Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (11 milliseconds)
English	Persian
inconsonlably	بطور تسلی نا پذیر
Other Matches
consolable	تسلی پذیر
possibly <adv.>	بطور امکان پذیر
contingently <adv.>	بطور امکان پذیر
as may be the case <adv.>	بطور امکان پذیر
conceivably <adv.>	بطور امکان پذیر
alterably	بطور تغییر پذیر
corruptibly	بطور فساد پذیر
impassibly	بطور تالم پذیر
provably	بطور اثبات پذیر
conceivably	بطور امکان پذیر
consolation	تسلی
solacement	تسلی
comforters	تسلی دهنده
cherished	تسلی دادن
cherish	تسلی دادن
comforts	مایه تسلی
relieves	تسلی دادن
comforting	مایه تسلی
comforted	مایه تسلی
relieving	تسلی دادن
cherishes	تسلی دادن
disconsolate	تسلی ناپذیر
comfort	مایه تسلی
comforter	تسلی دهنده
cheering	تسلی بخش
consolatory	تسلی بخش
relieve	تسلی دادن
cherishing	تسلی دادن
solace	مایه تسلی ارامش
booby prizes	جایزه تسلی بخش
booby prize	جایزه تسلی بخش
consolatory	نامه تسلی امیز
solace	ارام کردن تسلی دادن
rehabilitation	اردوگاه استراحت تسلی دادن
becalm	ارام کردن تسلی دادن
becalms	ارام کردن تسلی دادن
becalmed	ارام کردن تسلی دادن
becalming	ارام کردن تسلی دادن
inconsolable	تسلی ناپذیر غیر قابل تسلیت
inconsolably	تسلی ناپذیر غیر قابل تسلیت
repairable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendible	تفوق پذیر فراز پذیر
mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
reparable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendable	تفوق پذیر فراز پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously	بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
indisputable	بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
grossly	بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally	بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately	بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly	بطور ناچیز بطور غیر کافی
indecorously	بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively	بطور ناصحیح بطور دشنام
improperly	بطور غلط بطور نامناسب
martially	بطور جنگی بطور نظامی
incisively	بطور نافذ بطور زننده
genuinely	بطور اصل بطور بی ریا
latently	بطور ناپیدا بطور پوشیده
irrevocably	بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
cleavable	رخ پذیر
soluble	حل پذیر
solvable	حل پذیر
pi acceptor	پی پذیر
pliable	خم پذیر
inexplicably	بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
programmable read only memory	حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
contrivable <adj.>	صورت پذیر
doable <adj.>	صورت پذیر
spottable	لکه پذیر
subjugable	تسخیر پذیر
achievable <adj.>	صورت پذیر
variable	تغییر پذیر
variables	تغییر پذیر
vulnerable	زخم پذیر
stainable	لکه پذیر
makeable <adj.>	امکان پذیر
subduable	تسخیر پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	امکان پذیر
practicable <adj.>	امکان پذیر
manageable <adj.>	امکان پذیر
feasible <adj.>	صورت پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	صورت پذیر
manageable <adj.>	صورت پذیر
measurable	سنجش پذیر
remediable	گزیر پذیر
remediable	چاره پذیر
regulable	تنظیم پذیر
refutable	تکذیب پذیر
reflexible	انعکاس پذیر
reducible	تقلیل پذیر
reclaimable	ادعا پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	صورت پذیر
resolvable	تفکیک پذیر
revocable	ابطال پذیر
rotatable	چرخش پذیر
spoilable	فساد پذیر
remediable	درمان پذیر
makeable <adj.>	صورت پذیر
shapeable	شکل پذیر
severable	تفکیک پذیر
sequacious	نصیحت پذیر
semi solvable	نیم حل پذیر
inexcusable	عذر نا پذیر
justifiable	توجیه پذیر
flexible cable	کابل خم پذیر
protractile	امتداد پذیر
superimposable	انطباق پذیر
stretchiest	کشش پذیر
vicissitudinous	تحول پذیر
vanquishable	شکست پذیر
vacillatory	تغییر پذیر
tuneable	تنظیم پذیر
tunably	تنظیم پذیر
tunable	تنظیم پذیر
estimable	تخمین پذیر
extendable	توسعه پذیر
divisible	بخش پذیر
transmutable	دگرگونی پذیر
tranformable	دگرگونی پذیر
visitable	دیدار پذیر
voidable <adj.>	بطلان پذیر
stretchier	فراخی پذیر
stretchiest	فراخی پذیر
stretchier	کشش پذیر
lowest common denominators	مردم پذیر
lowest common denominator	مردم پذیر
weariless	خستگی نا پذیر
stretchy	کشش پذیر
stretchy	فراخی پذیر
wallydraigle	تاثیر پذیر
elastic	انعطاف پذیر
trainable	تربیت پذیر
bearable	تحمل پذیر
separable	تفکیک پذیر
susceptible of change	تغییر پذیر
able to take a load <adj.>	بار پذیر
achievable <adj.>	امکان پذیر
contrivable <adj.>	امکان پذیر
doable <adj.>	امکان پذیر
feasible <adj.>	امکان پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	امکان پذیر
teachable	تعلیم پذیر
transferable	انتقال پذیر
trainable	فرهیخت پذیر
thinkable	اندیشه پذیر
thermosetting	سختی پذیر
testable	شهادت پذیر
testable	ازمون پذیر
terminable <adj.>	فسخ پذیر
tensible	کشش پذیر
peaceable	اشتی پذیر
changeable	تغییر پذیر
vulnerable	اسیب پذیر
proton acceptor	پرتون پذیر
cogitable	اندیشه پذیر
deceivable	فریب پذیر
decidable	تصمیم پذیر
deductible	مالیات پذیر
deformable	دگردیس پذیر
demurrable	اعتراض پذیر
denominable	تسمیه پذیر
depreciable	استهلاک پذیر
improvably	اصلاح پذیر
improvable	بهبود پذیر
destructible	انهدام پذیر
differentiable	تشخیص پذیر
dilatable	اتساع پذیر
disciplinable	تعلیم پذیر
disciplinable	انضباط پذیر
disintegrable	تجزیه پذیر
impressible	تاثیر پذیر
criticizable	انتقاد پذیر
colorable	رنگ پذیر
colourable	رنگ پذیر
commensurable	تناسب پذیر
commutative	جابجایی پذیر
compressible	تراکم پذیر
computable	محاسبه پذیر
contractible	انقباض پذیر
contractile	ترنج پذیر
corrigible	اصلاح پذیر
mendable	اصلاح پذیر
reformable	اصلاح پذیر
refornable	اصلاح پذیر
corruptible	فساد پذیر
countable	شمارش پذیر
disputable	اعتراض پذیر
dissoluble	تجزیه پذیر
distensible	انبساط پذیر
gaugeable	پیمایش پذیر
expiable	کفاره پذیر
fusible	گداز پذیر

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com