Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (3 milliseconds)
English	Persian
incongruously	بطور ناجوریا ناسازگار
Other Matches
incompatibly	بطور ناسازگار
inconsistently	بطور ناسازگار
inconsistent statements	گفتههای ناجوریا متناقص
discordant	ناسازگار
maladjusted	ناسازگار
disagreeable	ناسازگار
hedgehoggy	ناسازگار
maladapted	ناسازگار
unadjusted	ناسازگار
instansigent	ناسازگار
insalubrious	ناسازگار
uncompromising	سخت ناسازگار
abhorrent	بیمناک ناسازگار
aliens	ناسازگار بودن
alien	ناسازگار بودن
adverse	ناسازگار مضر
ill-assorted	ناسازگار - ناهمجور
uncompromisingly	سخت ناسازگار
ill sorted	ناسازگار ناپسند
conflictive	بهم ناسازگار
insociable	ناسازگار غیرقابل معاشرت
aliens	ناسازگار غریبه بودن
alien	ناسازگار غریبه بودن
mutually exclusive	دو به دو ناسازگار مانعه الجمع
irreconcilable	جور نشدنی ناسازگار
incompossible	منافی یکدیگر ناسازگار
conflict	ناسازگار بودن مبارزه کردن
hedge hog	ماشین لاروبی ادم ناسازگار
inadaptable	غیر قابل توافق ناسازگار
conflicted	ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicts	ناسازگار بودن مبارزه کردن
incompatible	ناسازگار یا آنچه خوب کار نمیکند
link	تابع نرم افزاری که امکان ارسال داده بین برنامههای ناسازگار میدهد
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously	بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
platforms	نرم افزار یا شبکهای که میتواند با سخت افزارهای مختلف ناسازگار کار کند و متصل شود
platform	نرم افزار یا شبکهای که میتواند با سخت افزارهای مختلف ناسازگار کار کند و متصل شود
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable	بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
immortally	بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately	بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly	بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly	بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
incisively	بطور نافذ بطور زننده
martially	بطور جنگی بطور نظامی
indecorously	بطور ناشایسته بطور نازیبا
genuinely	بطور اصل بطور بی ریا
improperly	بطور غلط بطور نامناسب
latently	بطور ناپیدا بطور پوشیده
abusively	بطور ناصحیح بطور دشنام
disagrees	مخالف بودن ناسازگار بودن
disagree	مخالف بودن ناسازگار بودن
discord	ناجور بودن ناسازگار بودن
disagreed	مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing	مخالف بودن ناسازگار بودن
tunnelling	روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
irrevocably	بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
interface	1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interfaces	1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
inexplicably	بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
transtively	بطور
confusedly	بطور در هم و بر هم
lastingly	بطور پا بر جا
streakily	بطور خط خط
meanly	بطور بد
loosely	بطور شل یا ول
wetly	بطور تر
flabbily	بطور شل و ول
atilt	بطور کج
primely	بطور اعلی
prevalently	بطور شایع
middlingly	بطور متوسط
preposterously	بطور نا معقول
cardinally	بطور مهم
automatism	بطور خودکار
huskily	بطور خشن
on a daily basis <adv.>	بطور روزانه
pregnantly	بطور پر معنی
catercorner	بطور مورب
problematically	بطور مشکوک
cannily	بطور عاقلانه
averagly	بطور متوسط
preposterously	بطور غیرطبیعی
briefly speaking	بطور خلاصه
bountifully	بطور فراوانی
preposterously	بطور مهمل
averagely	بطور متوسط
preliminarily	بطور مقدمه
by contract	بطور مقاطعه
by way of exception	بطور استثناء
preventively	بطور دافع
gloriously	بطور مجلل
barbarously	بطور غلط
catercornered	بطور مورب
penetratingly	بطور موثر
destructively	بطور مهلک
destructively	بطور مخرب
permissibly	بطور مجاز
perniciously	بطور مضر
perplexingly	بطور پیچیده
deplorably	بطور اسفناک
perspicuously	بطور روشن
declaredly	بطور اعلام
pertinently	بطور مقتضی
pestiferously	بطور مسری
pestilently	بطور کشنده
pettily	بطور جزئی
desultorily	بطور بی ترتیب
detestably	بطور منفور
doubliy	بطور مضاعف
percapita	بطور سرانه
divergently	بطور متباین
perdurably	بطور پایدار
dispersedly	بطور متفرق
periphrastically	بطور طولانی
disconnectedly	بطور منفصل
discernibly	بطور معلوم
disagreeably	بطور نامطبوع
dingily	بطور تیره
digressively	بطور منحرف
perlexedly	بطور سرگشته
pettily	بطور کوچک
incredibly	بطور باورنکردنی
picturesquely	بطور روشن
compositely	بطور مرکب
compatibly	بطور موافق
practicably	بطور عملی
commodiously	بطور راحت
comkplimentarily	بطور تعارفی
cloudily	بطور تیره
clandestinely	بطور مخفی
preciously	بطور گرانبها
circularly	بطور مدور
choicely	بطور پسندیده
chimerically	بطور واهی
cephalad	بطور راسی
comprehensibly	بطور مفهوم
comprehensively	بطور جامع
cozily	بطور راحت
piercingly	بطور نافذ
pinchingly	بطور مبرم
contrary to nature	بطور معجزه
contrarily	بطور متضاد
contagiously	بطور مسری
consumedly	بطور زیاد
connectedly	بطور متصل
plaintively	بطور غم انگیز
plenarily	بطور کامل
determinately	بطور معین
compulsorily	بطور اجباری
centrically	بطور مرکزی
fascinatingly	بطور فریبنده
vertically	بطور عمود
evenly	بطور هموار
unwritten	بطور شفاهی
poorly	بطور فقیرانه
inadequately	بطور نامناسب
decidedly	بطور قطعی
decidedly	بطور مصمم
emphatically	بطور قطعی
emphatically	بطور موکد
decisively	بطور قطعی
tacitly	بطور ضمنی
locally	بطور موضعی
harmoniously	بطور موافق
visibly	بطور مریی
enchantingly	بطور فریبنده
charmingly	بطور فریبنده
materially	بطور عمده
chiefly	بطور عمده
indistinctly	بطور نامعلوم
dispiritedly	بطور افسرده
dejectedly	بطور افسرده
royally	بطور شاهانه
suddenly	بطور ناگهانی
horizontally	بطور افقی
illogically	بطور غیرمنطقی
informally	بطور غیررسمی
savourily	بطور با مزه
secondarily	بطور متوسط
supposedly	بطور فرضی
serially	بطور مسلسل
serially	بطور ردیف
seriatim	بطور مسلسل
gloomily	بطور تیره
shockingly	بطور انزجاراور
drily	بطور خشگ
signally	بطور برجسته
appropriately	بطور مناسب
simpliciter	بطور مطلق
privately	بطور خصوصی
impersonally	بطور غیرشخصی
scientifically	بطور علمی
grandly	بطور عالی
dully	بطور تیره
humanly	بطور انسانی
nervously	بطور عصبانی
highly	بطور عالی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com