English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
perversely بطور هرزه یافاسد
Other Matches
rotten teeth دندانهای پوسیده یافاسد
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
jade زن هرزه
rakes هرزه
prurient هرزه
foulmouthed هرزه گو
rep زن هرزه
libertines هرزه
libertine هرزه
bitching زن هرزه
giglet زن هرزه
filth هرزه
sordid هرزه
lewd هرزه
salacious هرزه
scabrous هرزه
lubricousor lubricious هرزه
licentious هرزه
bawdy هرزه
harlot هرزه
love alce هرزه
harlots هرزه
rakehell هرزه
limmer زن هرزه
rakish هرزه
giglot زن هرزه
rake هرزه
ribald هرزه
dissolute هرزه
lubricious هرزه
rammish هرزه
lascivious هرزه
profligate هرزه
rantipole هرزه
raking هرزه
sloven هرزه
immoral هرزه
pornerastic هرزه
sluttish هرزه
trollop زن هرزه
rakehelly هرزه
bitches زن هرزه
tart زن هرزه
bitch زن هرزه
tarts زن هرزه
bitched زن هرزه
minx زن هرزه
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
rankly بطورهرزه یا هرزه
obscence هرزه وقیح
philistine ادم هرزه
philistines ادم هرزه
perverse گمراه هرزه
brushes علف هرزه
reprobates هرزه محرومیت
swivelled هرزه گرد
swivel هرزه گرد
lecher ادم هرزه
brush علف هرزه
swivels هرزه گرد
roue ادم هرزه
whoremonger ادم هرزه
graceless هرزه بی فرافت
broader پهناور زن هرزه
broadest پهناور زن هرزه
rep مرد هرزه
whoremaster ادم هرزه
reprobate هرزه محرومیت
lechers ادم هرزه
pornography هرزه نگاری
broad پهناور زن هرزه
nighthawk هرزه شب گرد
goat مرد هرزه
foulmouthed هرزه دهن
debauchee ادم هرزه
debauch هرزه کردن
dander هرزه گرد
forb علف هرزه
lasciviously هرزه وار
cackles هرزه درایی
footle هرزه درایی
weedy پر از علف هرزه
philistia ادم هرزه
cackling هرزه درایی
crapulent هرزه خور
frivolity هرزه درایی
cackled هرزه درایی
cackle هرزه درایی
famester ادم هرزه
weeding علف هرزه
palaver هرزه درایی
weed علف هرزه
prattfall هرزه درای
prater هرزه درای
goats مرد هرزه
demimonde زنان هرزه
loose هرزه بی بندوبار
gangue هرزه سنگ
gamester هرزه و مهمل
looser هرزه بی بندوبار
loosest هرزه بی بندوبار
weeded علف هرزه
prate هرزه درایی کردن
weed کندن علف هرزه
weeded کندن علف هرزه
jaws هرزه درایی کردن
ribald بدزبان ادم هرزه
weeding کندن علف هرزه
pinions دنده هرزه گرد
weediness پوشیدگی ازعلف هرزه
traipsed هرزه گردی کردن
traipses هرزه گردی کردن
gas bag یاوه سرا هرزه گو
journals شفت هرزه گرد
journal شفت هرزه گرد
Pica [disorder] هرزه خواری [پزشکی]
traipsing هرزه گردی کردن
slut زن هرزه وشهوت پرست
sluts زن هرزه وشهوت پرست
traipse هرزه گردی کردن
jaw هرزه درایی کردن
blackgurad ولگرد ادم هرزه
weedless بدون علف هرزه
he has a loose conduct ادم هرزه ایست
pruriently از روی هرزه خیالی
pinioning دنده هرزه گرد
pinion دنده هرزه گرد
cocotte زن جوان بد اخلاق وجلف هرزه
flim flam هرزه درایی گزاف گویی
rogues از علف هرزه پاک کردن
weeder متصدی چیدن علف هرزه
straggle هرزه روییدن سرگردان بودن
straggled هرزه روییدن سرگردان بودن
straggling هرزه روییدن سرگردان بودن
straggles هرزه روییدن سرگردان بودن
sprawl گشاد نشستن هرزه روییدن
rogue از علف هرزه پاک کردن
sprawling گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawls گشاد نشستن هرزه روییدن
spud بیلچه مخصوص کندن علف هرزه
crapulent وابسته به هرزه خوری و زیاده روی
spuds بیلچه مخصوص کندن علف هرزه
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
martially بطور جنگی بطور نظامی
incisively بطور نافذ بطور زننده
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
improperly بطور غلط بطور نامناسب
pivoted توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
pivot توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
pivots توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
cultivator ماشین شخم زنی وعلف هرزه کنی
cultivators ماشین شخم زنی وعلف هرزه کنی
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
gad با میخ محکم کردن هرزه گردی کردن
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
scatology وسواس هرزه گویی وسواس نجاست
spinning wheel چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
spinning wheels چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
confusedly بطور در هم و بر هم
atilt بطور کج
loosely بطور شل یا ول
streakily بطور خط خط
lastingly بطور پا بر جا
flabbily بطور شل و ول
wetly بطور تر
transtively بطور
meanly بطور بد
serially بطور ردیف
seriatim بطور مسلسل
suddenly بطور ناگهانی
comprehensibly بطور مفهوم
compositely بطور مرکب
charmingly بطور فریبنده
cephalad بطور راسی
chimerically بطور واهی
choicely بطور پسندیده
circularly بطور مدور
materially بطور عمده
chiefly بطور عمده
clandestinely بطور مخفی
cloudily بطور تیره
indistinctly بطور نامعلوم
dispiritedly بطور افسرده
dejectedly بطور افسرده
prolifically بطور بارخیز
comkplimentarily بطور تعارفی
secundine naturam بطور طبیعی
commodiously بطور راحت
serially بطور مسلسل
compatibly بطور موافق
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com