English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
accordantly بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
Other Matches
adorably چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
portentously چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
in accordance with مطابق موافق
scholastically موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
culpably چنانکه سزاوارسرزنش باشد
pitfully چنانکه سزاوارنکوهش باشد
inviolably چنانکه سزاوارحرمت باشد
medially چنانکه درمیان باشد
meetly چنانکه در خور باشد
brilliantly چنانکه برجسته باشد
consistently بطور موافق
compatibly بطور موافق
harmoniously بطور موافق
pleasingly چنانکه خوش ایند باشد
objectiveness چنانکه در خارج معقول باشد
inviolately چنانکه بی حرمت نشده باشد
sanguinarily چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
commendably چنانکه شایان ستایش باشد
accommodatingly بطور موافق راحت
laboriously ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
paradoxically چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
contemptibly چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
picturesquely چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
maritally چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
nutritively چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
nutritiously چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
admissibly بطور قابل قبول چنانکه روا
propitiously بطور مساعد یا موافق خجسته وار
pontifically چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
pestiferously چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
modernly بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
relevantly بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
indefeasibly بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
accountably بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
impalpably چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
attributively بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
opaquely چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
irreclaimably بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
accessibly چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
ineradicably بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
an iconic statue مجسمهای که از روی نمونه و مطابق قرارداد صنعتی ساخته شده باشد
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
propor tionably بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
reflexively چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
standards مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
I don't think it wise to publicly proffer a political opinion. من فکر نمی کنم عاقلانه باشد بطور علنی عقیده سیاسی شخصی خود را بیان کرد.
hank طول مشخصی از نخ [بطور مثال یک هنک یا کلاف الیاف پنبه معادل با هشتصد و چهل یارد یا هفتصد و پنجاه و شش متر می باشد.]
a closed mouth catches no flies <proverb> تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hot شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
imperfect competition حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
so that چنانکه
how چنانکه
in the event that چنانکه
as چنانکه
respondents موافق
sympathizer موافق
attune موافق
agreed موافق
compatible <adj.> موافق
prosodiacal موافق
prosodial موافق
consentient موافق
compliant موافق
congruous موافق
sympathisers موافق
concordant موافق
pro له موافق
pro- له موافق
respondent موافق
textually موافق نص
congruent موافق
attuned موافق
incompatible نا موافق
in suit with موافق با
in suit with موافق
consentaneous موافق
amicable موافق
according موافق
sympathizers موافق
in keeping موافق
sympathetic موافق
non concurrent نا موافق
accordant موافق
agreeably to موافق
compossible <adj.> موافق
consilient موافق
coordinately چنانکه یکجورباشد
admissibleness چنانکه روا
permissively چنانکه مخیرسازد
cresuendo چنانکه صداخردخرد
so to speak چنانکه گویی
as is well known چنانکه مشهور
as it deserves چنانکه باید
pinchingly چنانکه فشاراورد
insolubly چنانکه اب نشود
expressively چنانکه مقصودرابرساند
gratifyingly چنانکه خوشنودسازد
dilatorily چنانکه پرشود
proper چنانکه شایدوباید
prettily چنانکه زیبانماید
fellow countryman موافق شدن
disagreed موافق نبودن
see eye to eye <idiom> موافق بودن
palatably موافق ذائقه
friendly مهربان موافق
go along موافق بودن
favourable موافق مطلوب
fellow countryman موافق کردن
disagrees موافق نبودن
prorenata شخص موافق
quarter wind باد موافق
adapt موافق بودن
string along موافق بودن
to go along موافق بودن
placet رای موافق
prorenata نسبت موافق
to my satisfaction موافق دلخواه من
satisfactorily موافق دلخواه
friendlies مهربان موافق
friendlier مهربان موافق
truly موافق باحقایق
after ones own heart موافق دلخواه
agonist muscle عضله موافق
yea رای موافق
fair tide جریان اب موافق
friendliest مهربان موافق
at will موافق میل
after one's will موافق میل
shaken موافق شیوه
fair wind باد موافق
non placer موافق نیستم
disagree موافق نبودن
disagreeing موافق نبودن
rationally موافق عقل
accomodating راحت موافق
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
heliocentrically چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
inexpressively چنانکه مقصودرا نرساند
comme il faut چنانکه باید وشاید
pliably چنانکه بتوان خم کرد
according as چنانکه بدان سان که
fitfully چنانکه بگیردوول کند
gratifyingly چنانکه خوشی دهد
effusively چنانکه گویی بریزد
permissively چنانکه اجازه بدهد
gruesomely چنانکه وحشت اورد
interminably چنانکه تمام نشود
decreasingly چنانکه روبکاهش گذارد
invulnerably چنانکه زخم برندارد
meaningly چنانکه مقصودرا برساند
perniciously چنانکه زیان اورد
according to his version چنانکه او شرح میداد
funnily چنانکه خنده اورد
opprobriously چنانکه رسوایی اورد
passably چنانکه بتوان پذیرفت
decrescendo چنانکه صداخردخردضعیف شود
prettily بخوبی چنانکه باید
meetly چنانکه باید و شاید
invisibly چنانکه دیده نشود
convincingly چنانکه متقاعد کند
inadmissibly چنانکه روایاجایز نباشد
inexcusably چنانکه نتوان معذوردانست
privatively چنانکه نفی یا استثناکند
irrecoverably چنانکه بهبودی نپذیرد
to bring in to line وفق دادن موافق
in tune <idiom> با یکدیگر موافق بودن
no cigar <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
no deal <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
to agree on something موافق بودن با چیزی
physically موافق علم فیزیک
quite the thing موافق سبک روز
naturalistic موافق با اصول طبیعی
geometrically موافق علم هندسه
harmonious موزون سازگار موافق
concurring opinion رای موافق مشروط
genealogically موافق شجره نامه
genetically موافق علم پیدایش
crony رفیق موافق هم اطاق
cronies رفیق موافق هم اطاق
comkpliant موافق اجابت کننده
geodetically موافق قاعده پیمایش
to a toa praposal باپیشنهادی موافق بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com