Dictiornary-Farsi | بطور پیوسته و یکنواخت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
steadily	بطور پیوسته و یکنواخت


Other Matches

monotonously	بطور یکنواخت
uniformly	بطور یکنواخت
away	پیوسته بطور پیوسته
singsong	بطور یکنواخت یا یک وزن خواندن
indiscretely	بطور بهم پیوسته
uniforms	یکنواخت یکنواخت کردن
uniform	یکنواخت یکنواخت کردن
monotonous	یکنواخت
uniforms	یکنواخت
monotone	یکنواخت
uniform	یکنواخت
smoothly	یکنواخت
same	یکنواخت
monotonic	یکنواخت
steady	یکنواخت
steadied	یکنواخت
steadiest	یکنواخت
steadying	یکنواخت
steadies	یکنواخت
level tone	اهنگ یکنواخت
standardization	یکنواخت کردن
standardize	یکنواخت کردن
standardised	یکنواخت کردن
uniform distribution	توزیع یکنواخت
uniform field	میدان یکنواخت
uniform flow	جریان یکنواخت
standardizes	یکنواخت کردن
standardizing	یکنواخت کردن
harmonised	یکنواخت کردن
standardization	یکنواخت سازی
level out	یکنواخت کردن
standardising	یکنواخت کردن
solid-shade dyeing	رنگرزی یکنواخت
harmonizing	یکنواخت کردن
harmonized	یکنواخت کردن
harmonize	یکنواخت کردن
harmonising	یکنواخت کردن
harmonises	یکنواخت کردن
drones	سخن یکنواخت
standardises	یکنواخت کردن
uniform sand	ماسه یکنواخت
drone	سخن یکنواخت
invariable	یکنواخت نامتغیر
harmonizes	یکنواخت کردن
sing-songs	صدایمصنوعی و یکنواخت
sing-song	شعر یکنواخت
continuous current	جریان یکنواخت
droned	سخن یکنواخت
sing-song	صدایمصنوعی و یکنواخت
droning	سخن یکنواخت
flat rate	نرخ یکنواخت
sing-songs	شعر یکنواخت
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously	بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
to level off	یکنواخت شدن [ناحیه ای]
level colour	رنگ یکدست یا یکنواخت
uniformly distributed load	بار گسترده یکنواخت
trim	یکنواخت کردن با قیچی
drabbest	یکنواخت وخسته کننده
flat	یکنواخت پایین دست
flattest	یکنواخت پایین دست
equilibrium	یکنواخت شدن رنگینه ها
standards	همگون یکنواخت یکجور
standard	همگون یکنواخت یکجور
drab	یکنواخت وخسته کننده
continuous duty	کار مداوم یکنواخت
uniformly distribution load	بار گسترده یکنواخت
drabber	یکنواخت وخسته کننده
power line filter	یکنواخت کننده برق
uniform aggregate	مصالح ریزدانه یکنواخت
indisputable	بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
uninterrupted duty	کار مداوم غیر یکنواخت
man power leveling	یکنواخت کردن نیروی انسانی
monotone	صدای یکنواخت تکرار هماهنگ
sing-song	دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا
sing-songs	دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا
droned	وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drone	وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droning	وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drones	وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
immortally	بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly	بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly	بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately	بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
despotic network	شبکهای که بایک ساعت یکنواخت و کنترل میشود
to get into a rut	یکنواخت تکراری و خسته کننده شدن [کاری]
asynchronous	اتصال به کامپیوتر برای دستیابی غیر یکنواخت به داده
pave	[صاف کردن و یکنواخت سازی لبه یا انتهای فرش با قیچی]
corona discharge	تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
cohesive	به هم پیوسته
uninterrupted	پیوسته
eternal	پیوسته
on and on	پیوسته
concomitant	پیوسته
continual	پیوسته
allied	پیوسته
never ceasing	پیوسته
ceaselessly	پیوسته
perpetually	پیوسته
contiguous	پیوسته
continued	پیوسته
married	پیوسته
incessant	پیوسته
continuous	پیوسته
round-the-clock	پیوسته
non-stop	پیوسته
continous	پیوسته
legato	پیوسته
burst	پیوسته
bursts	پیوسته
conjoint	پیوسته
affined	پیوسته
everywhen	پیوسته
coalescent	پیوسته
on end	پیوسته
syndetic	پیوسته
for evermore	پیوسته
coadunate	پیوسته
cursive	پیوسته
d. in	پیوسته
incessantly	پیوسته
annexed	پیوسته
proximate	پیوسته
ceaseless	پیوسته
alway	پیوسته
for ever and aday	پیوسته
unremittingly	پیوسته
attached	پیوسته
in connexion with	پیوسته به
indecorously	بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively	بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely	بطور اصل بطور بی ریا
incisively	بطور نافذ بطور زننده
improperly	بطور غلط بطور نامناسب
martially	بطور جنگی بطور نظامی
latently	بطور ناپیدا بطور پوشیده
ex post	بوقوع پیوسته
end to end	سرهم پیوسته
full time	پیوسته کار
continuous variable	متغیر پیوسته
contiguous	همجوار پیوسته
continuous traffic line	خط پیوسته امد و شد
continuous tone	ته رنگ پیوسته
continuous tone	اهنگ پیوسته
flow chip	براده پیوسته
inseparate	بهم پیوسته
incessant drinking	پیوسته گساری
linked list	لیست پیوسته
indiscrete	بهم پیوسته
permanent water level	تراز پیوسته اب
gamosepalous	پیوسته کاسبرگ
gamophyllous	پیوسته برگ
collateral measures	اقدامت پیوسته
connected measures	اقدامت پیوسته
nid nod	پیوسته جنباندن
nid nod	پیوسته جنبیدن
gamopetalous	پیوسته گلبرگ
insobriety	شرب پیوسته
continuous spectrum	طیف پیوسته
without rest	پیوسته لاینقطع
adjoined	پیوسته بودن
adjoin	پیوسته بودن
peals	صدای پیوسته
pealing	صدای پیوسته
pealed	صدای پیوسته
peal	صدای پیوسته
symphsis	عضو پیوسته
sympetalous	پیوسته گلبرگ
adjoins	پیوسته بودن
thereunto	بضمیمیه ان پیوسته به ان
without intermission	پیوسته لاینقطع
vicinal	در همسایگی پیوسته
haunts	پیوسته امدن به
haunt	پیوسته امدن به
to whittle at	پیوسته بریدن
whittle	پیوسته کم کردن
to be in a state of f.	پیوسته درتغییربودن
accrete	بهم پیوسته
sustained yield	بازده پیوسته
burst mode	حالت پیوسته
burster	فرم پیوسته
continuous forms	ورقههای پیوسته
continuous function	تابع پیوسته
continuous paper	کاغذ پیوسته
continuous phase	فاز پیوسته
continuous process	فرایند پیوسته
continuous processing	پردازش پیوسته
continuous scrolling	حرکت پیوسته
continuous form	ورقه پیوسته
conjunct	بهم پیوسته
connecting arrangement	ترتیب پیوسته
continuate	پیوسته بهم
continuous data	دادههای پیوسته
continuous distributions	توزیع پیوسته
continuous duty	کار پیوسته
continuous error	خطای پیوسته
collective	بهم پیوسته