English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
incalculably بطور غیر قابل تخمین
Other Matches
conjecturable قابل تخمین
incalculable غیر قابل تخمین
inappreciable غیر قابل تخمین
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
capably بطور قابل
estimably بطوریکه بتوان تخمین تخمین زد
explosively بطور قابل احتراق
interestingly بطور قابل توجه
practicably بطور قابل عبور
questionably بطور قابل تردید
extricably بطور قابل تخلیص
praiseworthily بطور قابل ستایش
comparably بطور قابل مقایسه
interchangeably بطور قابل معاوضه
estimably بطور قابل احترام
perceptibly بطور قابل درک
objectionably بطور قابل اعتراض
excusably بطور قابل عفو
flexibly بطور قابل انحناء
justifiably بطور قابل تصدیق
admissibleness بطور قابل قبول
eligibly بطور قابل قبول
habitably بطور قابل سکونت
imaginably بطور قابل تصور
separably بطور قابل تفکیک
expansibly بطور قابل انبساط
improvably بطور قابل ترقی
remarkably بطور قابل ملاحظه
reliably بطور قابل اعتماد
imputably بطور قابل اسناد
considerably بطور قابل ملاحظه
presentably بطور قابل معرفی
aposematically بطور قابل گوشزد
justifiably بطور قابل تبرئه
tolerably بطور قابل تحمل
divisibly بطور قابل تقسیم
inheritably بطور قابل توارث
heritably بطور قابل توارث
laudably بطور قابل ستایش
noteworthily بطور قابل ملاحظه
irremeable بطور غیر قابل برگشت
inaccessibly بطور غیر قابل دسترسی
inimitably بطور غیر قابل تقیلد
immeasurably بطور غیر قابل پیمایش
impregnably بطور غیر قابل تسخیر
inalienably بطور غیر قابل انتقال
angular adjustable قابل تنظیم بطور زاویه ای
notably بطور برجسته یا قابل ملاحظه
admissibly بطور قابل قبول چنانکه روا
incorruptibly با ازادگی رشوه خواری بطور غیر قابل تطمیع
irreclaimably بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
accessibly چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
inaccessibily بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
estimation تخمین
estimating تخمین
underestimated تخمین کم
estimations تخمین
assessment تخمین
assessments تخمین
underestimating تخمین کم
underestimates تخمین کم
underestimate تخمین کم
estimate تخمین
estimates تخمین
approximation تخمین
estimated تخمین
approximations تخمین
surmise تخمین
surmised تخمین
surmises تخمین
surmising تخمین
estimator تخمین کننده
estimable تخمین پذیر
give or take تخمین تقریبی
inestimable تخمین ناپذیر
invaluable غیرقابل تخمین
estimate تخمین تقویم
estimator تخمین زننده
estimate of costs تخمین مخارج
range determination تخمین مسافت
guesstimated تخمین زدن
guesstimate تخمین زدن
guesses تخمین زدن
guesses تخمین فرض
cost estimate تخمین مخارج
guess تخمین فرض
point estimation تخمین نقطهای
guessed تخمین فرض
guesstimates تخمین زدن
guesstimating تخمین زدن
range sensing تخمین مسافت
estimating تخمین تقویم
regression estimate تخمین رگرسیون
measurement of demand تخمین تقاضا
guestimates تخمین زدن
guestimated تخمین زدن
parametric estimate تخمین تقریبی
estimation تخمین زدن
estimates تخمین تقویم
parameter estimation تخمین پارامترها
estimates ارزیابی تخمین
overestimation تخمین حدبالا
over estimation تخمین بیش از حد
estimating تخمین زدن
estimating ارزیابی تخمین
estimates تخمین زدن
estimated تخمین زدن
guess تخمین زدن
guessed تخمین زدن
rough guess <idiom> تخمین تقریبی
guestimating تخمین زدن
estimate تخمین زدن
estimate ارزیابی تخمین
estimated تخمین تقویم
estimated ارزیابی تخمین
estimations تخمین زدن
unbiased estimate تخمین بدون تورش
estimating براوردکردن تخمین زدن
to take the gauge of براوردکردن تخمین زدن
to estimate something [at] تخمین زدن چیزی [به]
range finding تخمین مسافت کردن
estimated براوردکردن تخمین زدن
rater نرخ بند تخمین زن
conjecture حدس و تخمین زدن
range spotting تخمین مسافت کردن
estimate [quote] براورد [تخمین] [اقتصاد]
estimates براوردکردن تخمین زدن
to quantify something [at] تخمین زدن چیزی [به]
estimate براوردکردن تخمین زدن
conjecture تخمین حدس زدن
presumable <adj.> تخمین زده شده
expected <adj.> تخمین زده شده
estimated <adj.> تخمین زده شده
anticipated <adj.> تخمین زده شده
constructive total loss تخمین خسارت کل وارده
account تخمین زدن دانستن
probable <adj.> تخمین زده شده
martially بطور جنگی بطور نظامی
incisively بطور نافذ بطور زننده
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
improperly بطور غلط بطور نامناسب
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
appraising تقویم کردن تخمین زدن
appraise تقویم کردن تخمین زدن
appraised تقویم کردن تخمین زدن
estimating تخمین زدن ارزیابی کردن
computes حساب کردن تخمین زدن
appraises تقویم کردن تخمین زدن
estimated تخمین زدن ارزیابی کردن
computed حساب کردن تخمین زدن
compute حساب کردن تخمین زدن
estimates تخمین زدن ارزیابی کردن
unbiased estimators تخمین زنندههای بدون تورش
two stage least squares method برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
estimate تخمین زدن ارزیابی کردن
undervaluing کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
foreshow از پیش نشان دادن تخمین زدن
undervalues کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervalue کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
range sensing تخمین زدن برد مسافت یابی کردن
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
overrating بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
weighted least square method روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
overrates بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrated بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrate بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
gunner's rule روش تخمین مسافت صحیح در تیراندازی با تیربار یاتفنگ بدون عقب نشینی
three stage least squares method روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
presentable قابل معرفی قابل ارائه
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
presumable قابل استنباط قابل استفاده
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
observable قابل مشاهده قابل گفتن
adducible قابل اضهار قابل ارائه
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
combustible قابل سوزش قابل تراکم
achievable قابل وصول قابل تفریق
sensible قابل درک قابل رویت
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com