
gradational	به ترتیب درجه
march order	ترتیب راهپیمایی
hereunto <adv.>	به این ترتیب
on this <adv.>	به این ترتیب
data set	ترتیب داده
firing order	ترتیب احتراق
first in first out	به ترتیب ورود
random fill	خاکریز بی ترتیب
connecting arrangement	ترتیب پیوسته
disordered	بی ترتیب اشفته
sequences	ترتیب دادن
at the same time [on the other hand] <adv.>	به ترتیب دیگر
connecting arrangement	ترتیب متصل
ordain	ترتیب دادن
sequencing	ترتیب دهی
sequencing	ترتیب گذاری
rough and tumble	بی نظم و ترتیب
ordained	ترتیب دادن
sequencer	ترتیب سنج
ordains	ترتیب دادن
instrumentation	ترتیب اهنگ
ordaining	ترتیب دادن
rearrangements	ترتیب مجدد
scheme	ترتیب رویه
alphabetical order	ترتیب رکوردها
curialism	ترتیب دربارپاپ
make-up	ترتیب گریم
partial order	پاره ترتیب
apart from that <adv.>	به ترتیب دیگر
alternatively <adv.>	به ترتیب دیگر
schemed	ترتیب رویه
permanency	ترتیب همیشگی
permanencies	ترتیب همیشگی
tactics	نظم و ترتیب
in chronological order	به ترتیب تاریخ
schemes	ترتیب رویه
critical assembly	ترتیب بحرانی
ascending order	ترتیب صعودی
arrengement	ترتیب دادن
formation	ترتیب قرارگرفتن
line-ups	به ترتیب ایستادن
to map out	ترتیب دادن
sort order	نظم ترتیب
sort key	کلید ترتیب
untune	بی ترتیب کردن
indue order	به ترتیب صحیح
discipline	تادیب ترتیب
rating	ترتیب تقدم
arrangements	ترتیب تنظیم
dresses	ترتیب دادن
arrangements	ترتیب اصلاح
castrametation	فن ترتیب اردو
ratings	ترتیب تقدم
orchestrations	ترتیب هم اهنگی
word order	ترتیب واژه ها
dress	ترتیب دادن
chronological	به ترتیب تاریخ
decreasing order	ترتیب کاهنده
descending order	ترتیب نزولی
descending sort	ترتیب نزولی
layout	ترتیب وسایل
layouts	ترتیب وسایل
line up	به ترتیب ایستادن
sequence check	مقابله ترتیب
collating sequence	ترتیب تلفیقی
sequence counter	ترتیب شمار
order of battle	ترتیب نیرو
compose sequence	ترتیب ساختگی
line-up	به ترتیب ایستادن
kelter	بی ترتیب مختل
systems	نظم ترتیب
system	نظم ترتیب
disciplines	تادیب ترتیب
trained	نظم ترتیب
relative location	ترتیب نسبی
precedence	ترتیب تقدم
partial order	ترتیب جزئی
rearrngement	ترتیب مجد د
as to that <adv.>	به این ترتیب
calling sequence	ترتیب فراخوانی
train	نظم ترتیب
birth order	ترتیب ولادت
expandede order	ترتیب مبسوط
orchestration	ترتیب هم اهنگی
disciplining	تادیب ترتیب
In this order. In this way.	باین ترتیب
lighting scheme	ترتیب روشنایی
sequence number	شماره ترتیب
arrangement	ترتیب اصلاح
arrangement	ترتیب تنظیم
pagination	ترتیب صفحات در کتاب
marshaled	به ترتیب نشان دادن
To arrange (fix up) something.	ترتیب کاری را دادن
balustrade Order	ترتیب نرده ستون ها
rearrngement	ترتیب دوم باره
marshaling	به ترتیب نشان دادن
to get up	بلندکردن ترتیب دادن
sequence number	شماره ترتیب توالی
well-order	خوش ترتیب [ریاضی]
desultory	بی ترتیب درهم و برهم
well-ordering	خوش ترتیب [ریاضی]
good order	خوش ترتیب [فلسفه]
marshals	به ترتیب نشان دادن
marshalled	به ترتیب نشان دادن
record layout	ترتیب کلی رکوردها
adhibit	ترتیب دادن پذیرفتن
multilevel sort	ترتیب چند سطحی
ordered	دارای نظم و ترتیب
ranked	طلب شده ترتیب