Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
irresponsibly
بطور غیر مسئول
Search result with all words
accountably
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
Other Matches
drill sergeant
گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
action agent
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
combat cargo officer
افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
answerable
مسئول
warden
مسئول
frankpledge
مسئول
responsible
مسئول
liable
مسئول
in charge
<adj.>
مسئول
responsible
<adj.>
مسئول
accountable
مسئول
responsive
مسئول
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
wagon master
مسئول واگن
data administrator
مسئول داده ها
liable for damages
مسئول خسارات
cupola tender
مسئول کوره
purchasing officer
مسئول خرید
cryptographer
مسئول رمز
account
مسئول بودن
Not my department.
<idiom>
من مسئول نیستم.
officer in charge
افسر مسئول
officer on duty
افسر مسئول
authoring system
سیستم مسئول
issue commissary
مسئول توزیع
in charge
<idiom>
مسئول بودن
undertaking
جواب گو مسئول
helmsmen
مسئول سکان
helmsman
مسئول سکان
custodian
مسئول مرموزات
custodian
مسئول سرپرست
to hold responsible
مسئول کردن
undertaker
جواب گو مسئول
to hold responsible
مسئول قراردادن
accountable
مسئول حساب
furnace man
مسئول کوره
supplies officer
مسئول مواد
furnace attendant
مسئول کوره
That's not my province.
من مسئول آن نیستم.
undertakers
جواب گو مسئول
lineman's plier
انبردست مسئول خط
custodians
مسئول سرپرست
custodians
مسئول مرموزات
tallyman
مسئول کنترل محموله
cryptoguard
مسئول حفافت رمز
corespondent
مسئول جواب گویی
officer in charge
افسر مسئول اجرا
operations detachment
قسمت مسئول عملیات
demolition firing party
گروه مسئول انفجارخرج
captain of the top
مسئول گروه کار
irresponsible
غیر مسئول نامعتبر
demolition firing party
گروه مسئول تخریب
anchor detail
نفرات مسئول لنگر
shipment sponsor
مسئول ارسال کالاها
data base administrator
مسئول پایگاه داده ها
have a hand in
<idiom>
مسئول کاری شدن
courier transfer officer
افسر مسئول پیک
be to blame
<idiom>
مسئول کارزشت بودن
ambulanceman
راننده یا مسئول آمبولانس
every man is a for his action
هرکس مسئول کردارخویش است
establishing authority
مقام مسئول نیروهای اب خاکی
blast furnaceman
مسئول یا متصدی کوره بلند
brakeman
مسئول ترمز در تیم لوژسواری
detail officer
افسر مسئول گروه بیگاری
finger in the pie
<idiom>
دست داشتن ،مسئول بودن
harbour master
مسئول بندر متصدی لنگرگاه
shipment unit
یکان مسئول ارسال کالاها
tipstaff
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
make one's bed and lie in it
<idiom>
مسئول انجام کاری بودن
range officer
افسر مسئول میدان تیر
aircraft guide
مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
company secretary
مسئول مالی و حقوقی شرکت
communication security custodian
مسئول وسایل تامین مخابراتی
coordinated procurement assigness
شعبه مسئول خرید کلی اماد
burdened
مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
to blame somebody for something
کسی را مسئول کارناقص
[اشتباه ]
کردن
beach unit
یکان مسئول اسکله یا خدمات ساحلی
officiant
کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
flight sister
افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
vouch
ضمانت کردن مسئول واقع شدن
courier transfer officer
افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
mensch
[انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
proponents
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
ship's serviceman
مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
proponent
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
self-service
بدون مسئول توزیع سلف سرویس
interceptor controller
افسر مسئول پست استراق سمع
self service
بدون مسئول توزیع سلف سرویس
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
martially
بطور جنگی بطور نظامی
incisively
بطور نافذ بطور زننده
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
treasurer
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
test examiner
مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
eaves droper
مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
section gang
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
section crew
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
treasurers
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
general delivery
بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
air defense artillery controller
مسئول کنترل عملیات توپخانه پدافند هوایی
beach organization
یکان مسئول اداره اسکله قسمت ساحلی
dock receipt
رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
caveat emptor
یعنی خریدارخود مسئول بازرسی کالائی که می خرد میباشد
Would you call the head waiter, please?
لطفا ممکن است مسئول سرپیشخدمت را صدا کنید؟
guardship
ناو یا کشتی نگهبان یا مسئول گشت زنی دریایی
security specialist
فردی که مسئول امنیت فیزیکی مرکز کامپیوتر است
cryptocustodian
مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
fcc
CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
caveat venditor
یعنی فروشنده مسئول معایب کالای فروخته شده میباشد
boatswains
افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
communication security custodian
مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
boatswain
افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
guinea pig
کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pigs
کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
custodians
فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
custodian
فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
necessity
درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
irrevocably
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
internal telecommunications unions
یک دفتر نمایندگی با 156عضو متخصص از ملل متحدکه مسئول هم اهنگی بین المللی مسائل مربوط به ارتباطات دوربرد میباشد
embarkation officer
افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
surrogates
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
claims officer
افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
disclaimers
عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimer
عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
unaccountable
غیر مسئول غیر قابل توصیف
unaccountably
غیر مسئول غیر قابل توصیف
support command
فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
range section
قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
custodial guard
گروه محافظین ندامتگاه نگهبان ندامتگاه مسئول ندامتگاه
releasing officer
افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
tactical air controler
افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
demolition guard
نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
without recourse
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
transtively
بطور
meanly
بطور بد
confusedly
بطور در هم و بر هم
wetly
بطور تر
loosely
بطور شل یا ول
lastingly
بطور پا بر جا
atilt
بطور کج
streakily
بطور خط خط
flabbily
بطور شل و ول
in relief
بطور برجسته
itineratly
بطور سیار
itineratly
بطور گردنده
interjectionally
بطور معترضه
inclusively
بطور متضمن
irrefragably
بطور تردیدناپذیر
irrefragably
بطور بی جواب
in the mass
بطور کلی
in the main
بطور کلی
inadmissibly
بطور ناروا
inanimately
بطور بیجان
iuntelligibly
بطور مفهوم
inappreciably
بطور نامحسوس
intermediately
بطور میانه
intermediately
بطور متوسط
irrelatively
بطور نامربوط
irrelevantly
بطور بی ربط
irrelevantly
بطور نامربوط
inviolably
بطور مصون
invcersely
بطور وارونه
inaccurately
بطور نادقیق
intransitively
بطور لازم
inaccurately
بطور نادرست
interruptedly
بطور غیرمسلسل
in sum
بطور مختصرومفید
in series
بطور مسلسل
off the point
بطور بی ربط
in principle
بطور کلی
off the point
بطور نامربوط
interruptedly
بطور گسیخته
indecently
بطور ناشایسته
incommunicatively
بطور کم امیزش
indispansably
بطور ضروری
indispensably
بطور حتمی
indissolubly
بطور غیرقابل حل
indissolubly
بطور پایدار
inductively
بطور قیاس
indefeasibly
بطور پابرجا
industriously
بطور ساعی
incommunicably
بطور نگفتنی
inefficaciously
بطور بی فایده
ineligibly
بطور ناشایسته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com