English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
circularly بطور مدور
Other Matches
rondelle جسم مدور سنگهای قیمتی مدور زینتی
round مدور
circulars مدور
terete مدور
circular مدور
cylinderical مدور
roundish مدور
roundest مدور
rotundate مدور
circular mil foot پا- میل مدور
circular weir سرریز مدور
rondel جسم مدور
orbicular muscle ماهیجه مدور
compass گرد مدور
orbicular مدور کامل
circumferences مسیر مدور
circular shift شبفت مدور
circular scanning تقطیع مدور
discus صفحه مدور
discuses صفحه مدور
mooring swivel مدور مهار
pie graph نمودار مدور
endless chain زنجیر مدور
circumference مسیر مدور
circular milling فرز مدور
circular mil میل مدور
induction disk صفحه مدور
rotating table press پرس مدور
acyclic غیر مدور
curvature lines خطوط مدور
circularity مدور بودن
medallion قاب مدور
medallions قاب مدور
swivel piece مدور دو راه
swivel piece مدور لنگر
mooring swivel مدور چهار راه
roundest دور زدن مدور
cylinderical grinding دستگاه سنگ مدور
round دور زدن مدور
joinery sawbench اره مدور نجاری
Di xue [درگاه ورودی مدور]
cylinderical lapping صیقل کاری مدور
cylinderical grinder دستگاه چاقو تیزکنی مدور
manhole مسیر مدور داخل ناو
atolls صخرههای مدور داخل دریا
atoll صخرههای مدور داخل دریا
theater in the round تماشاخانه دارای صحنه مدور
plain grinder دستگاه چرخ سمباده مدور
dextral stair [پله های مدور در راست و چپ]
manholes مسیر مدور داخل ناو
cyclostyle [ایوان ستون دار مدور]
fraise گشادتر کردن سوراخ اره مدور
gingang [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
disc [تزئینات به شکل ستون صاف، مدور و برجسته]
gin-rink [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
gin-case [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
gin-house [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
disk صفحه مدور سطح پوشیده از مادهای که مغناطیسی میشود
disks صفحه مدور سطح پوشیده از مادهای که مغناطیسی میشود
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
clochan [ساختمان مدور ایرلندی که شبیه کندوی زنبور عسل بود.]
dial تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dials تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dialled تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dialed تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
circular carpet قالی مدور یا دایره ای شکل که قدیمی ترین آن مربوط به قرن شانزدهم میلادی می باشد
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
improperly بطور غلط بطور نامناسب
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
martially بطور جنگی بطور نظامی
incisively بطور نافذ بطور زننده
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
acrostolium [قسمتی از دماغه کشتی در ناو جنگی باستان مه معمولا مدور، مارپیچ یا شکلی شبیه حیوانات داشته است.]
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
rotonda ساختمان مدور ساختمان گنبددار
circular list لیست مدور لیست حلقوی
rotundas ساختمان مدور ساختمان گنبددار
rotunda ساختمان مدور ساختمان گنبددار
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
wetly بطور تر
lastingly بطور پا بر جا
transtively بطور
streakily بطور خط خط
meanly بطور بد
loosely بطور شل یا ول
confusedly بطور در هم و بر هم
atilt بطور کج
flabbily بطور شل و ول
irrelatively بطور نامربوط
itineratly بطور سیار
off the point بطور بی ربط
in confidence بطور محرمانه
irrelevantly بطور بی ربط
irrelevantly بطور نامربوط
incisively بطور برنده
inartificially بطور غیرمصنوعی
itineratly بطور گردنده
inauspiciously بطور مشئوم
lasciviously بطور شهوانی
iuntelligibly بطور مفهوم
kindlity بطور ملایم
inarticulately بطور ناشمرده
in sum بطور مختصرومفید
lastingly بطور ثابت
in principle بطور کلی
in petto بطور خصوصی
in miniature بطور فریف
in miniature بطور کوچک
impracticably بطور غیرعملی
impliedly بطور مفهوم
lengthily بطور مطول
lento بطور ملایم
in the main بطور کلی
in the mass بطور کلی
lastingly بطور با دوام
inappreciably بطور نامحسوس
inanimately بطور بیجان
inadmissibly بطور ناروا
inaccurately بطور نادقیق
inductively بطور قیاس
inaccurately بطور نادرست
in series بطور مسلسل
in relief بطور برجسته
inappropriately بطور غیرمقتضی
insecurely بطور نا امن
inexpressibly بطور نگفتنی
inexplicitly بطور ناصریح
inexpensively بطور کم خرج
inexactly بطور ناصحیح
inexactly بطور نادرست
intemperately بطور نامعتدل
off the point بطور نامربوط
interjectionally بطور معترضه
ineligibly بطور ناشایسته
inefficaciously بطور بی فایده
industriously بطور ساعی
intermediately بطور میانه
intermediately بطور متوسط
intelligibly بطور مفهوم
insolubly بطور حل نشدنی
innumerably بطور بیشمار
injuriously بطور مضر
inimically بطور مغایر
inharmoniously بطور ناموزون
infinitesimally بطور لایتجزاء
infernally بطور جهنمی
inferiorly بطور زبردست
insecurely بطور نامحفوظ
insignificantly بطور جزئی
insipidly بطور بی مزه
inferiorly بطور پست
inferentially بطور استنباطی
inexpressively بطور گنگ
indissolubly بطور پایدار
indissolubly بطور غیرقابل حل
indispensably بطور حتمی
inconsistently بطور ناسازگار
invcersely بطور وارونه
inconclusively بطور ناتمام
inconclusively بطور غیرقطعی
incomprehensibly بطور نامفهوم
inviolably بطور مصون
incompatibly بطور ناسازگار
incommunicatively بطور کم امیزش
incommunicably بطور نگفتنی
incommodiously بطور ناراحت
inclusively بطور جامع
irrefragably بطور تردیدناپذیر
irrefragably بطور بی جواب
inconsistently بطور متباین
inconsistently بطور متناقص
indispansably بطور ضروری
indiscretely بطور یک پارچه
interruptedly بطور گسیخته
interruptedly بطور غیرمسلسل
indicatively بطور اخباری
indicatively بطور اشاره
intransitively بطور لازم
indefeasibly بطور پابرجا
indecently بطور ناشایسته
incorporeally بطور غیرمحسوس
inconveniently بطور نامناسب
incontestably بطور مسلم
inconstantly بطور نا پایدار
inclusively بطور متضمن
excitingly بطور مهیج
destructively بطور مخرب
deplorably بطور اسفناک
declaredly بطور اعلام
cozily بطور راحت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com