Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 212 (13 milliseconds)
English	Persian
generalised	بطور عام گفتن
generalises	بطور عام گفتن
generalising	بطور عام گفتن
generalize	بطور عام گفتن
generalizes	بطور عام گفتن
generalizing	بطور عام گفتن
Search result with all words
affirm	بطور قطع گفتن
affirmed	بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirming	بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirms	بطور قطع گفتن تصدیق کردن
parenthesize	بطور معترضه گفتن
to interject a remark	سخنی را بطور معترضه گفتن
Other Matches
greets	درود گفتن تبریک گفتن
greeted	درود گفتن تبریک گفتن
greet	درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously	بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
indisputable	بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indeterminately	بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly	بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally	بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly	بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indecorously	بطور ناشایسته بطور نازیبا
martially	بطور جنگی بطور نظامی
abusively	بطور ناصحیح بطور دشنام
improperly	بطور غلط بطور نامناسب
incisively	بطور نافذ بطور زننده
latently	بطور ناپیدا بطور پوشیده
genuinely	بطور اصل بطور بی ریا
irrevocably	بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
rehearsed	گفتن
rehearsing	گفتن
rehearses	گفتن
saith	گفتن
to weep out	گفتن
to tell a story	گفتن
rehearse	گفتن
bubbles	گفتن
to give utterance to	گفتن
mouths	گفتن
mouthing	گفتن
mouthed	گفتن
inform	گفتن
informing	گفتن
informs	گفتن
mouth	گفتن
say	گفتن
relate	گفتن
says	گفتن
relates	گفتن
utterance	گفتن
utterances	گفتن
iteration	گفتن
let (someone) know <idiom>	گفتن
let out <idiom>	گفتن
vituperate	بد گفتن
uttered	گفتن
utters	گفتن
telling-off	گفتن
tells	گفتن
bubbled	گفتن
bubble	گفتن
get out	گفتن
adduse	گفتن
viyuperate	بد گفتن
pshaw	اه گفتن
bubbling	گفتن
tell	گفتن
utter	گفتن
inexplicably	بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
observing	گفتن برپاداشتن
to regurgitate	شر و ور تکراری گفتن
overstate	اغراق گفتن در
to trot out	شر و ور تکراری گفتن
giggle	سخن گفتن
giggled	سخن گفتن
giggles	سخن گفتن
extol	آفرین گفتن
speak the trurh	راست گفتن
extoll	آفرین گفتن
giggling	سخن گفتن
sweet talk	تملق گفتن
speak the trurh	صادقانه گفتن
swears	ناسزا گفتن
speaks	سخن گفتن
repeats	دوباره گفتن
to say a word	سخن گفتن
say a word	سخن گفتن
overstated	اغراق گفتن در
overstates	اغراق گفتن در
overstating	اغراق گفتن در
rejoining	در پاسخ گفتن
to bellow forth	با نعره گفتن
rejoined	در پاسخ گفتن
rejoin	در پاسخ گفتن
to bellow out	بانعره گفتن
gnosticize	عرفان گفتن
repeat	دوباره گفتن
repeat	باز گفتن
speak	سخن گفتن
reviles	ناسزا گفتن
rime	شعر گفتن
discourses	سخن گفتن
discourse	سخن گفتن
swear	ناسزا گفتن
commiserate	تسلیت گفتن بر
commiserated	تسلیت گفتن بر
commiserates	تسلیت گفتن بر
interject	بطورمعترضه گفتن
commiserating	تسلیت گفتن بر
rejoins	در پاسخ گفتن
interjected	بطورمعترضه گفتن
interjecting	بطورمعترضه گفتن
interjects	بطورمعترضه گفتن
revile	ناسزا گفتن
reviled	ناسزا گفتن
repeats	باز گفتن
hyperbolize	اغراق گفتن
quips	ایهام گفتن
equivocates	دروغ گفتن
equivocating	دروغ گفتن
prevaricate	دروغ گفتن
prevaricated	دروغ گفتن
prevaricates	دروغ گفتن
prevaricating	دروغ گفتن
abandon	ترک گفتن
yes	بلی گفتن
fawn	تملق گفتن
equivocated	دروغ گفتن
equivocate	دروغ گفتن
gab	دروغ گفتن
mistime	بیموقع گفتن
mistimes	بیموقع گفتن
mistiming	بیموقع گفتن
ha	اهان گفتن
abandoning	ترک گفتن
parlance	طرزسخن گفتن
avow	اشکارا گفتن
avowing	اشکارا گفتن
avows	اشکارا گفتن
fawned	تملق گفتن
fawns	تملق گفتن
blether	مزخرف گفتن
recounts	یکایک گفتن
to a. oneself	سخن گفتن
acclaim	افرین گفتن
acclaimed	افرین گفتن
acclaiming	افرین گفتن
acclaims	افرین گفتن
applaud	افرین گفتن
applauded	افرین گفتن
recounting	یکایک گفتن
recounted	یکایک گفتن
recount	یکایک گفتن
blether	بیهوده گفتن
blethered	مزخرف گفتن
blethered	بیهوده گفتن
blethering	مزخرف گفتن
blethering	بیهوده گفتن
blethers	مزخرف گفتن
blethers	بیهوده گفتن
tittle tattle	یاوه گفتن
tittle-tattle	یاوه گفتن
applauding	افرین گفتن
observes	گفتن برپاداشتن
belie	دروغ گفتن
extemporizing	بالبداهه گفتن
extemporizes	بالبداهه گفتن
extemporized	بالبداهه گفتن
tallyho	اهای گفتن
extemporize	بالبداهه گفتن
extemporising	بالبداهه گفتن
extemporises	بالبداهه گفتن
fable	حکایت گفتن
belied	دروغ گفتن
belies	دروغ گفتن
belying	دروغ گفتن
whine	باناله گفتن
whined	باناله گفتن
whines	باناله گفتن
whining	باناله گفتن
applauds	افرین گفتن
observed	گفتن برپاداشتن
observe	گفتن برپاداشتن
tack tall	گزاف گفتن
take leave of	بدرود گفتن با
fables	حکایت گفتن
solace	تسلیت گفتن
jest	مزاح گفتن
congratulate	شادباش گفتن
congratulated	تبریک گفتن
congratulated	شادباش گفتن
congratulates	تبریک گفتن
congratulates	شادباش گفتن
congratulating	تبریک گفتن
congratulating	شادباش گفتن
shush	هیس گفتن
quipped	ایهام گفتن
congratulate	تبریک گفتن
restating	باز گفتن
restates	باز گفتن
jests	مزاح گفتن
blare	بافریاد گفتن
blared	بافریاد گفتن
blares	بافریاد گفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com