Dictiornary-Farsi | بطور درهم وبرهم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (12 milliseconds)

English	Persian
higgledy piggledy	بطور درهم وبرهم
hurry scurry	بطور درهم وبرهم
hurry skurry	بطور درهم وبرهم


Search result with all words

helter skelter	بطور درهم وبرهم هرج ومرج
Other Matches

sloppily	درهم وبرهم
sloppy	درهم وبرهم
galley west	درهم وبرهم
turbid	درهم وبرهم
pial	درهم وبرهم
shagged	درهم وبرهم
tousy	درهم وبرهم
in a tangle	درهم وبرهم
higgledy piggledy	درهم وبرهم
hurry scurry	درهم وبرهم
hurry skurry	درهم وبرهم
hotchpotch	اش درهم وبرهم
disorganised	درهم وبرهم کردن
salmagundi	چیز درهم وبرهم
muddling	درهم وبرهم کردن
muddles	درهم وبرهم کردن
muddled	درهم وبرهم کردن
muddle	درهم وبرهم کردن
elflock	موی درهم وبرهم
disorganises	درهم وبرهم کردن
disorganising	درهم وبرهم کردن
disorganize	درهم وبرهم کردن
disorganizes	درهم وبرهم کردن
disorganizing	درهم وبرهم کردن
farrago	توده درهم وبرهم
topsy-turvy	سروته درهم وبرهم
topsy turvy	سروته درهم وبرهم
tangle	درهم وبرهم کردن
tangles	درهم وبرهم کردن
shag	درهم وبرهم ساختن
tangly	پر گرفتاری درهم وبرهم
shags	درهم وبرهم ساختن
shagging	درهم وبرهم ساختن
burbled	درهم وبرهم سخن گفتن
burbles	درهم وبرهم سخن گفتن
burbling	درهم وبرهم سخن گفتن
potpourris	تنوع مخلوط درهم وبرهم
potpourri	تنوع مخلوط درهم وبرهم
burble	درهم وبرهم سخن گفتن
muss	درهم وبرهم یاکثیف کردن تلاش
topsy-turvy world [upside-down world]	جهان سروته [درهم وبرهم ] [وارونه ]
snafu	اشفته بودن درهم وبرهم کردن
shags	موی کرک شده موی درهم وبرهم
shagging	موی کرک شده موی درهم وبرهم
shag	موی کرک شده موی درهم وبرهم
promiscuously	بطور درهم برهم
pell-mell	بطور درهم برهم
mash	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
intertwines	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwine	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined	درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach	درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
clutters	درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter	درهم ریختگی درهم وبرهمی
hodgepodge	چیزدرهم وبرهم
tangled hair	موی ژولیده یادرهم وبرهم
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously	بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
indisputable	بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
poorly	بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately	بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly	بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally	بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indecorously	بطور ناشایسته بطور نازیبا
martially	بطور جنگی بطور نظامی
incisively	بطور نافذ بطور زننده
latently	بطور ناپیدا بطور پوشیده
genuinely	بطور اصل بطور بی ریا
improperly	بطور غلط بطور نامناسب
abusively	بطور ناصحیح بطور دشنام
uptight	درهم
entangled	درهم
garbled	درهم
graded sand	شن درهم
shaggy	درهم
mixed	درهم
drachma	درهم
hash	درهم
drachmae	درهم
drachmas	درهم
currency of early islam	درهم
the name of the unit of silver	درهم
drachm	درهم
unsettled	درهم
higgledy-piggledy	درهم برهم
condenser	درهم فشارنده
intertwined	درهم پیچیدن
higgledy-piggledy	درهم برهمی
disarray	درهم وبرهمی
sloppiness	درهم برهمی
intertwining	درهم پیچیدن
tangle	درهم پیچیدن
tangles	درهم پیچیدن
puckered	درهم کشیدن
puckering	درهم کشیدن
intertwine	درهم پیچیدن
interlock	درهم بافتن
hash total	جمع کل درهم
rimple	درهم کشیدن
crashingly	درهم شکستن
crashing	درهم شکستن
crashes	درهم شکستن
crashed	درهم شکستن
meshed	درهم جا افتاده
interlocked	درهم بافتن
crash	درهم شکستن
mix-ups	درهم وبرهمی
mix-up	درهم وبرهمی
mix up	درهم وبرهمی
interlocks	درهم بافتن
interlocking	درهم بافتن
taut	درهم پیچیدن
puckers	درهم کشیدن
smiter	درهم شکننده
foul-up	درهم گوریدگی
foul-up	درهم و برهمی
cramped	درهم و برهم
conflating	درهم آمیختن
conflates	درهم آمیختن
conflated	درهم آمیختن
conflate	درهم آمیختن
topsyturvy	درهم برهم
untidiest	درهم و برهم
writhen	درهم پیچیده
wild and woolly	درهم ریخته
untidier	درهم و برهم
turbidness	درهم برهمی
hugger mugger	درهم وبرهمی
intwine	درهم بافتن
foul-ups	درهم و برهمی
foul-ups	درهم گوریدگی
smasher	درهم شکننده
smashers	درهم شکننده
mats	درهم گیرکردن
interfluous	درهم امیزنده
mat	درهم گیرکردن
break down	درهم شکستن
topsy-turvy <idiom>	درهم برهم
immingle	درهم امیختن
hash	درهم کردن
pucker	درهم کشیدن
disruptive	درهم گسیخته
tear up	درهم دریدن
untidy	درهم و برهم
untidily	درهم و برهم
topsy turvydom	درهم وبرهمی
unorganized	درهم و برهم
in a bad order	درهم برهم
dumped rockfill	درهم سنگریز
disrupt	درهم گسیختن
olla	اش درهم برهم
disrupting	درهم گسیختن
overwhelms	درهم شکستن
overwhelmed	درهم شکستن
overwhelm	درهم شکستن
vanquishing	درهم شکستن
vanquishes	درهم شکستن
vanquished	درهم شکستن
vanquish	درهم شکستن
disrupts	درهم گسیختن
olio	درهم و برهم
off the rails	مختل درهم
confusion	درهم وبرهمی
mixed environment	محیط درهم
scrunching	درهم شکستن
scrunches	درهم شکستن
scrunched	درهم شکستن
scrunch	درهم شکستن
elusory	درهم برهم
misruling	درهم وبرهمی
intertwines	درهم پیچیدن
emboly	درهم فرورفتگی
misrules	درهم وبرهمی
misruled	درهم وبرهمی
misrule	درهم وبرهمی
muss	درهم وبرهمی
anastomois	درهم بازشدگی
scrambling	درهم امیختن
jumbled	درهم امیختگی
messiness	درهم برهمی
compression	درهم فشردگی
imbroglios	درهم و برهم
raddle	درهم بافتن
imbroglio	درهم و برهم
jumbling	درهم امیختگی
at sixes and sevens	درهم و برهم
out of order	درهم برهم
pleach	درهم بافتن
cramp hand writing	خط درهم و برهم
smash	درهم کوبیدن
smashes	درهم کوبیدن
jumbles	درهم امیختگی