English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (11 milliseconds)
English Persian
snug بطور دنج قرار گرفتن
Search result with all words
succeed بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
succeeded بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
succeeds بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
Other Matches
postures چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
stymieing قرار گرفتن
lied قرار گرفتن
stand قرار گرفتن
lies قرار گرفتن
lie قرار گرفتن
stymies قرار گرفتن
stymie قرار گرفتن
stymied قرار گرفتن
surmount بالا قرار گرفتن
grade در پایهای قرار گرفتن
surmounted بالا قرار گرفتن
grades در پایهای قرار گرفتن
surmounting بالا قرار گرفتن
surmounts بالا قرار گرفتن
colocate کنار هم قرار گرفتن
pews درنیمکت قرار گرفتن
pew درنیمکت قرار گرفتن
heel در پاشنه قرار گرفتن
in one's good books (graces) <idiom> موردعلاقه شخص قرار گرفتن
poise of head وضع قرار گرفتن سر روی تن
alignment قرار گرفتن مناسب در صفحه
feel the pinch <idiom> در تنگنای مالی قرار گرفتن
overlie قرار گرفتن خفه کردن
emotionalize تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن
align دریک ردیف قرار گرفتن
alignments قرار گرفتن نامناسب در صفحه
alignments قرار گرفتن مناسب در صفحه
equitant رویهم قرار گرفتن برگها
attitudes حالت قرار گرفتن رفتار
aligned دریک ردیف قرار گرفتن
to receive attantion مورد توجه قرار گرفتن
bearing direction جهت قرار گرفتن یاطاقان
bear درسمت قرار گرفتن در سمت
aligns دریک ردیف قرار گرفتن
bears درسمت قرار گرفتن در سمت
aligning دریک ردیف قرار گرفتن
alignment قرار گرفتن نامناسب در صفحه
target pattern شکل قرار گرفتن هدف
attitude حالت قرار گرفتن رفتار
thermal exposure در معرض حرارت قرار گرفتن
averages میانه قرار دادن میانگین گرفتن
trifles بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
overlaps بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
averaging میانه قرار دادن میانگین گرفتن
overlapped بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
averaged میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average میانه قرار دادن میانگین گرفتن
venation ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
in situ [قرار گرفتن در جای طبیعی خود]
take cover پشت جان پناه قرار گرفتن
luggage compartment محل قرار گرفتن جامه دان
overlap بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
trifle بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
format قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
formats قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
haul defilade تابرجک پشت حفاظ قرار گرفتن
forfeits بطور جریمه یاتاوان گرفتن
forfeiting بطور جریمه یاتاوان گرفتن
forfeit بطور جریمه یاتاوان گرفتن
forfeited بطور جریمه یاتاوان گرفتن
superimposes روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
disposure درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
superimpose روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
trails پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
unwarned exposed به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
battery groung pattern وضع قرار گرفتن توپها درموضع تیر
appose موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
superimposing روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
pillows بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
grain orientation طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
trailing پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailed پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trail پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
chopped زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
pillow بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
chop زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
interfere توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
lionize مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
quiver بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivers بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivered بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivering بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
interferes توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
finish style طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
exposure در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposures در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
texture طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
textures طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
finish crossover طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
cardinal points effect اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
preorbital واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
superinduce تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
hangs قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hang قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
extension کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
aligned اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligning اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
align اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extensions کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
aligns اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
format روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
caban طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
formats روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
bain-marie [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double boiler [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
waterbath [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
water bath [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
water quench [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
sprocket holes مجموعه سوراخ کوچک در هر لبه مجموعهای کاغذ که امکان چرخیدن و قرار گرفتن کاغذ در چاپگر میدهد
cover off پشت سر هم قرار گرفتن پشت به گردن
lool لول [تارهای نامتقارن] [این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
defective خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
accent mark علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignments میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
surface mount technology روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
writ of error قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
classifies در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
incisively بطور نافذ بطور زننده
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
martially بطور جنگی بطور نظامی
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
improperly بطور غلط بطور نامناسب
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
countershaft محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
writs قرار
decision قرار
rates قرار
decisions قرار
at از قرار
writ قرار
dictums قرار
dictum قرار
accommodations قرار
accommodation قرار
moonish بی قرار
accords قرار
arrangement قرار
variables بی قرار
concord قرار
arrangements قرار
restless بی قرار
black smiths, top swage قرار
at the rate of از قرار
arrangment قرار
swage قرار
variable بی قرار
accorded قرار
accord قرار
equanimity قرار
stipulation قرار
rate قرار
writ قرار دادگاه
located قرار دادن
lay قرار دادن
arrangement قول و قرار
park قرار دادن
parked قرار دادن
fidget بی قرار بودن
seemingly از قرار معلوم
fidgeted بی قرار بودن
evidently از قرار معلوم
fidgets بی قرار بودن
fidgeting بی قرار بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com