English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
greenly بطور تازه و سبز
Other Matches
new blood <idiom> جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new coined تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed تازه داماد تازه عروس
hobbledehoy کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
incisively بطور نافذ بطور زننده
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
improperly بطور غلط بطور نامناسب
martially بطور جنگی بطور نظامی
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
new- تازه
new تازه
green تازه
newest تازه
newer تازه
greenest تازه
red hot تازه
new-laid تازه
post glacial تازه
mint a mint condition تازه تازه
recent تازه
new laid تازه
renewed تازه
inchoative تازه
modern تازه
the new world تازه
dewier تازه
freshest تازه
up-to-date تازه
new born تازه
up to date تازه
fresh- تازه
dewy تازه
dewiest تازه
fresh تازه
younger تازه
scions تازه
young تازه
new fallen تازه
new fashioned تازه
brand new تر و تازه
newfangled مد تازه
newfashioned تازه
scion تازه
jackleg تازه کار
tenderfoot تازه کار
sup.latest or last تازه گذشته
juvenescent تازه جوان
convert تازه کیش
span new خیلی تازه
span new کاملا تازه
grcen wine شراب تازه
reprints چاپ تازه
brand-new بکلی نو یا تازه
converted تازه کیش
converting تازه کیش
brides تازه عروس
bride تازه عروس
turn over a new leaf <idiom> شروعی تازه
newcomer تازه وارد
newcomers تازه وارد
novice تازه کار
novices تازه کار
regeneration تولد تازه
to bring in تازه اوردن
to innovate in تازه اوردن
converts تازه کیش
freshwater تازه کار
sucking تازه کار
rookies تازه کار
rookie تازه کار
greener تازه کار
late تازه گذشته
breezy خنک تازه
recruits تازه سرباز
revised edition چاپ تازه
freshening تازه کردن
freshens تازه کردن
regeneracy تولد تازه
juniors زودتر تازه تر
junior زودتر تازه تر
refresher تازه کننده
settlers مهاجر تازه
settler مهاجر تازه
scarc ely جخت تازه
refreshment تازه سازی
freshened تازه کردن
freshen تازه کردن
recruiting کارمند تازه
recruiting تازه سرباز
recruited کارمند تازه
recruited تازه سرباز
recruit کارمند تازه
recruit تازه سرباز
refreshments تازه سازی
refresh تازه کردن
new-laid تازه گذاشته
green concrete بتن تازه
beginner تازه کار
beginners تازه کار
renewal تازه سازی
renewals تازه سازی
refreshing تازه کننده
refreshingly تازه کننده
settlor مهاجر تازه
immigrants تازه وارد
new laid تازه گذاشته
green crop علف تازه
refreshed تازه کردن
recent development بسط تازه
recension چاپ تازه
refreshes تازه کردن
green old wound زخم تازه
immigrant تازه وارد
reprint چاپ تازه
verdured تازه سرسبز
new arrived تازه رسیده
new blown تازه شگفته
recruits کارمند تازه
new jerusalem اورشلیم تازه
new built تازه ساخت
ultramodern بسیار تازه
new built تازه ساز
neo christianity مسیحیت تازه
new buit تازه ساز
new buit تازه ساخت
birdegroom تازه داماد
fresh تازه کردن
ordinee شماش تازه
reappraisal ارزیابی تازه
rebirth تولد تازه
newmade تازه ساخت
far out تازه و غیرسنتی
young ice یخ تازه بسته
carechumen تازه وارد
neocortex قشر تازه مخ
nascency تازه پیداشدگی
nascence تازه پیداشدگی
neoteric جدید تازه
neoteric نویسنده تازه
new clown تازه شکفته
newish نسبه تازه
new fallen snow برف تازه
new comer تازه وارد
fresh- تازه کردن
What is new? What is cooking ? تازه چه خبر ؟
freshest تازه کردن
recuperation نیروی تازه
new come تازه امده
noviciate تازه کار
reprinting چاپ تازه
reprinted چاپ تازه
new employees کارمندان تازه
recuperation رمق تازه
novitiate تازه کار
new come تازه رسیده
reappraisals ارزیابی تازه
new fledged تازه پر در اورده
bran new بکلی نو یا تازه
This isn't fresh. این تازه نیست.
reseating نشیمنگاه تازه دادن
replenishing ذخیره تازه دادن
only at the second go تازه در دومین تقلا
replenished ذخیره تازه دادن
replenishes ذخیره تازه دادن
fresh water ; fruit juice. آب شیرین (تازه )؛آب میوه
resurfaced روکش تازه کردن
resurface روکش تازه کردن
initiates تازه وارد کردن
initiating تازه وارد کردن
innovation چیز تازه نو اوری
initiated تازه وارد کردن
innovations چیز تازه نو اوری
resurfaces روکش تازه کردن
initiate تازه وارد کردن
repave تازه سنگفرش کردن
colewort کلم تازه ونورس
reseats نشیمنگاه تازه دادن
fresh تازه کار ناازموده پر رو
reinvigorate نیروی تازه دادن به
tyro نواموز تازه کار
replenish ذخیره تازه دادن
refurbish روشن و تازه کردن
new coined تازه وضع شده
what news چه خبر تازه دارید
refoot کف تازه بجوراب انداختن
saplings درخت تازه وجوان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com