English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
preachify بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
Other Matches
moralises نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
intuitivism اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
principle اخلاقی کردن
ethicize اخلاقی کردن
uneasiness کسالت
indisposedness کسالت
malaise کسالت
disorder کسالت
disorders کسالت
To be short tempered with someone. با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
prosaicness کسالت اوری
nervous prostration کسالت اعصاب
illness بیماری کسالت
illnesses بیماری کسالت
longsome کسالت اور
to preach moral principles اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
drowsiness کسالت یا سنگینی خواب
expurgating حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgates حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgate حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgated حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
altitude sickness کسالت در اثر ارتفاع زیاد
ethical اخلاقی
immorality بد اخلاقی
petulancy بد اخلاقی
moral اخلاقی
gnomic اخلاقی
petulance بد اخلاقی
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
conducts رفتار اخلاقی
parable داستان اخلاقی
parables داستان اخلاقی
bywords گفته اخلاقی
moral education اموزش اخلاقی
ethical code ضوابط اخلاقی
immoral غیر اخلاقی
conducting رفتار اخلاقی
moral perception حس تشخیص اخلاقی
code of ethics ضوابط اخلاقی
obliquity انحراف اخلاقی
low [morally bad] <adj.> بد [از نظر اخلاقی]
fable حکایت اخلاقی
immorally از ازروی بد اخلاقی
ethical relativism نسبیت اخلاقی
conduct رفتار اخلاقی
fables حکایت اخلاقی
imputability مسئولیت اخلاقی
dual morality دوگانگی اخلاقی
byword گفته اخلاقی
maxims گفته اخلاقی
conducted رفتار اخلاقی
superego شخصیت اخلاقی
principle اصل اخلاقی
moralistic تحمیلگر اخلاقی
maxim گفته اخلاقی
precepts قاعده اخلاقی
precept قاعده اخلاقی
good naturedly به خوش اخلاقی
sinuosity انحراف اخلاقی
apologue حکایت اخلاقی
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
out lawry طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
reform school مدرسه تهذیب اخلاقی
cloaca مرکز مفاسد اخلاقی
psychodrama نمایش اخلاقی وانتقادی
fortitude شهامت اخلاقی شکیبایی
chung shin sooyak فرهنگ اخلاقی تکواندو
foibles صعف اخلاقی ضعف
perversions انحراف جنسی یا اخلاقی
on principle از لحاظ قیود اخلاقی
axiological مبحث نوامیس اخلاقی
perversion انحراف جنسی یا اخلاقی
foible صعف اخلاقی ضعف
frailly بطورشکننده باضعف اخلاقی
generosity <adj.> گذشت [صفت اخلاقی]
ethics اصول اخلاقی اخلاقیات
moral realism واقع نگری اخلاقی
tropologic دارای تفسیر اخلاقی
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
asseverate بطور جدی افهار کردن تصریح کردن
moralist فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
principle مرام اخلاقی قاعده کلی
amoral بدون احساس مسئولیت اخلاقی
axiomatic حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
scruple نهی اخلاقی وسواس باک
inofficious خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
moralists فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
unmorality عدم مراعات اصول اخلاقی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
de rigueur از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
The moral of the story is that … نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
I feel morally bound to … از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
to draw a moral معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
puritanic سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
deontology وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
utilitarian معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
an unprincipled conduct رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
frailty نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
to point a moral اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
frailties نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
shyster کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
summarizing بطور مختصربیان کردن
summarized بطور مختصربیان کردن
summarises بطور مختصربیان کردن
summarising بطور مختصربیان کردن
summarize بطور مختصربیان کردن
summarised بطور مختصربیان کردن
summarizes بطور مختصربیان کردن
ethic روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
prettier بطور دلپذیر قشنگ کردن
neutralised بطور شیمیایی خنثی کردن
maladminister بطور سوء اداره کردن
prettiest بطور دلپذیر قشنگ کردن
prettify بطور دلپذیر قشنگ کردن
pretty بطور دلپذیر قشنگ کردن
to speak fluently بطور روان صحبت کردن
still hunt بطور قاچاقی ماهیگیری کردن
neutralises بطور شیمیایی خنثی کردن
rippling بطور موجی حرکت کردن
neutralizes بطور شیمیایی خنثی کردن
neutralising بطور شیمیایی خنثی کردن
ripples بطور موجی حرکت کردن
to sharply rebuff somebody بطور خشن کسی را رد کردن
rippled بطور موجی حرکت کردن
neutralizing بطور شیمیایی خنثی کردن
ripple بطور موجی حرکت کردن
spiritualize بطور معنوی تفسیر کردن
neutralize بطور شیمیایی خنثی کردن
conscientious objectors کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
This is contray to all moral principles ( codes ) . این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
conscientious objector کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
incisively بطور نافذ بطور زننده
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
martially بطور جنگی بطور نظامی
improperly بطور غلط بطور نامناسب
souse بطور کامل پوشاندن حمله کردن
titillate بطور لذت بخشی تحریک کردن
titillated بطور لذت بخشی تحریک کردن
affirming بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirmed بطور قطع گفتن تصدیق کردن
titillates بطور لذت بخشی تحریک کردن
to put to the issue بطور متنازع فیه مطرح کردن
titillating بطور لذت بخشی تحریک کردن
to spotlessly perform something اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
wholesale بطور یکجا عمده فروشی کردن
ham بطور اغراق امیزی عمل کردن
affirms بطور قطع گفتن تصدیق کردن
to frown at somebody disapprovingly به کسی بطور ناخشنود اخم کردن
institutionalism سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
maunder بطور خواب الود وسرگردان حرکت کردن
to frequent a place بجایی بطور مکرر رفت و آمد کردن
misfile بطور غلط یا درمحل غیرمناسب بایگانی کردن
to work flawlessly بطور بی عیب و نقص کار کردن [دستگاهی]
intuitivist کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
aspirate حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
aspirating حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
mutualize بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
aspirates حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
normative economics اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
ethic غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
idiosyncrasy طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasies طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
against nature غیر اخلاقی غیر طبیعی
automated بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automating بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automates بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automate بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
transect بطور عرضی برش کردن برش عرضی کردن
atilt بطور کج
flabbily بطور شل و ول
meanly بطور بد
confusedly بطور در هم و بر هم
loosely بطور شل یا ول
transtively بطور
wetly بطور تر
lastingly بطور پا بر جا
streakily بطور خط خط
contrarily بطور متضاد
luckewarmly بطور سرد
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com