Total search result: 214 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
perplexingly |
بطور گیج کننده |
|
|
Search result with all words |
|
ponderously |
بطور کسل کننده |
dazzlingly |
بطور خیره کننده |
deictic |
بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده |
imminently |
بطور تهدید کننده |
lugubriously |
بطور دلتنگ کننده |
mawkishly |
بطور بی مزه یا کسل کننده |
persuasively |
بطور متقاعد کننده |
preventively |
بطور جلو گیری کننده یابازدارنده |
prohibitively |
بطور جلوگیری کننده |
prolixly |
بطور خسته کننده |
receptively |
بطور درک کننده |
tediously |
بطور کسل کننده |
wearisomely |
بطور خسته کننده |
Other Matches |
|
irretrievably |
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر |
nauseously |
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز |
inconsiderably |
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد |
horridly |
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده |
lusciously |
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده |
indisputable |
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم |
poorly |
بطور ناچیز بطور غیر کافی |
grossly |
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص |
immortally |
بطور فنا ناپذیر بطور باقی |
indeterminately |
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع |
corrector |
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده |
incisively |
بطور نافذ بطور زننده |
martially |
بطور جنگی بطور نظامی |
indecorously |
بطور ناشایسته بطور نازیبا |
latently |
بطور ناپیدا بطور پوشیده |
abusively |
بطور ناصحیح بطور دشنام |
improperly |
بطور غلط بطور نامناسب |
genuinely |
بطور اصل بطور بی ریا |
irrevocably |
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر |
altitude/height hold |
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما |
propounder |
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی |
marshaller |
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان |
inhibitor |
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال |
quick disconnect coupling |
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده |
primers |
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده |
primer |
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده |
sensor |
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده |
homogeneous computer network |
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند |
changer |
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری |
distractive |
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر |
detonator |
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده |
steam fitter |
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار |
detonators |
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده |
makgi boowi |
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو |
interceptors |
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده |
del credere |
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها |
vasomotor |
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها |
interceptor |
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده |
search jammer |
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت |
inexplicably |
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر |
padding |
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها |
expostulator |
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش |
claqueur |
تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده |
suppressive |
خنثی کننده اتش سرکوب کننده |
sprining charge |
خرج چال کننده یا گود کننده |
prepossessing |
مجذوب کننده جلب توجه کننده |
astigmatizer |
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب |
stop order |
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده |
supplicants |
درخواست کننده تضرع کننده |
thickener |
غلیظ کننده پرپشت کننده |
contractive |
جمع کننده چوروک کننده |
vibrator |
ارتعاش کننده نوسان کننده |
supplicant |
درخواست کننده تضرع کننده |
suberter |
سرنگون کننده تضعیف کننده |
striking force |
نیروی تک کننده یا کمین کننده |
toasters |
سرخ کننده برشته کننده |
intermediary |
وساطت کننده مداخله کننده |
modifiers |
اصلاح کننده تعدیل کننده |
modifier |
اصلاح کننده تعدیل کننده |
cogitator |
اندیشه کننده مطالعه کننده |
spell binder |
مسحور کننده مجذوب کننده |
favourer |
یاری کننده مساعدت کننده |
whetstone |
تیز کننده تند کننده |
vibrators |
ارتعاش کننده نوسان کننده |
prosecutor |
پیگرد کننده تعقیب کننده |
prosecutors |
پیگرد کننده تعقیب کننده |
intermediaries |
وساطت کننده مداخله کننده |
thickeners |
غلیظ کننده پرپشت کننده |
sniffy |
افهار تنفر کننده فن فن کننده |
toaster |
سرخ کننده برشته کننده |
trimmer |
دستکاری کننده صاف کننده |
insulator |
جدا کننده عایق کننده |
desolater |
ویران کننده متروک کننده |
desolator |
ویران کننده متروک کننده |
designative |
اشاره کننده تعیین کننده |
acknowledger |
تصدیق کننده قبول کننده |
hangers |
اویزان کننده معلق کننده |
hanger |
اویزان کننده معلق کننده |
discriminant |
تفکیک کننده جدا کننده |
accaimer |
هلهله کننده تحسین کننده |
divider |
جدا کننده تقسیم کننده |
thwarter |
خنثی کننده مسدود کننده |
coordinator |
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده |
corrupter |
فاسد کننده منحرف کننده |
presenter |
ارائه کننده معرفی کننده |
presentor |
ارائه کننده معرفی کننده |
presenters |
ارائه کننده معرفی کننده |
venerator |
تکریم کننده ستایش کننده |
corruptor |
فاسد کننده منحرف کننده |
lifter |
مرتفع کننده برطرف کننده |
diverting |
سرگرم کننده منحرف کننده |
the producer and the consumer |
تولید کننده و مصرف کننده |
insulators |
جدا کننده عایق کننده |
oppressive |
خورد کننده ناراحت کننده |
gesticulant |
اشاره کننده وحرکت کننده |
homager |
تجلیل کننده کرنش کننده |
preventive |
حفافت کننده جلوگیری کننده |
practicer |
تمرین کننده مشق کننده |
modulator demodulator |
تلفیق کننده- تفکیک کننده |
transmitters |
منتقل کننده مخابره کننده |
transmitter |
منتقل کننده مخابره کننده |
provisioner |
تدارک کننده تهیه کننده |
fuel cooled oil cooler |
خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود |
skeletonizer |
تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب |
dragger |
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت |
plasticizer |
ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش |
procuring activity |
یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده |
parity bit |
عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل |
agent authentication |
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده |
components |
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات |
component |
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات |
user freindly |
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد |
voltage stabilizer |
تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ |
dismantling shot |
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده |
family |
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند |
families |
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند |
tipper |
کج کننده واژگون کننده |
army component |
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی |
flare |
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده |
flares |
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده |
supporting arms |
نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده |
stabilisers |
تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر |
requistioner |
قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست |
stabilizer |
تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر |
lastingly |
بطور پا بر جا |
atilt |
بطور کج |
flabbily |
بطور شل و ول |
loosely |
بطور شل یا ول |
streakily |
بطور خط خط |
wetly |
بطور تر |
meanly |
بطور بد |
transtively |
بطور |
confusedly |
بطور در هم و بر هم |
negative true logic |
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد |
cozily |
بطور راحت |
compendiously <adv.> |
بطور خلاصه |
ripely |
بطور رسیده |
briefly <adv.> |
بطور خلاصه |
heterogeneously |
بطور جوربجور |
curtly <adv.> |
بطور خلاصه |
hellishly |
بطور جهنمی |
royally |
بطور شاهانه |
preliminarily |
بطور مقدمه |
ripely |
بطور اماده |
hatefully |
بطور تنفرامیز |
comprehensibly |
بطور مفهوم |
deplorably |
بطور اسفناک |
halely |
بطور سالم |
horribly |
بطور هولناک |
preventively |
بطور دافع |
perilously |
بطور خطرناک |
dangerously |
بطور خطرناک |
eerily |
بطور ترسناک |
incorrectly |
بطور غلط |
resplendently |
بطور درخشنده |
preposterously |
بطور غیرطبیعی |
preposterously |
بطور نا معقول |
hazardously |
بطور قمار |
distinctly |
بطور مشخص |
gushingly |
بطور سرشار |
distinctly |
بطور واضح |
as never before <adv.> |
بطور بی سابقه |
declaredly |
بطور اعلام |
restively |
بطور گهگیر |
preposterously |
بطور مهمل |
secondarily |
بطور متوسط |
shockingly |
بطور انزجاراور |
seriatim |
بطور مسلسل |
serially |
بطور ردیف |
unlawfully |
بطور نامشروع |
homogeneously |
بطور همجنس |
preciously |
بطور گرانبها |
curtly <adv.> |
بطور اجمالی |
serially |
بطور مسلسل |
affectingly |
بطور موثر |
connectedly |
بطور متصل |
honorarily |
بطور افتخاری |
absurdly |
بطور محال |
commodiously |
بطور راحت |
simpliciter |
بطور مطلق |
compatibly |
بطور موافق |
signally |
بطور برجسته |
huskily |
بطور خشن |
loosely |
بطور بی ربط |
hurtfully |
بطور مضر |
compositely |
بطور مرکب |
comprehensively |
بطور جامع |
compulsorily |
بطور اجباری |
handsomely |
بطور مطبوع |
handsomely |
بطور زیبا |
holily |
بطور خاص |
imperfectly |
بطور ناقص |
deficiently |
بطور ناقص |
defectively |
بطور ناقص |
ills |
بطور ناقص |
contrarily |
بطور متضاد |
contrary to nature |
بطور معجزه |
hip and thigh |
بطور کامل |
briefly <adv.> |
بطور اجمالی |
pregnantly |
بطور پر معنی |