Dictiornary-Farsi | بطور نافذ کارگر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)

English	Persian
penetratingly	بطور نافذ کارگر


Other Matches

incisively	بطور نافذ بطور زننده
piercingly	بطور نافذ
effectively	بطور موثر یا کارگر
gandey dancer	کارگر فصلی کارگر سیار
piercing	نافذ
incisive	نافذ
forcing	نافذ
operatives	نافذ
forces	نافذ
operative	نافذ
influent	نافذ
penetrative	نافذ
penetrance	نافذ
force	نافذ
bellatrix	نافذ
gamma orionis	نافذ
valid	نافذ
penetrating	نافذ
penetrant	نافذ
pervasive	نافذ
trenchant	نافذ
bindings	نافذ
binding	نافذ
dominant	نافذ غالب
applicable law	قانون نافذ
inofficious	غیر نافذ
inoperative	غیر نافذ
validate	نافذ شمردن
validated	نافذ شمردن
validates	نافذ شمردن
overruling	نافذ غالب
predominant	نافذ عمده
validating	نافذ شمردن
inoperative contract	عقد غیر نافذ
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously	بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable	بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
poorly	بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally	بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly	بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately	بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
improperly	بطور غلط بطور نامناسب
genuinely	بطور اصل بطور بی ریا
abusively	بطور ناصحیح بطور دشنام
martially	بطور جنگی بطور نظامی
latently	بطور ناپیدا بطور پوشیده
indecorously	بطور ناشایسته بطور نازیبا
governed	نافذ بودن نافر بودن بر
governs	نافذ بودن نافر بودن بر
govern	نافذ بودن نافر بودن بر
labourers	کارگر
labour	کارگر
labors	کارگر
workman	کارگر
labored	کارگر
cooly	کارگر
labourer	کارگر
workmen	کارگر
laborers	کارگر
workwoman	کارگر زن
workwoman	زن کارگر
workpeople	کارگر
worker	کارگر
shopman	کارگر
master workman	سر کارگر
employe	کارگر
active	کارگر
laborer	کارگر
telling	کارگر
operative	کارگر
operatives	کارگر
craftsman assistant	کارگر
joss	سر کارگر
effective	کارگر
workingman	کارگر
employee	کارگر
labored	کارگر عمله
reacher	کارگر نخ تاب
labour day	روز کارگر
working classes	طبقه کارگر
working class	طبقه کارگر
craftsman	کارگر ماهر
May Day	روز کارگر
labourparty	حزب کارگر
Labour Party	حزب کارگر
craftsmen	کارگر ماهر
labor	کارگر عمله
labored	حزب کارگر
lay off	تعلیق کارگر
leavens	عامل کارگر
leavening	عامل کارگر
leaven	عامل کارگر
road maker	کارگر راه
seasonal worker	کارگر فصلی
proletariat	طبقه کارگر
proletariat	کارگر ورنجبر
shovelbill	کارگر بیل زن
shoveler	کارگر بیل زن
shovelman	کارگر بیل زن
skilled labour	کارگر ماهر
skilled worker	کارگر ماهر
piler	کارگر شمعکوب
swot	کارگر زحمتکش
swots	کارگر زحمتکش
longshoreman	کارگر اسکله
longshoremen	کارگر اسکله
navvies	کارگر ساده
navvy	کارگر ساده
mealmen	کارگر اسیاب
laboring class	طبقه کارگر
labor party	حزب کارگر
labor	حزب کارگر
journey man	کارگر مزدور
munitioneer	کارگر زرادخانه
outworker	کارگر ازاد
swotting	کارگر زحمتکش
swotted	کارگر زحمتکش
slave ant	مورچه کارگر
refiner	کارگر پالایشگاه
refiners	کارگر پالایشگاه
dairymaids	کارگر لبنیاتی
farm hand	کارگر مزرعه
farm hands	کارگر مزرعه
stable-boy	کارگر اصطبل
stable-boys	کارگر اصطبل
steelworker	کارگر پولادسازی
steelworkers	کارگر پولادسازی
charge hand	کارگر معمولی
coalminer	کارگر معدن
labour	حزب کارگر
labour	کارگر عمله
labors	حزب کارگر
dairymaid	کارگر لبنیاتی
workpeople	طبقه کارگر
workingman	ازطبقه کارگر
unskilled labor	کارگر غیرماهر
unskilled worker	کارگر ساده
unskilled worker	کارگر غیرمتخصص
work force	تعداد کارگر
workfolk	جماعت کارگر
workfolks	جماعت کارگر
working man	کارگر افزارمند
journeymen	کارگر متخصص
journeymen	کارگر ماهر
journeymen	کارگر مزدور
journeyman	کارگر متخصص
journeyman	کارگر ماهر
journeyman	کارگر مزدور
labors	کارگر عمله
exploitation of labor	استثمار کارگر
dockers	کارگر بارانداز
common labour	کارگر عمومی
docker	کارگر لنگرگاه
daysman	کارگر روزمزد
casual labour	کارگر اتفاقی
dockers	کارگر لنگرگاه
working	کارگر طرزکار
brain worker	کارگر مغزی
farmhand	کارگر مزرعه
day labourer	کارگر روزمزد
day laborer	روز کارگر
docker	کارگر بارانداز
furnace man	کارگر کوره
accommodator	کارگر کمکی
migrant worker	کارگر مهاجر
workings	کارگر طرزکار
hodcarrier	کارگر ناوه کش
date labourer	کارگر روزمزد
submariner	کارگر زیر دریایی
deckhand	کارگر عرشه کشتی
gandey dancer	کارگر راه اهن
exploitation of labor	بهره کشی کارگر
grisette	دختر کارگر فرانسوی
stevedores	کارگر بار انداز
wright	کارگر سازنده نجار
stevedore	کارگر بار انداز
underutilization of labor	کم بهره گیری از کارگر
work people	کارگران طبقه کارگر
unskilled worker	کارگر غیر ماهر
unskilled worker	کارگر غیر متخصص
working paper	ورقهء استخدام کارگر
workmanly	شایسته کارگر خوب
semi skilled worker	کارگر نیمه ماهر
laundryman	کارگر لباسشوی مرد
industrial relations	روابط کارگر وکارفرما
proletarian	عضو طبقه کارگر
proletarian	کارگر وابسته بکارگر
day laborer	کارگر روز مزد
man hour	یک ساعت کار یک کارگر
workmanlike	شایسته کارگر خوب
navvy	کارگر کارهای خاکی
luggie	کارگر سنگ شکن
navvy	کارگر غیر ماهر
navvies	کارگر کارهای خاکی
navvies	کارگر غیر ماهر
journey man	شاگرد یا کارگر روزمزد
blacklegs	کارگر اعتصاب شکن