English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
to put in one's oar بعنوان کمک فضولی کردن کمک ناخواسته کردن
Other Matches
nosy parker پشت دست نشین [و پند ناخواسته می دهد یا فضولی می کند] [مثال در ورق بازی]
kibitzer پشت دست نشین [و پند ناخواسته می دهد یا فضولی می کند] [مثال در ورق بازی]
kibitz درکاردیگری مداخله کردن فضولی کردن
mell فضولی کردن
blab فضولی کردن
presumed فضولی کردن
interlope فضولی کردن
presumes فضولی کردن
blabbed فضولی کردن
meddles فضولی کردن
meddle فضولی کردن
blabbing فضولی کردن
meddled فضولی کردن
(have one's) nose in something <idiom> فضولی کردن
presume فضولی کردن
blabs فضولی کردن
rubberneck فضولی کردن سیاحت کردن
intermeddle مداخله کردن فضولی کردن
to pry into a person affairs در کارهای کسی فضولی کردن
To put ones nose into other peoples affairs . درکار دیگران فضولی کردن
to thrust oneself کردن فضولی کردن
instances بعنوان مثال ذکر کردن
to present oneself [as] خود را اهداء کردن [بعنوان]
instance بعنوان مثال ذکر کردن
parent بعنوان والدین عمل کردن
record as target ثبت کردن بعنوان هدف
officiated بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiate بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to tutor بعنوان معلم سرخانه کار کردن
To stipulate. شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
to lose something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to forfeit something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to see something as something [ to construe something to be something] چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
write بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
writes بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
paragons رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
mulch که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
mulches که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
bituminous paint رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
emcees بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcee بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
unwelcome ناخواسته
uncalled for ناخواسته
uncalled-for ناخواسته
officiously ناخواسته
de trop ناخواسته
junk داده ناخواسته
garbage داده ناخواسته
officious فضولانه ناخواسته
undesirable ناخوش ایند ناخواسته
limited denied war جنگ ناخواسته محدود
unsought کوشش نشده ناخواسته
junk mail اقلام پستی ناخواسته
phase jitter اعوجاجهای ناخواسته در یک سیگنال مخابراتی
interference فضولی
inquisitiveness فضولی
intrusiveness فضولی
unauthorized فضولی
impertinence or nency فضولی
gallimaufry فضولی
officiousness فضولی
meddling فضولی
meddlesomeness فضولی
naughtiness فضولی
distortions تغییرات ناخواسته شکل یک جسم یا یک سازه
end play حرکت محوری یا خطی ناخواسته شفت
distortion تغییرات ناخواسته شکل یک جسم یا یک سازه
filters حذف عناصر ناخواسته از فایل یا سیگنال
filter حذف عناصر ناخواسته از فایل یا سیگنال
pries کنجکاوی فضولی
obtrusiveness مزاحمت فضولی
unauthorized transaction معاملات فضولی
impertinency جسارت فضولی
unauthorized transaction معامله فضولی
pried کنجکاوی فضولی
Shut up ! dont inter fere . فضولی موقوف !
pry کنجکاوی فضولی
impertinence جسارت فضولی
unauthorized contract عقد فضولی
creeps رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
creep رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
Dont meddle in my affairs . درکارهای من فضولی نکن
void فاصله ناخواسته یا فضای خالی در اتصال توسط جوشکاری
curiosity killed the cat <idiom> فضولی هم موجب دردسرمی شود
sailing گردش ناخواسته رتورهای هلیکوپتر یا ملخ هواپیما درباد شدید
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
poking سکه زدن فضولی در کار دیگران
pokes سکه زدن فضولی در کار دیگران
poked سکه زدن فضولی در کار دیگران
poke سکه زدن فضولی در کار دیگران
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
radiation shield وسیلهای برای جلوگیری ازتابشهای ناخواسته که دراندازه گیری کمیت موردنظرتاثیر میگدارند
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
false فایلهای ناخواسته بازیاب شده از پایگاه داده از طریق استفاده از کدهای جستجوی غلط
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
virus نرم افزاری که برای تشخیص و حذف برنامههای ویروس ناخواسته از دیسک سخت کامپیوتر استفاده میشود
crosstalk سیگنالهی ناخواسته درمجموعهای از مدارات ارتباطی یا کامپیوتری که ازوجود ترافیک در کانالهای دیگر یا از تداخل ناشی میشود
viruses نرم افزاری که برای تشخیص و حذف برنامههای ویروس ناخواسته از دیسک سخت کامپیوتر استفاده میشود
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
cross modulation مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
by way of بعنوان
undwe the t. of بعنوان
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
under the plea of بعنوان به بهانه
preparatorily بعنوان تهیه
under cover of frind ship بعنوان دوستی
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
co opt بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opt بعنوان همقطار پذیرفتن
armlet بازوبند [بعنوان جواهر]
co-opted بعنوان همقطار پذیرفتن
supervisory بعنوان بررسی کننده
co-opts بعنوان همقطار پذیرفتن
surcharge بعنوان جریمه گرفتن
co optation پذیرفتن بعنوان همکار
co-opting بعنوان همقطار پذیرفتن
co option پذیرفتن بعنوان همکار
pattern بعنوان الگو بکاربردن
under the notion of بعقیده بفکر بعنوان
surcharges بعنوان جریمه گرفتن
patterns بعنوان الگو بکاربردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
sit-in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
on the score of neglect بعنوان غفلت ازاین بابت
sit in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
under the guize of بعنوان به بهانه درهیئت درزی
mark بعنوان سیگنال استفاده میکند
tax incentive مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
to take something as a joke چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
as بهمان اندازه بعنوان مثال
marks بعنوان سیگنال استفاده میکند
I pulled him by the ears. گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
sit-ins حضور درمحلی بعنوان اعتراض
historicize بعنوان تاریخ نشان دادن
Mountaineering . Mountain - climbing . کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
bait fish ماهی کوچک بعنوان طعمه
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
to forfeit something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
lapboard تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
brush دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
brushes دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
to lose something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
he was engagedon probation بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
for keeps برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
sand trap قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
taskwork کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com