English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
editorially بطور چاپی
Other Matches
pads ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
letterpress چاپی
typographic چاپی
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
printout نتیجه چاپی
printed matter اوراق چاپی
printed matter مواد چاپی
printed wiring سیمکشی چاپی
printouts نتیجه چاپی
letter حرف چاپی
printed circuit مدار چاپی
misprints غلط چاپی
letter press مواد چاپی
misprint غلط چاپی
misprint اشتباه چاپی
infusion of tea دم کردن چاپی
misprints اشتباه چاپی
letters حرف چاپی
etched circuit مدار چاپی
pamphlet رساله چاپی
pamphlets رساله چاپی
print عکس چاپی
billhead بروات چاپی
fully formed characters کاراکترهای چاپی
prints عکس چاپی
hard copy نسخه چاپی
print مواد چاپی
printed مواد چاپی
prints مواد چاپی
printed عکس چاپی
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
misprints غلط چاپی کردن
typal شبیه حروف چاپی
hard-copy output نسخه [خروجی] چاپی
misprint غلط چاپی کردن
to pull a proof نمونه چاپی دراوردن
printed circuit board تخته مدار چاپی
soft copy نسخه غیر چاپی
small print حروف چاپی ریز
letterpress وابسته بحروف چاپی
ampersand علامت چاپی & به معنای "و"
library edition چاپی که درخودکتابخانه باشد
letterheads عنوان چاپی بالای کاغذ
mother board برد مدار چاپی اصلی
colour hard copy device اسباب نسخه چاپی رنگی
printout نسخه چاپی نتیجه نهایی
letterhead عنوان چاپی بالای کاغذ
letter head کاغذیکه نشان چاپی دارد
lebrary edition چاپی از کتاب که در خورکتابخانه باشد
hard copy نسخه ملموس خروجی چاپی
printouts نسخه چاپی نتیجه نهایی
script font فونت چاپی شبیه به دستخط
billhead کاغذی که شبیه برات چاپی است
motherboard تخته مدار چاپی اصلی در سیستم
print hand دستخطی که مانندچاپ یاحروف چاپی باشد
face value <idiom> عکس چاپی روی پول ،تمبر،...
margins فضای خالی اطراف بخشی از متن چاپی
pcb Board Circuit Printed تخته مدار چاپی
margin فضای خالی اطراف بخشی از متن چاپی
print letters دستخطی که مانند چاپ یاحروف چاپی باشد
hair stroke خط نازک بالا یا پایین حروف نوشته یا چاپی
rolling press الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
past performances سوابق چاپی نتایج مسابقات اسب یا گرگ
Proof – reading. غلط گیری (تصحیح مطا لب چاپی وغیره )
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
improperly بطور غلط بطور نامناسب
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively بطور نافذ بطور زننده
martially بطور جنگی بطور نظامی
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
linocut چاپی که بوسیله کلیشه روی مشمع ایجاد میگردد
line drawings خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکارمیرود
galley نمونه ستونی و صفحه بندی نشده مطالب چاپی
secret ballot ورقه رای مخفی دارای اسامی چاپی کاندیداها
proofroom اطاق غلط گیری نمونه هایی چاپی مطبعه
sic علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده
line drawing خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکارمیرود
on-screen که روی صحفه نمایش نشان داده میشود و نه به صورت چاپی
on screen که روی صحفه نمایش نشان داده میشود و نه به صورت چاپی
ascender مسیر یک حرف که بالای خط اصلی حروف چاپی قرار دارد.
galley proof نمونه ستونی مطالب چاپی که هنوز صفحه بندی نشده
sickest علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
special handling ارسال مطبوعات واوراق چاپی بوسیله پست سریع السیر
sick علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
slip sheet صفحه سفیدی که بین دوصفحه چاپی دیگر قرار داده شده
controllers وسیله اصلی در چاپگر که خروجی را از کامپیوتر به دستورات چاپی ترجمه میکند
controller وسیله اصلی در چاپگر که خروجی را از کامپیوتر به دستورات چاپی ترجمه میکند
populated board یک تخته مدار چاپی که حاوی تمام مولفه ها الکترونیکی خود میباشد
print shop بسته گرافیکی ساده که چندین خدمت چاپی را بخوبی انجام میدهد
formats مرتب کردن متن به طوری که به صورت چاپی روی کاغذ فاهر شود
micros ریز کامپیوتری که قط عات آن روی یک تخته مدار چاپی مجزا قرار دارند
universal سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه
micro ریز کامپیوتری که قط عات آن روی یک تخته مدار چاپی مجزا قرار دارند
expansion board برد مدار چاپی برای افزایش قابلیتها و توابع به سخت افزار کامپیوتر
format مرتب کردن متن به طوری که به صورت چاپی روی کاغذ فاهر شود
prospectus شرح چاپی درباره شرکت یا معدنی که برای ان باید سرمایه جمع اوری شود
bar code دادهای که به صورت مجموعهای از خطهای چاپی با پهنای مختلف نمایش داده شده است
prospectuses شرح چاپی درباره شرکت یا معدنی که برای ان باید سرمایه جمع اوری شود
bar codes دادهای که به صورت مجموعهای از خطهای چاپی با پهنای مختلف نمایش داده شده است
bar graphics دادهای که به صورت مجموعهای از خطهای چاپی با پهنای مختلف نمایش داده شده است
microcomputer تخته مدار چاپی اصی سیستم که بیشتر قط عات و اتصالات برای تختههای جانبی و... را دارد
overstriking توانایی یک چاپگر نسخه چاپی برای ضربه مکرر زدن به کاراکتربه منظور تولید حالت نمایانتری از ان
rat's nest یک ویژگی در سیستمهای طراحی مدار چاپی که به استفاده کننده اجازه میدهدتا تمام اتصالات میان مولفه ها را ببیند
back plane یک برد مدار چاپی PCB که شامل حفره هایی است که سایر بردها می توانند بازاویههای صحیح در ان جای بگیرند
ion deposition فناوری چاپ که از نوک چاپی استفاده میکند که نشانه هایی می کشد تا تصویری ایجاد شود که toner را جذب کند
expansion unit وسیلهای که به یک کامپیوترمتصل بوده و دارای سوکتهای اضافی است تا درون انها تخته مدارهای چاپی بتوانند قرار گیرند
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
coding صفحه چاپی مخصوص که برنامه نویس دستورات کد گذاری نوعی برنامه را می نویسد
twelvemo کتابی که یک ورق ان یک دوازدهم ورق بزرگ چاپی باشد
duodecimo کتابی که یک ورق ان یک دوازدهم ورق بزرگ چاپی باشد
spooler برنامه یا دستگاه جانبی که به کامپیوتر اجازه میدهد تا به هنگام انجام کار دیگر نسخه چاپی روی چاپگر تولید کندجمع کننده
printed دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
print دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
prints دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
peripheral slots شکافهای خالی که دربعضی کامپیوترها قرار دارندتا کارتهای مدار چاپی بتوانندبرای بالا بردن قابلیتهای سیستم بدون اصلاح سخت افزار مجهز شوند
turnaround document متن چاپی از کامپیوتر و ارسال به کاربربرگردانده شده با کاربر با یادداشتها جدید یا اطلاعات روی آن که توسط متن خوان قابل خواندن است
linecut صفحه چاپی که فقط روی ان خط کشی شده باشدوبرای خط کشی کاغذ وغیره بکارمیرود و block lineوengraving line نیز نامیده میشود
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
typeover توانایی یک چاپگر تماسی درضربه زدن بیش از یکبار به کاراکتر و در نتیجه ایجاد اثردرشت و برجستهای از ان روی نسخه چاپی تایپ روی مطلب
typed حروف چاپی حروف چاپ
types حروف چاپی حروف چاپ
type حروف چاپی حروف چاپ
optical فرآیندی که اجازه میدهد حروف چاپی یا نوشته شده به صورت نوری تشخیص داده شوند و به کد قابل خواندن توسط ماشین تبدیل شوند که وارد کامپیوتر می شوند به کمک حرف خوان نوری
lastingly بطور پا بر جا
streakily بطور خط خط
wetly بطور تر
atilt بطور کج
transtively بطور
confusedly بطور در هم و بر هم
meanly بطور بد
flabbily بطور شل و ول
loosely بطور شل یا ول
inanimately بطور بیجان
in confidence بطور محرمانه
impracticably بطور غیرعملی
accidentally <adv.> بطور تصادف
accidently <adv.> بطور تصادف
as it happens <adv.> بطور تصادف
at random <adv.> بطور تصادف
by accident <adv.> بطور تصادف
impliedly بطور مفهوم
by a coincidence <adv.> بطور تصادف
by chance <adv.> بطور تصادف
by happenstance <adv.> بطور تصادف
implausibly بطور غیرموجه
in miniature بطور کوچک
in miniature بطور فریف
inadmissibly بطور ناروا
inaccurately بطور نادقیق
inaccurately بطور نادرست
in sum بطور مختصرومفید
in series بطور مسلسل
in relief بطور برجسته
in the mass بطور کلی
in the main بطور کلی
in principle بطور کلی
in petto بطور خصوصی
impurely بطور ناپاک
imperviously بطور تاثرناپذیر
idiotically بطور مخبط
hypothetically بطور فرض
hyperbolically بطور مبالغه
huskily بطور خشن
hurtfully بطور مضر
incidentally <adv.> بطور تصادف
honorarily بطور افتخاری
homogeneously بطور همجنس
holily بطور خاص
holily بطور مقدس
histrionically بطور نمایش
hip and thigh بطور کامل
heterogeneously بطور جوربجور
illegibly بطور غیرخوانا
illegitimately بطور حرامزاده
fortuitously <adv.> بطور تصادف
impertinently بطور نامربوط
immovably بطور ثابت
by hazard <adv.> بطور تصادف
immaturely بطور نارس
immaterially بطور غیرمادی
imaginarily بطور موهوم
imitatively بطور بدل
imagnarily بطور موهوم
imagnarily بطور خیالی
illiterately بطور بیسواد
illicitly بطور غیرمشروع
illegitimately بطور نامشروع
coincidentally <adv.> بطور تصادف
hellishly بطور جهنمی
inappreciably بطور نامحسوس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com